استکبارستیزی – جامعه فرهنگی قرآنی عصر http://valasr.net کارگروه قرآنی بنیاد فرهنگی خاتم الاوصیاء(عج) Tue, 13 Nov 2018 12:55:32 +0330 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=4.9.13 http://valasr.net/wp-content/uploads/2016/02/cropped-logo-512-32x32.jpg استکبارستیزی – جامعه فرهنگی قرآنی عصر http://valasr.net 32 32 فیلم «مصادیق نفوذ از منظر قرآن کریم»/ حجت الاسلام بهجت پور http://valasr.net/p5299/ http://valasr.net/p5299/#respond Wed, 18 Jan 2017 13:45:09 +0000 http://valasr.net/?p=5299 فیلمی که مشاهده خواهید کرد، سخنرانی حجت الاسلام بهجت پور باعنوان «مصایق نفوذ از منظر قرآن کریم» می باشد که در دومین اجلاس ملی اصحاب عشق (گردهمایی تخصصی فعالان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی برای استکبارسیتزی و مقابله با نفوذ) برگزار شده است:

 

 

 

]]>
http://valasr.net/p5299/feed/ 0
ویژگی‌های مبارزه امام حسن(علیه السلام) از نگاه رهبر انقلاب http://valasr.net/%d9%88%db%8c%da%98%da%af%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d9%87-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%ad%d8%b3%d9%86%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a7%d9%84%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85/ http://valasr.net/%d9%88%db%8c%da%98%da%af%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d9%87-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%ad%d8%b3%d9%86%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a7%d9%84%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85/#respond Mon, 07 Nov 2016 10:10:45 +0000 http://valasr.net/?p=5100 پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، به مناسبت سالروز شهادت امام حسن(ع) بخشی از بیانات رهبر معظم انقلاب در خصوص ویژگی‌ها و نوع مبارزه امام حسن مجتبی (ع)را منتشر کرده است که در ادامه می‌آید:

 

 

جنگ نظامی را امام حسن با آن دشمنی که قبلا باید افشا بشود و سپس با آن مبارزه بشود متوقف کرد تا جنگ سیاسی، جنگ فرهنگی، جنگ تبلیغاتی و جنگ اسلامی خود را با او شروع بکند. نتیجه این شد، که بعد از آنی که امام حسن از دنیا رفت و امام حسین علیهماالسلام هم ده سال دیگر همان راه امام حسن را ادامه داد، وضعیت دنیای اسلام به آن جایی رسید که دیگر می‌توانست فرزند پیغمبر – یعنی فرزندی از فرزندان پیغمبر – آنچنان شهادتی را بپذیرد که تا آخر تاریخ دنیا آن شهادت بماند همچنانی که ماند، و منشأ آثار مقاومت‌آمیز و بزرگ بشود همچنان که شد، و اسلام را زنده نگه بدارد همچنان که زنده نگه داشت؛ این کار امام حسن.
در مورد کار امام حسن ما هیچ درصدد نمی‌آئیم از موضع دفاع حرف بزنیم که چرا صلح کرد و چه موجباتی داشت، امام حسن اگر صلح نمی‌کرد یقینا اسلام ضربه می‌دید؛ برای خاطر این‌که آن چهره افشا نشده بود، مردم هنوز حقایق را نمی‌دانستند، آنقدر نمی‌دانستند که هزاران نفر یا صدها هزار نفر از سربازان امام حسن حاضر شدند با آن طرفی که با امیرالمؤمنین جنگیده بود دیگر نجنگند. تبلیغات و پول و کارهای گوناگون سیاسی آنچنان جو بدی به وجود آورده بود که امام حسن اگر آن روز خود را و جان خود را و جان اصحاب نزدیک و معدود خود را از دست می‌داد چیزی از اسلام باقی نمی‌ماند. بعد از چند سالی نام علی و نام حسن و نام حسین و نام افتخارات صدر اسلام و نام آن همه حوادث آموزنده اگر در لابلای کتاب‌ها می‌ماند هم برای مدت زیادی نمی‌ماند و به درستی و تحریف نشده نمی‌ماند؛ این کار امام حسن بود. وقتی شما جمع‌بندی می‌کنید، می‌بینید کار امام حسن با کار امیرالمؤمنین، با کار امام حسین، با کار همه‌ ائمه دارای یک مضمون و یک معنا است. آگاهانه مقاومت کردن، تکلیف را فهمیدن و ایستادن، و من به شما بگویم برادران و خواهران من، {امام حسین‌} امام حسن یکی از شجاعانه‌ترین اقدامها را برای انجام این تکلیف انجام داد، چرا؟ برای خاطر این‌که به دیگران، به پیغمبران، به پیغمبر اسلام، به امیرالمؤمنین، به همه‌ی ائمه فقط دشمنان بودند که طعن می‌زدند، اما پیچیدگی کار امام حسن و ظرافت آن موضع آنچنان بود که حتی دوستان او هم به او طعن می‌زدند. حجربن‌عدی‌ها هم نمی‌دانستند و به او «یا مذل المؤمنین» می‌گفتند اما صبر کرد.
۱۳۶۴/۳/۱۷

 

 

امام حسن بعد از حادثه‌ی متارکه‌ی جنگ، بنا کرد تشکیلات دهی و سازماندهی، آن کاری که آن زمان انجام نشده بود لزومی هم نداشت، امکان هم نداشت، یک سازماندهی عظیم شیعی را به وجود آوردند این همان سازماندهی است که شما در کوفه، در مدینه، در یمن، در خراسان، در مناطق دور دست حتی نشانه‌های او را می‌بینید زمان امام حسین و بعد از ماجرای شهادت امام حسین همان سازماندهی بود که ماجرای توابین را به وجود آورد، ماجرای مختار را به وجود آورد، ماجراهای فراوانی را در دنیای اسلام ایجاد کرد که تا آخر هم نگذاشت آب خوش از گلوی خلفای بنی‌امیه پایین بیاید. این تشکیلات زمان امام حسین بود که امام حسین وقتی شهید می‌شد می‌دانست که دنبال خودش یک تشکیلاتی را دارد باقی می‌گذارد که اینها پرچم را بالا نگه خواهند داشت و نمی‌گذارند که قضیه لوث بشود و حقیقت مکتوم بماند.
۱۳۶۵/۳/۴

]]>
http://valasr.net/%d9%88%db%8c%da%98%da%af%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d8%b2%d9%87-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85-%d8%ad%d8%b3%d9%86%d8%b9%d9%84%db%8c%d9%87-%d8%a7%d9%84%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85/feed/ 0
تأکید قرآن بر لزوم مبارزه با ظالمان هر عصر با تکیه بر «پیام جهانی عاشورا» http://valasr.net/p5058/ http://valasr.net/p5058/#respond Sun, 23 Oct 2016 08:17:03 +0000 http://valasr.net/?p=5058 بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی در مراسم عزاداری سالار شهیدان که در نمازخانه بنیاد بین‌المللی علوم وحیانی اسراء برگزار شد را با هم می خوانیم:

 

ما اگر ثارِ سالار شهیدان یعنی طالب خونبهای حسین‌بن‌علی(سلام الله علیهما) نشدیم خداوند این کار را به دیگری می‌سپارد، تمام دعا برای این است که ما طالبان ثار آن حضرت باشیم فرمود: ﴿إِنْ تَتَوَلَّوْا یسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیرَکمْ ثُمَّ لا یکونُوا أَمْثالَکمْ﴾(محمد-۳۸) فرمود انبیاء شربت شهادت نوشیدند اولیاء شربت شهادت نوشیدند کربلا به پا شده است تا دین بماند شما بکوشید دین به دست شما بماند نشد دیگری, بکوشید شما وارثان کربلا بشوید اگر وجود مبارکش وارث همه انبیا شد شما بکوشید جزء «العلماء ورثه الانبیاء» بشوید اگر درباره حسین‌بن‌علی می‌گوییم از آدم تا خاتم هر فضیلتی بود تو ارث بردی; یعنی اگر عالِمی بکوش وارث حسین بن علی بشوی; یعنی اگر کسوت روحانیت در برکردی بکوش ارثی ببری.

جامعه وقتی می‌تواند بگوید «وجعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره» که امروز علیه آل‌سعود سخن بگوید و قیام کند و به نفع یمن و یمنی مظلومِ شهید داده قیام کند که قائم بالعقل باشد, قائم بالایمان باشد, قائم بالتقوا باشد علما هم اولوا بقیه باشند توده مردم هم قائم بالعقل این می‌شود «و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره» وگرنه فقط ثواب اشک ریختن را انسان ببرد دیگر مشمول این جمله بعدی نیست «و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره» اگر سالار شهیدان کسی که در راه او امروز هم اهل مبارزه و جهاد کبیری که مطرح شد و در سوره «فرقان» آمده و سوره فرقان سوره مکی است و جهاد سوَر مکی جهاد فرهنگی و فکری است اگر اهل این شد آن‌گاه این دعا درباره او مستجاب است «و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره».

در قتلگاه حسین‌بن‌علی(سلام الله علیهما) حرف بین‌المللی و جهانی دین را مطرح کرد فرمود بالأخره دین یک پیام جهانی دارد «إن لم یکن لکم دین وکنتم لا تخافون المعاد، فکونوا أحراراً فی دنیاکم» این برنامه معصومانه حسین بن علی است فرمود ما یک وظیفه مشترک انسانی با همه مردم جهان داریم الآن آل‌سعود ولو مسلمان هم نباشد باید پیام گودال قتلگاه حسین بن علی(سلام الله علیهما) را بشنود «إن لم یکن لکم دین وکنتم لا تخافون المعاد، فکونوا أحراراً فی دنیاکم» این طور کشتار زن و بچه و مردم بیگناه با کدام معیار هماهنگ در می‌آید در بحث دیشب به عرضتان رسید یک وقت است یک کسی تخدیر شده است عقلش را تحت فرمان هوس قرار می‌دهد این یک مشکل شخصی دارد که در بیان نورانی حضرت امیر هست «کم من عقل اسیر تحت هوی امیر» این جنگ فردی است یک وقت است که فرمود این دین را به اسارت بردند سقیفه و سقفی‌ها آمدند قرآن را و فرهنگ دینی را به اسارت گرفتند خب مکتبِ به اسارت رفته خودش اسیر است او چگونه درس آزادی می‌دهد چگونه درس حریت می‌دهد ما اگر بخواهیم از آزادی سخن بگوییم از حریت بحث به میان بیاوریم از مکتبی باید مدد بگیریم اگر خود مکتب را به اسارت بردند این وجدان عمومی را استکبار و صهیونیست به اسارت برد لذا این همه صحنه‌ها را در یمن می‌بیند و هیچ کس اعتراض نمی‌کند. لذا اصرار ذات اقدس الهی به رسول گرامی(ص) این است مبادا اینها شستشوی مغزی بدهند و مکتب را به اسارت ببرند مبادا اینها فرهنگ را اسیر کنند الآن فرهنگ مردم به اسارت رفته است وگرنه این ظلم آشکار را می‌بینند و کسی اعتراض نمی‌کند این پیام سالار شهیدان در گودال همین است.

سالار شهیدان آمد این دین را زنده کرد فرمود من از همان اول می‌دانم چه خبر است این نقشه‌ها را به من نشان دادند حرفی را که خدا درباره کلّ جهان زد من درباره ساختار رزمنده‌های خودم می‌گویم خدا فرمود من مدبّرات فراوانی دارم اما کسی که کمترین لغزش در کار او و در فکر او باشد به او مأموریت نمی‌دهم ﴿وَ ما کنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾(کهف-۵۱) این مُضل یعنی گمراه نه گمراه‌کننده, فرمود من این کارگاه را با مدبرات امر اداره می‌کنم کسی کمترین نقص و عیب در او باشد من به او مأموریت نمی‌دهم کسی که گمراه باشد گمراه‌کننده باشد من به او سِمت نمی‌دهم این بیان خداوند است. همین بیان را می‌بینید سالار شهیدان درباره کادر و ستاد خودش می‌گوید وقتی عبید الله بن حرّ جوفی آن پیشنهاد را داد حضرت فرمود اینجا خون لازم است نه اسب و سپر. تو آدم خوبی هستی اهل نمازی ولی محافظه‌کاری اینجا که خون لازم است کمک مالی اثر ندارد این استدلال حسین‌بن‌علی است در ردّ پیشنهاد عبید الله بن حرّ جوفی در آن سرزمین.

به ما فرمودند شما جزء کسانی باشید که طالبان خون حسین‌بن‌علی(علیهما السلام) هستید این صلاحیت را داشته باشید, نظامی که بخواهد طالب خون حسین(سلام الله علیه) باشد امروز آل‌سعود را یزیدی بدانند به فکر یمن و یمنی بیچاره بیفتد این باید این ارکانی را که حسین(سلام الله علیه) معرفی کرد این را هم بفهمد, باور کند و عمل کند و ادامه بدهد. در قرآن کریم فرمود علما یک وظیفه‌ای دارند توده مردم یک وظیفه‌ای دارند این وظیفه‌ای که توده مردم دارند علما هم در این وظیفه سهیم‌اند علما باید مظهر بقیهالله باشند مستحضرید الله هو الباقی مطلق و محض است وجود مبارک ولی عصر بالاصاله بقیه الله است اما وقتی وجود مبارک امیر بیان می‌گوید «العلماء باقون ما بقی الدهر» تا روزگار هست علما هستند فرمود آن علمایی که «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَنْ لا یقَارُّوا عَلَی کظَّهِ ظَالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ» آنها ماندنی‌اند آنها که قبل از مرگ مُرده‌اند «ذلک میت الاحیاء» او که باقی نیست آن علمایی که به این پیام رسمی‌اش گوش داده باشد «أَنْ لا یقَارُّوا عَلَی کظَّهِ ظَالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ» او اگر بیکار می‌بیند, شغل نمی‌بیند, معتاد می‌بیند و ناله نمی‌کند و فریاد نمی‌زند او عالِم نیست قَرر نمی‌گیرد.

به ما گفتند شما بقیهالله باشید یعنی عنصری باشید که خدا شما را نگه بدارد علما در فرهنگ قرآن و دین بقیه الله‌اند در بخش‌های پایانی سوره مبارکه «هود» می‌بینید ﴿فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکمْ أُولُوا بَقِیهٍ ینْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ﴾(هود-۱۱۶) چرا بقیهالله‌هایی نبودند که مردم را از زشتی باز بدارند این کلمه ﴿أُولُوا بَقِیهٍ﴾ اگر بار علمی‌اش بیشتر از بقیهالله نباشد کمتر نیست فرمود چرا علما ماندگار نشدند که جلوی فساد را بگیرند اگر عالمان دین به دین عمل کنند آن‌طوری که دین گفته است می‌شوند بقیهالله, اینها می‌شوند ولی بقاء, می‌شوند اولوا بقیه نظیر ﴿أُولِی الْأَلْبابِ﴾, نظیر ﴿أُولِی الْأَبْصارِ﴾ پس این راه باز است. راه ماندنی شدن باز است, راه باقی ماندن باز است این راه باز است این وظیفه علماست.

اما وظیفه توده مردم: یک بخشی از آیات قرآن ما را به عقل و علم و تقوا دعوت می‌کند که آن بخش فراوان هست اما در بخش‌های اجرایی که بخواهد کار حسین بن علی(سلام الله علیهما) را بکند بخواهد عاشورایی بشود بخواهد عاشورا را زنده کند از عقلا ساخته نیست از اتقیا ساخته نیست از مؤمنین ساخته نیست نگاه کنید تعبیر آهنگین قرآن چیست؟ فرمود این کارهای مهم برای عقلا نیست مال ﴿لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ﴾, این قوم یعقل غیر از عقلاست مگر ما یک قومی یک نژادی داریم به نام نژاد عاقل این نظیر تازی و فارسی نیست یکی عرب باشد یکی عجم تا بگوییم اینها جزء قوم عاقل‌اند, قوم مؤمن‌اند, قوم متقی‌اند این ﴿لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ﴾ یعنی آن امتی که قائم بالعقل باشد می‌تواند حسینی باشد قائم بالایمان باشد می‌تواند حسینی باشد, قائم بالتقوا باشد حسینی است این قوم یعنی قیام. آن لقب اصلی وجود مبارک ولی عصر بقیهالله است علما باید آن را داشته باشند آن سِمت اصلی وجود مبارک حضرت قیام است که او با این قیام جهان را زنده می‌کند پیروان و منتظران او باید ﴿لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ﴾ باشند یعنی قائم بالعقل باشند نه اینکه در کلاس درس عاقلانه درس می‌گوید ولی در زندگی به عقل قیام نمی‌کند در کنار سجاده نماز اهل نماز است ولی در جامعه به ایمان قیام نمی‌کند و دین به ما گفته است تا ﴿لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ نشد مشکل حل نمی‌شود.

منبع: javadi.esra.ir

]]>
http://valasr.net/p5058/feed/ 0
استنادات قرآنی مقام معظم رهبری در رابطه با «راز تکرار نام شیطان در قرآن» http://valasr.net/p5048/ http://valasr.net/p5048/#respond Sat, 22 Oct 2016 15:48:38 +0000 http://valasr.net/?p=5048 رهبر معظم انقلاب در دیدار هزاران نفر از جوانان و نخبگان علمی کشور به موضوعات مختلفی از جمله تقویت باور «ما می‌توانیم»، بازتولید آفت فرهنگ وابستگی از سوی دشمن، توجه ویژه مسئولان به نخبگان، اهداف بزرگ نظام اسلامی، موانع نهضت علمی و نرم‌افزاری و تلاش دشمن برای توقف حرکت علمی ایران اشاره کردند.

یکی از موضوعات مهم بیانات رهبر معظم انقلاب توطئه‌های دشمن برای متوقف کردن حرکت نظام اسلامی بود؛ نکته‌ای که بارها از سوی معظم‌له در سخنرانی‌های مختلفی مطرح شده اما به نظر می‌رسد علی‌رغم تأکیدات مکرر ایشان در رابطه با توطئه‌های دشمن هنوز عده‌ای به این باور نرسیده‌اند که دشمن از هر فرصتی برای خدشه‌وارد کردن به نظام اسلامی و اصول و آرمان‌های این نظام استفاده می‌کند.

رهبر معظم انقلاب در بخشی از سخنانشان به این موضوع اشاره کرده و اظهار می‌کنند: بنده با فهم این مسئله، یعنی با این فهم از مسئله کشور که کشور احتیاج دارد به یک چنین سازوکاری و به یک چنین حرکتی، از پانزده سال پیش یا اندکی بیشتر مسئله نهضت علمی و نهضت نرم‌افزاری و حرکت عظیم علمی را مطرح کردم، و خب دانشمندان، جوان‌ها، اساتید، دانشگاه‌ها، بسیاری از بخش‌های دولت‌های مختلفی که سر کار آمدند استقبال کردند؛ و پیش رفت، امّا این حرکت یک حرکت روی جادّه آسفالته نیست، حرکت در اتوبان نیست. این حرکت، حرکتی است دارای مانع. این موانع را بایستی شناخت، این موانع را باید علاج کرد. این حرکت دشمن دارد؛ دشمنش کیست؟ حالا بعضی خواهند گفت که بله دیگر، معلوم است، تا فلانی می‌گوید دشمن، مقصودش آمریکا و صهیونیست‌ها و مانند اینها است و توهّم توطئه [دارد]؛ نه، توهّم توطئه نیست، شناخت توطئه و دیدن توطئه است. وقتی من توطئه را می‌بینم و مشاهده می‌کنم، که نمی‌توانم از شما پنهانش بکنم، باید بگویم به شما. یک عدّه‌ای تا ما می‌گوییم دشمن، می‌گویند چقدر فلانی مدام می‌گوید دشمن دشمن! خب نگوییم دشمن؟ خدا در قرآن این‌همه اسم شیطان را آورده. خب یک بار شیطان را گفت، تمام شد رفت، چرا مرتّب تکرار می‌کند؟ برای اینکه من و شما فراموش نکنیم این دشمن را. دشمن را باید دائم در نظر داشت. برای خاطر اینکه دشمن که بیکار نمی‌نشیند؛ دشمن دائماً دارد حرکت می‌کند.

اینکه رهبر معظم انقلاب برای تبیین حرکت دشمنان نظام اسلامی شیطان را مثال زده‌اند امری است که از آغاز نهضت و انقلاب اسلامی بر آن تأکید شده است؛ بر اساس همین دیدگاه بود که امام خمینی(ره) به عنوان بنیانگذار این انقلاب آمریکا را مصداق امروزین شیطان و با عنوان «شیطان بزرگ» خواندند و با توجه به عملکرد این کشور در منطقه و سایر نقاط جهان به نظر می‌رسد این نام همچنان برازنده ایالات متحده و سران این کشور باشد.

در مورد جمهوری اسلامی ایران، آمریکا از ابتدای تشکیل این نظام تلاش کرد به هر شیوه و با هر ابزاری مانع پیشرفت و رشد انقلاب اسلامی شود؛ اما هر بار با هوشیاری و آمادگی مسئولان و مردم توطئه‌های شوم آمریکا علیه ملت ایران هیچگاه به ثمر ننشست اما اگر بر این اصل تأکید شود که آمریکا شیطان امروز جهان بشریت است، پس نباید فراموش کرد که شیطان هیچگاه مأیوس نشده و همواره بر آن است که راه‌های دیگری را برای نفوذ در قلوب انسان‌ها و ملت‌ها بیابد از این رو تکرار و یادآوری دشمنی‌ها و نیات شوم شیاطین امری ضروری است.

با نگاه به قرآن کریم می‌توان به شیوه‌ها و راه‌های مختلف شیطان برای نفوذ در قلوب انسان‌ها و ملت‌ها را دریافت؛ شیوه‌ها و راهایی که در هر عصری کارآیی داشته، هر چند ابزارهای آن متناسب با هر دوره‌ای متفاوت می‌شود. پس از آنکه شیطان از فرمان خداوند متعال مبنی بر سجده بر آدم سرپیچی کرد و از درگاه الهی خارج شد، قسم خورد تا تمام انسان‌ها مگر مؤمنان خاص را منحرف سازد. داستان این سرپیچی در آیه ۵۰ سوره کهف آمده است؛ جایی که می‌فرماید: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا/ و [یاد کن] هنگامى را که به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید پس [همه] جز ابلیس سجده کردند که از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید آیا [با این حال] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى‏ گیرید و حال آنکه آنها دشمن شمایند و چه بد جانشینانى براى ستمگرانند».

اما نکته قابل تأملی که در رابطه با ماجرای شیطان و عدم پذیرش فرمان الهی و آغاز دشمنی شیطان با آدمیان مطرح شده این است که خداوند متعال این واقعه را چندین بار در قرآن کریم مطرح کرده تا به طور مؤکد و آشکارا دشمنی شیطان با انسان را به تصویر کشیده باشد تا حتی ذره‌ای شک و تردید نسبت به آنچه شیطان قسم یاد کرده که به انجام رساند، وجود نداشته باشد. هدف اصلی دشمن ایجاد انحراف در مسیر مستقیمی است که برای انسان ترسیم شده؛ همانطور که در آیات ۱۶ و ۱۷ اعراف می‌خوانیم: «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ؛ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ/ گفت پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندى من هم براى [فریفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست؛ آنگاه از پیش رو و از پشت‏ سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها می‌تازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهى یافت».

در سوره‌ها و آیات دیگری نیز داستان آغاز دشمنی شیطان بیان شده و همین امر، یعنی تکرار موضوعی در بخش‌های مختلف قرآن مسئله‌ای است که می‌توان به صورت دقیق مورد توجه قرار گیرد. اما روشن آنکه شیطان از همان ابتدا با تمام قوا و ابزارها دشمنی با انسان را آغاز کرد و اولین قربانیانش حضرت آدم(ع) و حوا بودند؛ قربانیانی که فریب وسوسه‌های شیطان را خوردند.

«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَهِ إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ/ پس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود براى آنان نمایان گرداند و گفت پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد جز [براى] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید» (اعراف؛ ۲۰)

به نظر می‌رسد با توجه به ضعف انسان‌ها و تمایل آنها به اموری همچون جادوانگی، قدرت، ثروت و حتی موضوعی همچون تلاش برای رسیدن به کمال، وسوسه کردن نوع آدمی برای استفاده از راه‌های شیطانی و تحقق سریع این اهداف اولین راه بوده است. البته راه دور ماندن از این وسوسه‌ها پناه بردن به خداوند است. در سوره اعراف دو آیه به صورت مکرر به شیوه اغواگری شیطان اشاره شده است. این مورد را در آیات ۲۰۰ و ۲۰۱ این سوره آمده است: «وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛ إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَئفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُون/ و اگر از جانب شیطان در تو وسوسه‏اى پدید آمد به خدا پناه ببر، زیرا او شنوا و داناست؛ کسانى که پرهیزگارى مى‏کنند چون از شیطان وسوسه‏اى به آنها برسد، خدا را یاد مى‏کنند، و در دم بصیرت یابند».

وسوسه‌های شیطان از آن رو کارگر می‌افتد که این دشمن قسم‌خورده انسان خود را خیرخواه آدمی نشان می‌دهد و انسان به این تصور که راهی برای رسیدن به اهداف خود یافته، تکیه بر باد می‌کند. شیطان برای اینکه بتواند حضرت آدم(ع) و حوا را مجاب کند، خود را خیرخواه آنها می‌نامد و به قسمی که یاد می‌کند این خیرخواهی را مورد تأکید قرار می‌دهد. «وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ/ و براى آن دو سوگند یاد کرد که من قطعا از خیرخواهان شما هستم». (اعراف؛ ۲۱)

اما از سوی دیگر شیطان برای وسوسه انسان‌ها بدی‌ها را زینت می‌دهد به‌گونه‌ای که زشتی‌ها به زیبایی می‌گراید و قدرت تشخیص از انسان گرفته می‌شود و یا زشتی‌ها در نظر رنگ می‌بازد. در آیه ۳۹ سوره حجر شیطان به این شیوه خود اقرار کرده، می‌گوید: «قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ/ گفت پروردگارا به سبب آنکه مرا گمراه ساختى من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان مى ‏آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت».

از این روست که زندگی دنیوی برای کافران پر از زیبایی است چرا که « زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَیَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا…/ زندگى دنیا در چشم کافران آراسته شده است و مؤمنان را ریشخند مى کنند…) (بقره؛ ۲۱۲) و یا اگر گروهی بی‌هیچ علت و منطق خاصی خورشید را عبادت می‌کنند، از این روست که این کار بیهوده و عبث در چشمانشان آراسته شده و مسیر هدایت را بر آنان بسته است. « وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُونَ/ او و قومش را چنین یافتم که به جاى خدا به خورشید سجده مى کنند و شیطان اعمالشان را برایشان آراسته و آنان را از راه [راست] باز داشته بود در نتیجه [به حق] راه نیافته بودند» (نمل؛ ۲۴)

پیراستن مفاسد مختلفی که برای انسان‌ها مضر است، نوع دیگری است که در طول تاریخ بشریت را به انحراف کشانده؛ «إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاهِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ/ همانا شیطان مى‏ خواهد با شراب و قمار میان شما دشمنى و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد پس آیا شما دست برمى دارید» (مائده؛ ۹۱).

این آراستگی از آن رو مورد پذیرش انسان‌ها قرار می‌گیرد که وعده‌ها و امیدهای شیطان در دل‌ها اثرگذاشته است. در آیه ۱۲۰ سوره نسا به وعده‌های فریبکارانه شیطان اشاره شده و آمده است: «یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا/ [آرى] شیطان به آنان وعده مى‏‎دهد و ایشان را در آرزوها مى‏‌افکند و جز فریب به آنان وعده نمى‏‌دهد».

البته قطعاً هستند افرادی که در مقابل وعده‌های وسوسه‌کننده شیطان سر تسلیم فرود نمی‌آوردند در این صورت باید منتظر شک و تردید‌ها و یا ترس‌هایی که در دل‌ها می‌اندازد، بود. در آیه ۱۷۵ سوره آل عمران این ترفند شیطان مورد تأکید قرار گرفته و آورده است: «إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ/ در واقع این شیطان است که دوستانش را مى‏ ترساند پس اگر مؤمنید از آنان مترسید و از من بترسید».

ترس‌ها و تردیدها در عرصه‌های مختلفی وجود دارد؛ از مسائل اعتقادی و باورهای دینی تا امورات دنیوی و زندگی روزمره. تردید‌ها و ترس‌ها از سختی‌هاست که انسان را در مضیقه قرار می‌دهد و راه نفوذی را برای حضور شیطان آماده می‌کند. «الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ…/ شیطان شما را از تهیدستى بیم می‌دهد و شما را به زشتى وامى دارد…» (بقره؛ ۲۶۸)

از سوی دیگر ایجاد تردید در دل انسان‌ها در رابطه با مسائل اعتقادی مباحث خطرناکی را به همراه دارد. گاه انسان‌ها در مواجهه با سختی‌های مادی و دنیوی اصول و مبانی اساسی خود را زیر سؤال می‌برد که این امر نیز از شیوه‌های نفود شیطان است. این مسئله در آیه ۳ سوره حج به عنوان پیروی از شیطان سرکش یاد شده است. «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ/ و برخى از مردم در باره خدا بدون هیچ علمى مجادله مى کنند و از هر شیطان سرکشى پیروى مى ‏نمایند».

و یا با تسلطی که می‌یابد انسان‌ها را به ورطه فراموشی و غفلت می‌کشاند. «اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُولَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ/ شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است آنان حزب شیطانند آگاه باش که حزب شیطان همان زیانکارانند». (مجادله؛ ۱۹)

این زیانکاری از آن روست که همراهان شیطان نهایتاً نه تنها به اهداف خود دست پیدا نمی‌کنند بلکه عمر خود را در همراهی با شیطان به تباهی کشانده است. تصویری که قرآن از آینده همراهان شیطان ترسیم کرده در آیه ۳۶ سوره انفال آمده است. «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَسَیُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَهً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَالَّذِینَ کَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ/ بى‏ گمان کسانى که کفر ورزیدند اموال خود را خرج مى کنند تا [مردم را] از راه خدا بازدارند پس به زودى [همه] آن را خرج مى کنند و آنگاه حسرتى بر آنان خواهد گشت‏ سپس مغلوب مى ‏شوند و کسانى که کفر ورزیدند به سوى دوزخ گردآورده خواهند شد».

اگر آغاز دشمنی شیطان مکرراً برای بیداری و شناخت توطئه‌های دشمن در قرآن مطرح شده، پایان کار شیطان و همراهانش نیز به تصویر کشیده می‌شد. آیات ۲۱ و ۲۲ سوره ابراهیم به روشنی این پایان را نشان می‌دهد: « وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ قَالُوا لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَیْنَاکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِنْ مَحِیصٍ؛ وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ/ و همگى در برابر خدا ظاهر مى ‏شوند پس ناتوانان به گردنکشان مى‏ گویند ما پیروان شما بودیم آیا چیزى از عذاب خدا را از ما دور مى ‏کنید مى‏ گویند اگر خدا ما را هدایت کرده بود قطعا شما را هدایت میکردیم چه بى‏ تابى کنیم چه صبر نماییم براى ما یکسان است ما را راه گریزى نیست؛ و چون کار از کار گذشت [و داورى صورت گرفت] شیطان مى‏ گوید در حقیقت ‏خدا به شما وعده داد وعده راست و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید من به آنچه پیش از این مرا [در کار خدا] شریک مى‏ دانستید کافرم آرى ستمکاران عذابى پردرد خواهند داشت».

شیاطین تنها ما را برای پیروی خود دعوت می‌کنند حال اینکه وعده‌های راستین خداوند پیش روی انسان‌ها قرار گرفته اما زمانی‌که انسان یکی از این دو راه را برمی‌گزیند، باید به عواقب آن نیز واقف باشد.

شیاطین امروزی نیز چنین رفتارهایی از خود بروز می‌دهند؛ موارد بسیاری بوده که دولت‌ها و ملت‌هایی با قدرت‌های بزرگ شیطانی همراهی کرده‌اند اما در بزنگاه‌ها و شرایط سخت و حساس تنها مانده‌اند چرا که وعده‌ها و پیمان‌های‌شان صرفاً برای تسلط و تسخیر دیگران به کار گرفته می‌شود.

تلاش دشمنان بشریت برای تهی کردن ملت‌ها از هویت و آزادگی و ترویج فرهنگ وابستگی از همان دست وسوسه‌ها و پیرایه‌هایی است که نیات شومی را در پشت پرده خود داشته و عاقبتی جز وابستگی و از دست دادن منابع ملی را به همراه ندارد.

ذکر این نکته در پایان این نگارش نیز خالی از لطف نیست که راهکار خنثی کردن توطئه‌های شیاطین شناخت، باور و ایستادگی در برابر آنهاست چه اینکه خداوند وعده داده «الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا/ کسانى که ایمان آورده‏ اند در راه خدا کارزار مى کنند و کسانى که کافر شده‏ اند در راه طاغوت مى ‏جنگند پس با یاران شیطان بجنگید که نیرنگ شیطان [در نهایت] ضعیف است» (نسا؛ ۷۶).

 

منبع: ایکنا

]]>
http://valasr.net/p5048/feed/ 0
هویت قرآنی یا عاریتی http://valasr.net/p3550/ http://valasr.net/p3550/#respond Mon, 06 Jun 2016 10:35:34 +0000 http://valasr.net/?p=3550 روزنامه«رسالت» در سرمقاله شماره امروز خود نوشت:

بلندقامتی رجال و شخصیتهای تصمیم ساز را، از فروتنی آنان در برابر تعالیم قرآن کریم می توان دریافت. آن گونه که بیان کنایه آمیز آیه۲۱ سوره حشر می گوید کوه با همه ستبری و سختی و بلند قامتی اش در برابر قرآن کریم،فروتن و تسلیم است. اما برخی انسانها که قرآن به آنها عرضه شده و در برابر آن به سرسختی و لجاجت می پردازند گویا دلهایشان از سنگ سخت تر و کم فایده تر است! چرا که سنگ گاهی می شکافد و از آن جویبارها جاری می شود.(۱)و همین سبک سری و سخت دلی و لجاجت در برابر تعالیم قرآن است که نقطه اشتراک بین جاهلیت قدیم و جاهلیت مدرن است. هر انسان مدعی تعقلی که مصلحت اندیشی خود را از مصلحت اندیشی آفریدگار عقل نسبت به انسان و جهان، برتر و کارآمدتر تشخیص دهد و در برابر وحی ، شیوه دیگری را برگزیند، به ورطه جاهلیت مدرن غلتیده است.اگر راهنمای حکیمی مثل قرآن کریم در دسترس ما نبود، حتما مقهور تکثر و تعارض نظریه های برخاسته از گرایشهای نفسانی و تنزل یافته در افق طبیعت انسانی می شدیم و نتیجتا هر نظریه ای که از پشتوانه قدرت ،ثروت یا شهوت بیشتری برخوردار بود خود را تحمیل می‌کرد. اما اکنون که از چنین مرجع مطمئن و پشتوانه مهمی برخورداریم شایسته نیست فرصتهای گرانقدر یک ملت در ترسیم نقشه راه پیشرفت کشور معطل سرگردانی و حیرت تصمیم سازانی شود که در برابر خط مشی سیاسی اقتصادی، فرهنگی، و دفاعی قرآن تغافل کرده یا تکبّر می ورزند.

قرآن به عنوان منشور تعالی و سند تمدن و محور یکپارچگی و همبستگی ما فراتر از آن است که در حد تحسین و ستایش تلاوتها و تکریم گفتارها متوقف شده و در قفس غربزدگی انسانهای کوتاه قامت محدود شود. پایبندی مسئولان نظام در تعیین مواضع فرهنگی سیاسی اجتماعی و اقتصادی به تعالیم قرآن، رفتار ما را در منظر ملتهای اسلامی قابل پیش بینی و طناب جمهوری اسلامی را در عرصه های خطر،قابل اعتماد معرفی می‌کند و در صورت عدم پایبندی، با هر ارتباط یا مذاکره ای با قدرتها در سطح بین الملل، دوستان و هم پیمانان، نگران تغییر مواضع ما و در معرض تهدید واقع شدن خود خواهند شد.

قرآن آن دسته از مدّعیان کتاب خدا، که آن را تنها در کلام یا حافظه خود حمل می کنند اما به تعالیم آن عمل نمی کنند سرزنش کرده و به مرکبهای کوتاه قامتی تشبیه می کند که کتابها را حمل می کند اما هیچ بهره مفهومی و معنایی از آن نمی برد!. (۲) سعدی شیرازی نیز جاهل مدرن عصر ما را این گونه توصیف می کند:

نه محقق بود نه دانشمند *** چهار پایی بر او کتابی چند!

برخی که در سالهای دور همواره از تریبونها و منابر خود به استناد آیات قرآن کریم مردم را علیه حامیان غربی شاه می شوراندند اکنون که در مناصب و مسئولیتها قرار می گیرند، مبانی و شاخص‌های دستگاه حسابگری شان از خدا محوری به غرب محوری تغییر جهت می دهد! و در مواجه شدن با مشکلات و موانع، به جای کسب تکلیف از قرآن کریم(۳) ، گردش کار امور را در درجه اوّل برای خوشنامی و درخشش خود مهندسی می کنند و البته گاهی هم نتیجه عکس می گیرند.غافل از این که خوشنامی را هم باید از حاکم مطلق طلب کرد.

تغییر مبانی گاهی ناشی از خطا رفتن در تشخیص حقایق و عدم اطلاع از آن روی سکه است. سراسیمگی در مواجه شدن با پدیده هایی که “مانع” یا مزاحم تصور می شوند و غفلت از این که بسیاری از آنها موانع خداساخته و هدفمندند و نیازمند معامله با خدا( آیه۱۱ سوره تغابن)، معمولا موجب حسابگری نادرست و نتیجه گیری غلط می شود.

آن گونه که حافظ شیرازی (براساس قرآن شناسی خود) می گوید، پنهان سازی حقایق زیر پوشش برخی رویدادها کار خداست و برای این که رابطه بین مسائل را آن گونه که هستند ، هرکسی نتواند ببیند ،نظم ظاهری جهان را برهم می زند.

عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد*** برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

این برهم خوردگی عمدی،با هدف سوق دادن انسان به تلاش و کسب شایستگی برای تصمیم در مورد کیفیت عبور از واقعیت به حقیقت است، نه خامی در بسنده کردن به مفهوم ظاهری اشیا و رویدادها.

در فرازی از دعای بعد از نماز عشاء که از امام صادق ( علیه السلام) برای آموزش ما نقل شده چنین می خوانیم: “خداوندا! واقعیت حق را به من نشان بده تا از آن پیروی کنم، و باطل را به من بنمایان تا از آن دوری ورزم، و حق و باطل را برای من مبهم و نامشخص نکن، که در نتیجه از هوای نفس خود به دور از راه هدایت تو، پیروی نمایم”.(۴)

مجاهدت در جهت کسب شایستگی های لازم برای فهم حقیقت و تبعیت از آن و شناخت باطل و مبارزه با آن و پذیرش هزینه ها و مشقّت های این تبعیت و آن مبارزه، از لوازم حتمی بدست آوردن یا از دست دادن امتیاز در پیشگاه خدای متعال است. چرا که نابرده رنج گنج میسر نمی شود. و نابرده رنج، صلاحیت رفتن به تماشاگه راز حاصل نمی گردد.

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز

دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

کسانی که از طریق مبارزه با دشمنان خدا و تحمل سختی ها و مشکلات و فشارها(آیه۲۱۴ سوره بقره) و محدودیت های آن، شایستگی بهره مندی از یاری ها وحمایت های الهی و دسترسی به اسرار و حکمت های حوادث را در خود ایجاد نکرده اند از نظر حافظ “نامحرم” تلقی می شوند، و لذا نمی توانند به آن روی ظواهر اشیاء و رویدادها آگاهی پیدا کنند و به همین دلیل گاهی آزمون ها را “مصیبت” ، و مراحل رشد و اعتلا را، “مانع” تصور می کنند و آنگاه با عقل گسیخته از وحی خود درصدد یافتن راه گریز بر

می آیند! و با ساده اندیشی در برابر نقشه و نیرنگ دشمن (و همسوئی برخی مشاوران نفوذی یا نا اهل)، ممکن است با روش های مغایر با عزت و سربلندی نظام اسلامی، یک ملت را به پرتگاه سقوط و شکست و سرافکندگی بکشانند.(۵)

پی نوشت ها:

۱-قرآن کریم: «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره او اشد قسوه و ان من الحجاره لما یتفجر منه الانهار و ان منها لما یشقق فیخرج منه الماء و ان منها لما یهبط من خشیه الله »:سپس دل های شما بعد از این ماجرا سخت شد، همچون سنگ ! و یا سخت تر! چرا که پاره ای از سنگ ها

می شکافد و از آنها نهرها جاری می شود، و پاره ای از آن ها شکاف بر می دارد و آب از آن تراوش می کند و پاره ای از خوف خدا به زیر می افتد./ آیه ۷۴ سوره بقره

۲-قرآن کریم سوره جمعه آیه۵

۳-مقام معظم رهبری: «وقتی انس با قرآن پیدا شد، آن وقت این مجال به وجود خواهد آمد که انسان از قرآن استفتاء کند و سخن قرآن را در زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مسائل گوناگون زندگی بخواهد و بشنود». ۳۱/۵/۸۸

۴- بحارالانوار ، ج ۸۶، ص ۱۲۰

۵-مقام معظم رهبری: کشور امروز خوشبختانه درگیر جنگ نظامی نیست، اما درگیر جنگ سیاسی است، اقتصادی است. درگیر جنگ امنیتی است. و بالاتر از همه درگیر جنگ فرهنگی است ، یعنی یک جنگ است. یعنی این را اگر کسی نداند آن وقت خواب خواهد ماند. همین قدر که ندانید دشمن درصدد حمله است و این حمله از کجاست و چگونه است، باید مطمئن باشید که شکست می خورید.باید بدانید که دشمن چه کار می کند (۱۴/۱۲/۹۴)

سیدباقر پیشنمازی

]]>
http://valasr.net/p3550/feed/ 0
ردّ معامله برد-برد در قرآن http://valasr.net/p3526/ http://valasr.net/p3526/#respond Wed, 01 Jun 2016 14:44:33 +0000 http://valasr.net/?p=3526 حجت الاسلام ناصر اکبری:

ردّ معامله برد-برد در قرآن

از جمله معاملاتی که سه سال است در ایران بیش از همه جلب نظر می کند اصطلاح معامله ی برد-برد است که در مسئله ی هسته ای مطرح شد و مزیّن به مثال ۳ گل زده در مقابل ۲ گل خورده شد که تعجب بسیاری را برانگیخت.

پیشینه ی معاملات برد-برد در عالم اسلام  به حدود ۱۴۵۰ سال پیش بر می گردد. در کشمکش مشرکین با نهضت نوپای اسلامی پیامبر اعظم (ص) به چنین معامله ای برمی خوریم. آن هنگام که مشرکین پس از مستاصل شدن از استقامت پیامبراعظم (ص) و یاران وفادارش، پیشنهاد معامله ای را دادند که در آن، پیامبر (ص) در مقابل دادن امتیازات، امتیازاتی از آنها بگیرد و در غیر آن صورت به تهدید و تحریم شدید گرفتار می شود. در باب این امتیازات و شان نزول آیات مربوطه، نقل قولهای مختلفی آمده است اما همه مفسّرین اتفاق نظر دارند که جریان بر معامله ای مبتنی بود که پیامبر امتیازاتی بدهد و امتیازاتی بگیرد اما خداوند این اجازه را به پیامبر نداده و سخت ایشان را برحذر می کند و امتیازات مشرکین را بی ارزش می نامد. مطابق معمول، نگارنده به ذکر آیات و ترجمه اکتفا می کند تا خواننده ی محترم فقط با دیدن ترجمه به شگفتی های قرآن، در بیان روشن فتنه ها پی برد.

 

یک: ابتدا سوره کافرون:

بسم الله الرحمن الرحیم.

قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ. لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ…

ترجمه: بگو ای کافران! آنچه شما می‌پرستید من هرگز نمی‌پرستم (و امتیاز نمیدهم)

در اینجا پیامبر به صراحت امتیاز پرستیدن خداوند توسط مشرکین را در مقابل دادن امتیاز پرستیدن یا احترام محدود به بتها را رد می کند با وجود اینکه در عقل ناقص بشری رد چنین معامله ی برد-بردی برای یک نهضت تازه تاسیس اشتباه است و پیامبر (ص) می توانست موقتا از این طریق، به تقویت نهضت خود بپردازد و قلوب را بسمت خود سوق دهد و گرفتار جنگ و تحریم در شعب ابیطالب (ع) نشود.

 

دو: به آیات ۷۳ و ۷۴ سوره ی اسری نظر کنید:

وَإِن کَادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَإِذًا لَّاتَّخَذُوکَ خَلِیلًا. وَلَوْلَا أَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا

ترجمه: نزدیک بود آنها تو را (با وسوسه‌های خود) از آنچه بر تو وحی کرده‌ایم بفریبند، تا غیر آن را به ما نسبت دهی؛ و در آن صورت، تو را به دوستی خود برمیگزینند! و اگر ما تو را ثابت قدم نمی‌ساختیم (و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودی)، نزدیک بود به آنان تمایل کنی.

در اینجا نیز بحث معامله ی برد-برد و امتیاز دهی در مقابل امتیازگیری مطرح بود ولی خداوند به شدت آن را رد کرده و پیامبر را در صورت پذیرفتن تهدید می کند و می دانیم که پیامبر حسب مقام عصمت حتی به پذیرفتن معامله ی کفار نزدیک نشد.

 

سه: به آیات ۸ و ۹ سوره ی قلم نظر کنید:

فَلَا تُطِعِ الْمُکَذِّبِین. وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ.

ترجمه: حال که چنین است از تکذیب‌کنندگان اطاعت مکن! / آنها دوست دارند نرمش نشان دهی تا آنها هم نرمش نشان دهند (نرمشی توأم با انحراف از مسیر حق).

این آیات نیز خبر از وجود یک معامله ای می دهند که پیامبر از آن نهی شده است.

حال اگر خداوند مخالف معامله ی برد-برد است وضع مخالفتش با معامله ای که برد-باخت یا مشکوک به برد-باخت است معلوم است. لذا به نظر می آید پیام قرآن آنقدر واضح است که نیازی به توضیح بیشتر ندارد و برداشت را به خواننده ی محترم وامیگذاریم.

 

و اما سیره معصومین:

در سیره ی معصومین نیز مشاهده می کنیم در مواجهه ی اهلبیت با دشمنان هیچ معامله ی برد-بردی در کار نبوده و ختم کار معصومین یا نصرت و یا شهادت بوده است. حتی در صلح امام حسن علیه السلام نیز معامله برد-بردی در کار نبوده چه اینکه در ظاهر، امام شکست خورده و در شرایط معامله نبوده است و تنها توانست با عزّت این شکست و ضعف را کمرنگ کند. امام رضا علیه السلام نیز در معامله ی برد-برد پیشنهادی مأمون، معامله را نپذیرفت و درنهایت به شهادت رسید.

نکته: شاید کسی بگوید معاملات اعتقادی با معاملات اقتصادی یا نظامی متفاوت است؛ جواب آنست که قطعاً چنین است، اما اولا این آیات یک نگاه کلی را نیز بیان میکند و در همان مورد خاص محصور نمی مانند؛ ثانیا تعمیم زشتی معامله ی برد-برد در اعتقادات به مسائل اقتصادی و نظامی اگر ممکن نباشد،  آنجا که معاملات برد-برد اقتصادی مقدمه ای برای ورود در معامله ی برد-برد اعتقادی شود قطعا تعمیم پذیر میشود.

چراکه غایت اصلی در اینگونه معاملات همان معامله اعتقادی است که قرآن درباره غایت آن میفرماید “لن ترض عن الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم (بقره-آیه ۱۲۰) / هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، (تا به طور کامل، تسلیم خواسته‌های آنها شوی، و) از آیین (تحریف یافته) آنان، پیروی کنی.”

اینجاست که اگر معامله ی اقتصادی هسته ای منجر به معامله ی اعتقادی شود آیات مذکور بر آن منطبق می شود. سخن آمریکا از برجام های دیگر و نهیب مقام معظم رهبری درباره نفوذ، باید ما و بخصوص دولت محترم را به شک و تأمل وا دارد. چه اینکه نفوذ دیگر حد و مرزی نمیشناسد تا اینکه منجر به آن شود که ابتدا آنها کمی در اعتقادات به ما امتیاز دهند و ما نیز امتیاز بدهیم و این همان معامله ی مردود در قرآن است سپس در انتهای جریان حتی “تتبع ملتهم” پیش می آید که دیگر امتیازی نمیدهند بلکه اتباع کامل را طلب میکنند.

 

مطلب دوم: امتیاز دهی فرسایشی

معامله ی برجام هرچه بود تمام شد اما قرار آن بود که انجام تعهدات طرفین متوازن و متناظر باشد! در این چند ماهه که ایران به تمام تعهدات سنگینش عمل کرد چندین بار دیدیم که طرف مقابل یا برجام را نقض کرده و  یا به اعتراف دولتمردان، آن را با تأخیر انجام میدهد و یا در انجام کامل آن کارشکنی کرده است.

نکته مهم اینجاست که دشمن ابتدا در دادن امتیاز تعلّل میکند و پس از کلی انتقاد منتقدین برجام و فشار ایمیلی موافقان برجام، مقداری سر کیسه را شل کرده و به برخی از تعهداتش عمل می کند. در این میان در داخل کشور دو گروه صف بندی میکنند؛ گروهی که تا قبل از انجام این تعهدات اندک، از عدم انجامش انتقاد میکنند و گروهی که پس از انجام آن، طعنه به گروه مقابل میزنند و به آن فخر میفروشند و این یک جنگ روانی فرسایشی از سوی دشمن است که به مرگ میگیرد تا به تب راضی شویم.

حرف صحیح آن است که انتقاد از عدم انجام تعهدات، محدود به سوئیفت و امثال آن نیست تا پس از گشایش مقداری از آن، گمان رود که بدبینی امری بیخود بوده است و فلان مسئول نیز نباید با دیدن رفع فلان تحریم و اخذ چند چمدان پول، منتقدان را آچمز کند بلکه این رفع محدودیتها قرار است کامل و متوازن باشد که اگر دشمن به برخی از آنها بلکه حتی اگر به همه آنها پایبند باشد باز هم با وجود عبور از برخی خطوط قرمز (به اعتراف وزیر محترم امور خارجه) جای فخر فروشی به داخلی ها را ندارد. اگر کسی از عدم انجام تعهدات با تاخیر در اجرای آنها انتقاد کرد انتقادش به جا است و آن زمانی که آن دشمن آن تعهدات را انجام دهد شق القمری رخ نداده و وظیفه‌اش بوده است که اگر به همه تعهداتش سر وقت عمل کند باز هم بدلیل عبور از برخی خطوط قرمز آن معامله برد-برد رضایت بخش محقق نشده است. ناگفته پیداست که بدبینی و انتقاد، خود نوعی فشار بر دشمن بوده که دولت محترم از آن بهره برده است از جمله آنکه شخص آقای ظریف از همین فشار منتقدین بهره برده و طرف غربی را در صورت عمل نکردن به برجام، تهدید به روی کار آمدن مجدد آنها کرده است.

 

منبع: رجانیوز

]]>
http://valasr.net/p3526/feed/ 0
محدودیت روابط سیاست خارجی از منظر قرآن http://valasr.net/%d9%85%d8%ad%d8%af%d9%88%d8%af%db%8c%d8%aa-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d8%a8%d8%b7-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d8%ae%d8%a7%d8%b1%d8%ac%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d9%86%d8%b8%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/ http://valasr.net/%d9%85%d8%ad%d8%af%d9%88%d8%af%db%8c%d8%aa-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d8%a8%d8%b7-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d8%ae%d8%a7%d8%b1%d8%ac%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d9%86%d8%b8%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/#respond Sat, 07 May 2016 11:21:16 +0000 http://valasr.net/?p=2793 نوع رابطه دولت و حکومت اسلامی با دولت ها و قدرت های غیراسلامی همواره موضوعی اساسی و سرنوشت ساز بوده است. اصول و معیارهای مبنایی رابطه با مستکبران و کافران و اهل کتاب در قرآن کریم به خوبی ارائه شده است. به دلیل وضعیت خاص تاریخی که در آن به سر می بریم بازخوانی و بازشناسی این اصول مبنایی بیش از پیش واجد اهمیت است چراکه جریان مداهنه گرا در برابر نظام سلطه برای توجیه بنیان سست سیاست خارجی خود با ارجاع ناقص و غیرمنطقی به منابع دینی و آموزه های الهی ، دست به مستندسازی می زند . برای روشن شدن موضوع، می توان اصول و مبانی کیفیت رابطه حکومت اسلامی با کانون های قدرت را ازمنابع غنی و قابل اتکا پیگیری نمود . آنچه در ادامه می آید فرازهایی منتخب از کتاب «روابط بین الملل در اسلام» اثر آیت الله جوادی آملی، تحقیق و تنظیم و ویرایش؛ سعید بندعلی، چاپ شده توسط مرکز نشر اسراء در سال ۱۳۸۸ است. ذکر دو نکته خالی از فایده نیست؛ اول آنکه مطالبی که ارائه می شود خلاصه ای از برخی فصول این کتاب است و دوم آنکه تلاش فراوان شده است باانصاف و التزام و امانت داری به متن کتاب، گلچین مطالب ارائه شده به قلب معنایی و مفهومی مطالب منجر نشود.

 

محدودیت روابط در اسلام

هر چند اسلام رابطه با کافران و ملحدان غیر معاند را امضا می کند، محدودیت هایی در این روابط دارد که در این قسمت به بیان آنها می پردازیم.

 

منع هر گونه رابطه ولایی با کافران

کافران، مشرکان و منافقان دوستان یکدیگرند. قرآن کریم در آیاتی اصل رابطه ولایی مؤمنان با « اهل کتاب » را نفی می کند : ﴿ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿سوره مائده آیه ۵۱ )و نیز پیوند ولایی با « کافران» را ممنوع می داند : ﴿ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَن تَجْعَلُواْ لِلّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا مُّبِینًا (سوره نساء  ۱۴۴ ﴾   و همچین رابطه ی ولایی با « منافقان » را :  ﴿فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ …* وَدُّواْ لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُواْ فَتَکُونُونَ سَوَاء فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِیَاء حَتَّىَ یُهَاجِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدتَّمُوهُمْ وَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ وَلِیًّا وَلاَ نَصِیرًا ﴾ (سوره نساء آیات ۸۸-۸۹ ) نهی کرده و نیز پیوند ولایی مؤمنان با « مشرکان » را : ﴿ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلاَ یَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَهً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاء إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ﴾ (سوره توبه آیه ۲۸) روا ندانسته است.

خداوند ارتباط ولایی با کافران ( ولای آنان را در دل جای دادن) را مطلقاً ممنوع کرده است : ﴿ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَهِ کَمَا یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ  ﴾(سوره ممتحنه آیه ۱۳ )، زیرا کافران غصب شدگان اند: ﴿ المَغضوبِ عَلیهِم﴾ و اهل ایمان که میگویند : ﴿ صِراطَ الذینَ اَنَعمتَ عَلَیهِم غَیرِ المَغضوبِ عَلیهِم و لاالضالین ﴾ نمی توانند با کسانی که مورد غضب الهی اند دوست باشند.

آیه سوره مبارکه «ممتحنه»  یا تعلیق حکم بر وصف، مخاطب را از علت یابی بی نیاز و با جمله ی ﴿ لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ﴾ این معنا را می فهماند که اگر با ﴿ اَلمَغضوبِ عَلیهِم﴾ رابطه ولایی برقرار کنید، گرفتار غضب الهی خواهید شد.

از سوی دیگر، کلمه « ولاء» و «اتخاذ » که معنای ملکه را در خود دارد، با اولین مرتبه از مراتب نهی از منکر که انزجار قلبی است، سازگار نخواهد بود و با دوستی ذات اقدس خداوندی نیز منافات خواهد داشت : ﴿ لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ﴾ (سوره مجادله آیه ۲۲ ).مؤمنان نه تنها ولایت کافران را نمی پذیرند، به آنان مودت نیز ندارند؛ یعنی هیچ یک از مراحل سه گانه « مودت»، «تولی» و « اتخاذ ولی » را ندارند؛ حتی اصل مودت را ندارند که پایین ترین مرحله است؛ چه رسد به « تولی» یا « اتخاذ ولی » که مستحکم ترین رابطه است. (جوادی آملی ۱۳۸۸ :  ۱۶۱-۱۶۳)

قرآن کریم راز ممنوعیت پیوندد ولایی با کافران و منافقان را چنین بیان  می کند:

﴿وَدُّواْ لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُواْ فَتَکُونُونَ سَوَاء فَلاَ تَتَّخِذُواْ مِنْهُمْ أَوْلِیَاء ﴾(سوره نسا آیه ۸۹ )؛ یعنی منحرفان از دین خدا دوست دارند که شما کافر شوید و همسان آن ها باشید. البته این دوستی در سیره و سنت سیِئه آنان ظهور دارد و مایه تأثیر منفی خواهد بود. روابط، خواه نا خواه، اثر گذار است و از آنجا که معیار حق و باطل، ایمان و کفر است نه مسائل اقلیمی جغرافیایی…، اگر کافران و مشرکان از مؤمنان اثر بپذیند، به سود کافران و مشرکان خواهد بود، زیرا آن تأثّر زمینه گرایش ایشان به خداوند و وحی و نبوت است؛ اما تأثّر مؤمنان از آنان به زیان مؤمنان است، چون زمینه کژراهه رفتن و انحراف از معارف دینی است.

آری بر پایه ﴿ مِن دونِ المؤمنین﴾ رابطه مؤمن با کافر، در مداری غیر از ایمان است و آیاتی چون ﴿ اِنَّهُم اتَّخَذوا الشیطنَ اَولیاءَ مِن دونِ الله ﴾ (سوره اعراف آیه ۳۰ ) و ﴿ اَفَتَـَّخِذونَهُ و ذُرِیَتَهُ اَولیاءَ مِن دُونی و هُم لَکُم عَدُو﴾ (سوره کهف آیه ۵۰ )این معنا را تأیید می کند. پذیرنده ی ولای ﴿ مِن دونِ الله﴾ ، یعنی کس که به کافر می پیوندد، گویا به تار عنکبوت و محصول کار او چنگ زده است : ﴿ممَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاء کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴾(سوره عنکبوت آیه ۴۱)

به سخن دیگر، رابطه با کافران، با انگیزه های گونه گون صورت می گیرد، از این رو برای شناخت سازگار بودن یا نبودن آن با ایمان، باید گونه های مختلف این ارتباط را بررسی کرد:

۱- رابطه با کافر به جهت خرسندی از کفرش: دوستدار کافر نمی تواند مؤمن باشد، زیرا رضایت به کفر هرگز با ایمان سازگار نیست؛ به ویژه اگر با کوشش های عملی برای تأمین رضایت کافران یا با تلاش های فرهنگی برای ترویج فکر آنان یا با فعالیت های سیاسی برای تثبیت حاکمیت آنها همرا باشد.عناوین قرآنی « عبادالرحمن » ، « حزب الله»، « صابرین» ، « مسلمین»، «متقین»، «قانتین»، « ذاکرین» و… که برای وابستگان به خدا به کار رفته است نیز شامل چنین کسی که در صدد تأمین خشنودی کافر است نخواهد بود.

۲-دوستی با کافران برای رسیدن به مطامع دنیوی نه تثبیت کفر: این دوستی گناه کبیر و فسق بزرگ است؛ مثل اینکه برای به دست اوردن مال دنیا به نفع کافران فقط در محور امور دنیایی آن ها جاسوسی کند. چنین کس کافر نیست؛ ولی مصداق ﴿ فَلَیسَ مِنَ اللهِ فی شیء﴾ (سوره آل عمران آیه ۲۸ ) است؛ یعنی بر اثر تثبیت نظام  کفر که در حد خود از گناهان بزرگ است از مزایایی که مؤمن عادل برخوردار است، محروم خواهد بود.

۳- ارتباط با کافران برا ی کسب قدرت یا سرکوبی باطلی دیگر: این پیوند ممنوع است، زیرا با باطل نمی توان باطل را کوبید؛ ولی این رابطه کفر آور نیست.

۴- پیوندد با کافران به انگیزه استفاده از قدرت آنان برای احیا و احقاق حق: این رابطه نیز ممنوع است، چون حق را با باطل نمی توان تثبیت کرد؛ ولی مایه کفر نخواهد بود.

گاهی دفع باطل ضروری، ولی منحصر در برقراری ارتباط سیاسی- اجتماعی با کافران است که در این حال ارتباط با آنها محذوری ندارد. البته موارد عام دیگری هست که برقراری رابطه مسالمت آمیز مسلمانان با کافران امضا شده است.

۵- ارتباط با کافران برای دفع شر آنان، که جایز است و کفر آور نیز نیست. رسول اکرم ﷺ برای سرکوب اشرار ( نه برای ترویج اسلام و یا ازهاق باطل) با برخی مشرکان پیمان نظامی بسته بودند.چنین ارتباطی تولی نیست، ولاء و محبت را نیز به همراه ندارد و اگر هم از مقوله دوستی باشد، به جهت کفر آنان نیست، بلکه برای آن است که انسان هستند و با قدرتشان شری دفع می شود.خلاصه آنکه افراط و تفریط نارواست : همانگونه که ارتباط مهار نشده با کافران خطاست، ترک مراوده بی حساب نیز نادرست است.

اسلام در عین امضای روابط با کافران فرمود که این رابطه را در محدوده جان راه ندهید که به آنها علاقه مند می شوید؛ ولی درباره مسلمان ها ضمن حفظ روابط تجاری و صنعی و سیاسی و مانند آن می توانید در قلب یکدیگر راه پیدا کنید، چون هر دو مسلمان و مؤمن اید، ولی با کافران رابطه نهانی نداشته باشید و آن ها را بطانه و امین راز خود قرار ندهید. بطانه همان آستر پوشاک است که در قبال ظهاره اَبره ی لباس است. ابره ی لباس ظاهر ولی آستر آن پنهان است و آن را بطانه گویند، چون با طل است.

قرآن کریم فرمود : ﴿ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَهً مِّن دُونِکُمْ لاَ یَأْلُونَکُمْ خَبَالًا وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاء مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ ﴾ (سوره آل عمران آیه ۱۱۸ )؛ یعنی شما بیگانه ها را بطانه پوشاکتان یعنی محرم اسرارتان قرار ندهید و آنان را به قلبتان راه ندهید که در درون جانتان محبتشان جا پیدا کند، چنان که آنان را به اسرار کشورتان آگاه نکنید. پس اگر اسلام رابطه با کافران را امضا می کند، فقط در حد ظهاره و ابره است نه بطانه و آستر؛ یعنی می توانید کالا خرید و فروش کنید یا ادوات نظامی را مبادله کنید یا روابط سیاسی داشته باشید و مانند آن؛ ولی هرگز آن ها را به درون جانتان راه ندهید و دوست نگیرید و نیز آنها را محرم اسرار نظام و آگاه از مسائل سیاسی تان نکنید که ﴿ لاَ تَتَّخِذُواْ بِطَانَهً مِّن دُونِکُمْ ﴾.  (جوادی آملی ۱۳۸۸ :  ۱۶۴-۱۶۶ )

در اسلام، نهی از منکر درجاتی دارد که اولین درجه آن انزجار قلبی از بدی و بدان و بر همه ما واجب است که نسبت به بدی و بدان  منزجر باشم؛ خواه در مقام عمل بتوانیم مانع منکر آنها شویم یا نه؛ ولی در مقام قلب موظفیم که هم بدی را بد بدانیم و هم بدان را دوست نداشته باشیم و اگر مسلمان و مؤمنی یک انسان معصیت کار را دوست دارد، وی اولین درجه نهی از منکر را عمل نکرده است. چون بر هر مسلمانی واجب است که از معصیت کار  منزجر باشد. اگر آن معصیت کار کار مثبتی دارد : ﴿ خَلَطوا عَمَلاً ضلحاً و ءاخَرَ سَیِئا﴾ (سوره توبه آیه ۱۰۲ )ممکن است انسان آن کارمثبتش را و نیز او را از آن جهت که منشأ کار مثبتی است دوست داشته باشد؛ ولی اگر کار منفی دارد نه آن کار منفی را می توان دوست داشت و نه آن صاحب کار را از آن جهت که کار منفی دارد.

از طرف دیگر ، رابطه با کافران حالاتی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:

تولی یک جانبه ؛ یعنی مؤمن سرپرستی و ولایت کافر یلا کافرانی را بر خود بپذیرد، که خداوند بر اساس ﴿ و لَن یَجعَل اللهُ لِلکفرینَ عَلَی المُؤمنین سَبیلا﴾ چنین ولایتی را برای هیچ کافری بر هیچ مؤمنی قرار نداده است و هیچ مسلمانی حق چنین کار ناروایی را ندارد.

تولی دو جانبه: هر یک از مؤمن و کافر، دیگری را ولی، ناصر یا محب خود بداند، که این قسم نیز چون ﴿مِن دونِ المؤمنین﴾ است، ممنوع است، زیرا جامعه ایمانی ملت واحد است و کسی که عضو این جامعه باشد ولی همکیشان خود را رها و یا کافران پیوند ویژه بر قرار کند، معصیت کرده و از تهدید الهی در امان نیست.

اسلام دین جهان شمول یعنی کلی و دائمی است و گرچه همه افراد جهان مسلمان نیستند دین جهانی با جهان متشتت حتماً رویکردی خوب خواهد داشت که همان زندگی مسالمت آمیز است در سه سطح محلی، منطقه ای و بین المللی سطح محلی آن منوط به حوزه اسلامی است و سطح منطقه ای آن راجع به حوزه توحیدی، اعم از اسلام؛ مسیحیت و یهودیت است و قلمرو بین المللی آن ناظر به جبنه انسانی است  که اعم از موحد و ملحد است و در آیات ۸-۹ سوره «ممتحنه» و هم در عهدنامه مالک اشتر آمده است که عصاره آن دعوت به عدل و قسط و پرهیز از ظلم و جور است که عصاره حقوق بشر در آن ملحوظ شده است. (جوادی آملی ۱۳۸۸ :  ۱۶۸-۱۶۹  )

 

نفی رابطه نصرت

رابطه نصرت و کمک با کافران ممنوع است و مومن نباید کاری کند که به تأیید آنان بینجامد؛ البته نقل و انتقال کالاها نصرت دو جانبه است نه یک جانبه؛ ولی اگر آنهم مایه تأیید مکتب آنها شود ممنوع است، پس هر مبادله ای که مایه تأیید مکتب باطل کافران نیست و نیز مایه گسترش ظلم آنها نسبت به انسان دیگر نیست حرجی ندارد.

 

رفتار اسلام با ملل مستکبر

نفی رابطه ستمگری و ستم پذیری

اسلام نه دین انزوا است تا جدا از جهان زندگی کند ونه سلطه‏پذیر است و نه سلطه گر. هم اصل انزوا را باطل می داند و هم سلطه گری را امضاء نمی کند و هم سلطه‏پذیری را ننگ می داند چون معیار این روابط را قسط و عدل تنظیم می کند. اگر بر اساس قسط وعدل رابطه تدوین و تنظیم شد، انسان نه از قدرت خود سوءاستفاده می کند و نه اجازه می دهد مقتدری از قدرت او بد استفاده کند، از این رو در عین حال که در سوره مبارکه «ممتحنه» رابطه با کافران را امضاء کرده در سوره« انفال» و «توبه» رابطه با مستکبران را امضاء نکرده است چون با کافر زندگی مسالمت‏آمیز ممکن هست، زیرا وی گرچه اصلول الهی را نمی پذیرد اصول انسانی را می پذیرد اما مستکبر نه اصول الاهی را می پذیرد و نه اصول انسانی را. (جوادی آملی ۱۳۸۸ :  ۱۷۱ )

خوی استکبار پیمان شکنی است. از این رو قرآن درعین حال که فرمود شما می توانید با کافران زندگی مسالمت‏آمیز داشته باشید خواسته است با مستکبران همواره در نبرد باشید، زیرا خوی آنها نقض عهد است. « فَقتِلوا اَئِمهَ الکُفرِ اِنَّهُم لا اَیمنَ لَهُم لَعَلَّهُم یَنتَهون»(سوره توبه آیه ۱۲ ) مضمون این آیه از غرر مضامین آیات کریمه است که فرمود با مستکبران بجنگید؛ اما نه برای اینکه کافرند بلکه چون مستکبرند. مستکبر همواره خود را بر دیگری تحمیل می کند و به هیچ پیمانی احترام نمی گذارد و باید با او به نبرد برخاست تا خلع سلاح شود. تا وقتی که مسلح به اقتدار است و خوی پیمان شکنی در اوست زندگی در دهکده جهان ممکن نیست.

در این میان ،مسلمانان دستور دارند که اگر قدرت پیدا کردند چون خوی استکباری بد است، به کافران ستم نکنند، چنان که هیچ حق ندارند حتی به حیوان ستم کنند خواه حرام گوشت باشد یا حلال گوشت. پس ظلم در هر جا مصداق پیدا کرده است ممنوع است و قرآن کریم روابط را بر اساس قسط و عدل تنظیم می کند نه اجازه می دهد که کسی از قدرتش سواستفاده کند و ظالمانه رفتار کند و نه اجازه می دهد کسی سلطه‏پذیر باشد «لا تَظلِمون و لاتظلَمون» (سوره بقره آیه ۲۷۹ ) مگر مقدورش نباشد که در این حال خارج از قدرت اوست و مورد تکلیف وی نخواهد بود.

ممکن است کسی به اصول الهی معتقد نباشد؛ ولی به اصول انسانی پایبند باشد چنین کسی کافر است، چون خدا را قبول ندارد؛ اما می توان با او زندگی مسالمت‏آمیز داشت؛ لیکن اگر کسی مستکبر بود یعنی نه اصول الهی را پذیرفت و نه اهل عبادت و اطاعت و مبدأ و معاد بود و اصول انسانی را هم زیر پا می گذاشت؛ یعنی رعایت امانت و قسط وعدل و پرهیز از ظلم و جور و مانند آن را نپذیرفت با چنین کسی نمی توان زندگی و رابطه فرهنگی و تجاری و اقتصادی و سیاسی برقرار کرد. چون او به هیچ کدام از این حقوق بشر احترام نمی گذارد. و به هیچ میثاقی متعهد نیست و همواره میثاق را یک جانبه نقض می کند . از این روست که اسلام میان کافر و مستکبر فرق گذاشته است وگرنه کافران که به خدا و قیامت باور ندارند، در پناه دولت اسلامی زندگی می کنند، بنابراین ستمگری و ستمپذیری هر دو حرام اند و این اصل کلی به مسائل مالی و ربا و مانند آن اختصاص ندارد. (جوادی آملی ۱۳۸۸ :  ۱۷۱-۱۷۳ )

قرآن فرمود که مشرکان و کافران دو گروه اند: عده ای اهل توطئه اند و سعی می کنند مسلمانان را بکشند یا تبعید کنند یا به زندانشان ببرند یا اموالشان را مصادره و غارت کنند و مانند آن؛ و گروهی بر ضد مسلمانان چنین اقدامی ندارند. درباره دسته دوم فرمود که اگر اینان مورد لطف مسلمانان قرار بگیرند نه تنها بد نیست بلکه خوب است و خدا نهی نمی کند درباره آنها قسط و عدل را اعمال نکنید« لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» (سوره ممتحنه آیه ۸ )آری قرآن کریم که سخن فصل است «اِنَّهُ لَقَولٌ فَصل و ماهُوَ بِالهَزل»(سوره طارق آیات ۱۳-۱۴ ) این دو گروه کافر را از هم جدا کرد و درباره گروه دوم تشویق هم می کند که خدا دوستدار اهل قسط و عدل است.

مقسطان اهل قسط و عدل اند؛ در قبال قاسطان. قاسِط از قَسط( به فتح) به معنای ظلم و جَور است؛ ولی مقسط از قِسط (به کسر) مرادف با عدل است.قاسطین همان گروهی بودند که در مقابل علی بن ابی طالب صف آرایی کردند و قرآن کریم درباره قاسطین یعنی ظالمین چنین می گوید: « واَمَّا القاسِطونَ فَکانوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا» (سوره جن آیه ۱۵ )قاسطان هیزم جهنم اند.

قرآن کریم در عین حال که روابط مسلمانان را با پیروان ادیان توحیدی و نیز کافران را امضا می کند؛ اما نه سلطه‏پذیری مسلمانان را امضا می کند و نه سلطه‏گری غیر مسلمانان را «ولَن یَجعَلَ اللهُ لِلکافِرینَ عَلَی المُؤمِنینَ سَبیلا»(سوره نساء آیه ۱۴۱ ) و نامسلمانان بر مسلمانان سلطه و راه نفوذ ندارند؛ نه راه نفوذ علمی که با احتجاج بتوانند اسلام را دین باطل معرفی کنند زیرا« فَلِلّهِ الْحُجَّهُ الْبَالِغَهُ » (سوره انعام آیه ۱۴۹ )و نه راه نفوذ تشریعی دارند که بتوانند بر مسلمانان حکومت کنند. هم سلطه تشریعی کافران نفی شد و هم سلطه فرهنگی آنان و به همان معیاری که اسلام اجازه نمی‏دهد کسی ظلم کند؛ اجازه نمی‏دهد کسی ظلم بپذیرید اگر کسی ظلم پذیر بود هر چند مظلوم است ولی مأجور نیست. (جوادی آملی ۱۳۸۸ :  ۱۷۶ )

وقتی حادثه کربلا به پایان رسید زینب کبرا در کوفه به مردم گفت وقتی غلام ثقیف یعنی حجاج بن یوسف ثقفی بر شما مسلط شد، شما باید گریه های فراوان داشته باشید ولی بی اجر؛ و چنین هم شد. دعای علی بن ابی طالب(ع) و نفرین وجود مبارک آن حضرت درباره امویان و بداندیشان عراق مؤثر و حجاج بر آنها مسلط شد و آنان مظلوم گشتند ولی مأجور نشدند، زیرا هر ظلم پذیر وهر ظالمی، باید ظلم دیگران را بدون اجر بپذیرد.

به هر روی ظالمان که همان مستکبرانند رابطه پذیر نیستند .چنانکه وجود مبارک حضرت امیر (ع) نیز خوارج را که خوی مستکبرانه داشتند و برخی از آنها پیشانیشان بر اثر سجده فراوان پینه بسته بود نابود کرد. همچنین کشته های بعد از اسلام بیشتر از کشته های صدر اسلام بودند. یعنی در زمان پیامبر(ص) که نزدیک هشتاد جنگ رخ داد به اندازه جنگ های دوران پنج ساله حکومت علوی کشته نشده بودند. چون علی بن ابی طالب از نزدیک مشاهده کرد که همه زحمتهای بیست وسه ساله رسول خدا دارد هدر می رود. پس اسلام به کافران مستکبر روی خوش نشان نداده و نمی دهد .

 

بیزاری از مستکبران

اسلام با مستکبران به هیچ روی رابطه را امضا نمی کند و کنارهم نخواهد بود. ابراهیم خلیل بعد از آنکه معنای خوی استکبار و خطر آن را به مشرکان فهماند فرمود من و پیروانم از شما بیزاریم:« وَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل لِّی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ »(سوره یونس آیه ۴۱ )« قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءاؤا مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهُ وَالْبَغْضَاء أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ»(سوره ممتحنه آیه ۴ )این اعلان تبری از کافران مستکبر هم موضع ابراهیم خلیل است و هم پیروان او و خدا هم در قرآن چنین فرمود« إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» (سوره آل عمران آیه ۶۸ )یعنی شایسته ترین مردم که به ابراهیم خلیل تأسی کنند اصحاب با ایمان و شاگردان با وفای حضرت ابرهیم هستندو خود پیامبر اسلام که به مکتب وی اقتدا می کند ( نه به شخص ابراهیم )و مؤمنان به پیامبر اسلام.

قرآن کریم میفرماید «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً»(سوره نساء آیه۸۹ ) یعنی کافران مستکبر می خواهند شما را مثل خود کنند نه خود- مستکبران و کافران- را مانند شما کنند . آنگاه می فرماید «فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتَّى یُهَاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ  فَإِن تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ  وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَلَا نَصِیرًا»(سوره نساء آیه۸۹ ) و براساس این آیه دلسوزی و ارتباط مهر و لطف با مستکبران حرام است.

به دیگر سخن دو قانون در اسلام مطرح است که هر دو در جریان تنظیم روابط بین الملل مهم‏اند.

  1. اسلام گذشته از اینکه مسلمانان را به اصولی دعوت می کند و همه موحدان، اعم از مسلمان و یهودی و مسیحی را به خطوط کلی توحید فرا می خواند، موحدان و ملحدان را هم به اصول مشترک دعوت می کند؛ یعنی از نظر اسلام مسلمان و کافر میتوانند باهم زندگی مسالمت‏آمیز داشته باشند که هیچ کدام سلطه‏گر یا سلطه پذیر نباشد این قانون با خط اصلی روابط بین الملل هماهنگ است.
  2. قانون برائت از مشرکان است که این جزء برنامه های رسمی حج ابراهیمی است و آنها که حج را اقامه می کنند اصل برائت از مشرکان را هم اجرا می کنند و به جا می آورند ولی فراخوان اسلام برای رابطه حسنه با همه ملل با مسئله برائت از مشرکان سازگار است زیرا چنانچه که گذشت کافر با مستکبر فرق دارد: کافر کسی است که خدا را قبول ندارد -معاذ الله- ولی اصول انسانی را می پذیرد در نتیجه نه ستم می کند و نه ستم می پذیرد و عهد و پیمان را گرامی می شمارد و در امانت خیانت نمی کند و به عهده وفادار است و به پیمان و میثاق احترام می گذارد .چون این گونه از احکام جز دستورات بین المللی است. فرق اصلی دو قانون یاد شده آن است که کافر از آن نظر که کافر است گرچه مسلمان قلباً از وی تبرّی دارد چون مکتب او را باطل می داند با او زندگی مشترک انسانی را امضا می کند. ولی مستکبر آن کافر سلطه‏گری است که دستش اگر به خون و عرض و مال مردم برسد در تجاوز به آن کوتاهی نمی کند و چنین انسانی، فرد یا گروهی از هیچ حقی برخوردار نیست؛ نه حق الهی چون خدا را قبول ندارد؛ و نه حق انسانی؛ زیرا اصول انسانی را هم نمی پذیرد و می خواهد به هر شکلی حکومت کند و مدیر عامل دهکده جهان و چند میلیارد انسان و اختیار دار مال و عرض و منابع آنها باشد.چنین انسانی حق حیات ندارد، از این رو قرآن کریم میان کافر و مستکبر فرق گذاشته و فرموده است مستکبر کسی است که به هیچ عهد و پیمانی احترام نمی گذارد.«وَإِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ»(سوره توبه آیه ۱۲ ) (جوادی آملی ۱۳۸۸ :  ۱۷۹-۱۸۱)

حضرت ابراهیم خلیل که پدر ملل اسلامی شمرده می شود در عین حال که با کافران زندگی مسالمت آمیز داشت با مستکبران در نبرد و ستیز بود. در جریان برائت از مشرکان آیه نخستین سوره مبارکه «توبه» سندی زنده است که در آنها آمده است بامشرکانی که با آنها پیمان عدم تعرض امضا کرده اید کاری نداشته باشید.«إِلا الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئًا وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»(سوره توبه آیه ۴ )زیرا خون انسان در اختیار هیچ کس نیست و فقط در اختیار خداست و این را که کدام گونه خون ریختن حلال یا حرام است باید خدا معین کند و خدواند فرمود با کافرانی که به میثاق و عهد احترام نمی گذارند و نقض عهد می کنند و پیمان شکن اند، شما هم مجازید که پیمان آنها  را هم بزنید و به آن عمل نکنید، پس تا وقتی که کافر به مرز استکبار نرسیده است میثاق به او محترم و عهد با او گرامی است و قرآن کریم بعد از اینکه از این گروه فارغ شد فرمود آن مشرکان که مستکبرند، خدا و پیامبرش از آنها بیزار است و شما هم که به پیامبرتان تأسی می کنید باید برائتتان را از آنها اعلام کنید در روز حج اکبر که حج درمقابل عمره است «وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ»(سوره توبه آیه ۳ )

در حجی که اکبر از عمره است برائت از مشرکین تعبیه شده است یعنی دو ندا درجریان حج مطرح است ندای ابراهیمی و ندای محمدی. ندای ابراهیمی در آیه «وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ» (سوره حج آیه ۲۷ )بازگوشد و ذات اقدس الهی به معمار کعبه یعنی ابراهیم خلیل دستور داد اعلان کنند که مستطیع ها و هر که توان دارد از روستا و شهری که هست بگذرد و به مکه بیاد و وقتی به کنار کعبه آمد و به طواف آن بار و به مراسم حج دست یافتند، این حج اکبر است و آن وقت نوبت اعلان نبی گرامی اسلام می رسد آن اعلان از خدا و پیامبر به گوش جهانیان می رسد «وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ»(سوره توبه آیه ۳ )

این اعلان را پیامبر باید به سمع جهانیان برساندکه همه در آن مراسم گرد آیند، و آن اعلان این است که پیامبر خدا به تبعیت از خدا ازمشرکان برائت می جوید و این مشرکان هستند که هیچ عهد و پیمان و میثاقی را پاس نمی دارند، پس در حقیقت این برائت از مستکبرین است نه کافران یا مشرکان متعهد به میثاق؛ البته از نظر اعتقادی فرقی بین آنها نیست زیرا همگی باطل اند.

بسیاری از افراد در کشورهای اسلامی زندگی می کنند که معرفت خدا متأسفانه برای آنها حل نشده و دنبال تحقیق قدم برنمی دارند و در شک و حیرت به سر می برند؛ ولی خون و مال آنها محفوظ است و چون در پناه دولت و کشور اسلامی زندگی می کنند و از این رو برائت به این معنا ازمشرکان در حقیقت برائت از مستکبران است. (جوادی آملی ۱۳۸۸ :  ۱۸۳-۱۸۱)

اگر بخواهیم با ملتی زندگی کنیم ناچار از روابط تجاری هستیم ولی مستکبران میثاق را نقض می کنند چنانکه ناگزیر از روابط فرهنگی و انتقال فکر هستیم؛ اما مستکبران می کوشند فکرشان را بر دیگران تحمیل کنند همان گونه که در رابطه سیاسی می خواهند سیاست خود را تحمیل کنند و آراء سیاسی دیگران را نپذیرند و در رابطه صنعتی می خواهند از صنایع دیگران استفاده کنند ولی تکنولوژی صنایع خود را در اختیار آنها قرار ندهند  و همچنین است در سایر روابط. باچنین گروهی نمی توان زندگی کرد که یک طرفه طلبکارند. از این رو قرآن کریم می فرماید با آنان بجنگید؛ اما نه برای اینکه مسلمان نیستند بلکه چون مستکبرند و هیچ میثاقی را گرامی نمی‏شمارند.«فَقَاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ»

با آنکه اسلام دین کلی و جهان شمول است و روابط بین الملل را بر اساس قسط و عدل تأیید می کند، مسئله جنگ با کافران مستکبر را نیز امضا کرده است و به ظاهر این جنگ با آن تضمین روابط بین الملل سازگار نیست لیکن باید دانست که جنگ دو قسم است ابتدایی و دفاعی اینک جداگانه به شرح این دو قسم می پردازیم.

۱-دفاع

جنگ دفاعی هرگز زیر سؤال نمی رود، چرا که اگر بیگانه ای حمله کند ، بر هر انسان آزاده ای واجب است که از حریم خود دفاع کند، خواه مسلمان باشد یا نامسلمان. صاحب خانه برای جلوگیری از تجاوز و تهاجم مهاجم به خود و اهلش و مالش میتواند کاملا دفاع کند، هرچند به کشتن وکشته شدن او ختم شود.چون چنین انسان مهاجم مهدور الدم است؛ و چنانچه صاحب خانه در زمان دفاع از حریم خود کشته شود شربت شهادت را نوشیده و شهید شمرده می شود ثواب او را دارد من قتل دون ماله فهو شهید و من قتل دون عرضه فهو شهید پس دفاع زیر سوال نمی رود و حکم کلی انسانی است. (جوادی آملی ۱۳۸۸ :  ۱۸۵-۱۸۶)

 

جنگ ابتدایی:

جنگ ابتدایی که از طرف اسلام شروع میشد، در حقیقت روح آن به جنگ های دفاعی برمیگردد، زیرا کفار مورد جنگ، کافرانی نیستند که بدون اتمام حجت واستدلال، جنگ برآنها تحمیل شود. اولاً آیات الهی برآنان عرضه میشود و اگر برهان عقلی یا برهان آسمانی (معجزه) خواستند به آنان ارائه میشود تا مفاد «تبیَّنَ الرشد من الغی»(سوره بقره آیه ۲۵۶ ) تحقق یابد. یعنی حق کاملا برای آنها آشکار شود. در این گونه موارد تنها مانع پذیرش دین الهی همانا خوی استکبار سران تعدی و طغیان است که نه خود میپذیرند و نه اجازه می دهند که محرومان جامعه که تحت سلطه آنهایند دین خدارا بپذیرند و در حقیقت میخواهند با فطرت انسان ها مخالفت نمایند

امیر مؤمنان درخطبه قاصعه می فرماید سرّ اینکه مستکبران حجاز مطرود بودند آن است که عده ای به حضور پیامبر آمدند و گفتند اگر معجزه ارائه کنی ایمان می آوریم وگرنه میدانیم که تو…. پیامبر فرمود که چه می خواهید؛ گفتند که این درخت را برای ما بخوان تا از ریشه در آید و پیش آید و در برابرت بایستد. پیامبر فرمود که خداوند بر هر کاری تواناست؛ اما آیا اگر خداوند برای شما چنین کرد ایمان می آورید و به حق شهادت می دهید. گفتند آری.فرمود پس آنچه را می خواهید به شما می نمایانم؛ ولی می دانم که شما به راه خیر باز نمی گردید؛ در میان شما کسانی هستند که به چاه افکنده می شوند و نیز کسی است که احزاب را فراهم می آورد .آنگاه پیامبر فرمود ای درخت اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارای و میدانی که من رسول خدا هستم به اذن خداوند با ریشه از زمین کنده شو به به پیش آی و در برابر من بایست. سوگند به خدایی که پیامبر را به حق برانگیخت درخت با ریشه هایش از زمین کنده شد و در حالیکه آوازی شدید و صدایی چون صدای بال پرندگان داشت به پیش آمد تا آنکه مانند پرنده‏ای بال گشود و نزد پیامبر ایستاد و شاخه های بلند خویش را بر سر پیامبر و برخی از شاخه هایش را بر روی شانه های من گستراند و من در سمت راست پیامبر قرار داشتم. قوم قریش چون این حادثه را مشاهده کردند از روی برتری خواهی و گردنفرازی گفتند بگو نصف درخت به سوی تو آید و نصف دیگری باقی بماند. پیامبر به درخت فرمود که چنان کند پس نیمی از درخت با حالتی عجیبتر و صدایی سخت تر به سوی او آمد تا آنجا که نزدیک بود به رسول خدا بپیچد و باز از سرکفر و گردنکشی گفتند حال این نیم تنه درخت را فرمان بده که بازگردد و پیامبر نیم تنه درخت را فرمود که بازگردد و او بازگشت.

وجود مبارک امیر مؤمنان در همان خطبه می فرماید که این ها این معجزه را دیدند و ایمان نیاوردند. آری مستکبران با اینکه حق برایشان روشن می شود یا از راه برهان عقلی و نقلی و آسمانی (معجزه) حاضر نیستند که آن خوی شرک را از خود دورکنند و ایمان بیاورند. (جوادی آملی ۱۳۸۸ :  ۱۸۶-۱۸۸)

چنین افرادی  دو کار می کنند ۱٫ با فطرت خداجوی خود در جنگند ۲٫ نمی گذارند دیگران اسلام و ایمان آورند قرآن از این گروه به عنوان «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنکَ صُدُودًا ا» (سوره نساء آیه ۶۱ )یاد می کند چنانکه منافقان هم مستکبرانه رفتار می کنند.«صد» یعنی منحرف کردن و فرمود کار مستکبران صد است یعنی هم خود را از پذیرش دین جدید منصرف می کنند و هم جامعه را از پذیرش آن باز می دارند؛ از این رو مستکبر دو کار می کند: هم چراغ فطرت خود را خاموش میکند و هم چراغ فطرت دیگران را تا هم خود در تیرگی به سر ببرد و هم دیگران در تاریکی زندگی کنند. بر این اساس، مستکبر مهاجم است و تهاجم را اول او شروع می کند و چون مهاجم است دین برای دفاع دستور می دهد که با مستکبر بجنگید. قرآن این معنی را در دو بخش از آیات خود مستدل تشریح کردکه  بر پایه «الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ »(سوره حج آیه ۴۰ ) اگر دفاع مردان الهی نباشد، عده ای مراکز مذهب را ویران می کنند و وقتی مراکز مذهب ویران شد تبلیغ مذهب نیز رخت برمی بندد و هنگامی که تبلیغات مذهبی به دست نسیان سپرده شد، جامعه به فساد کشیده می شود.

این مطلب را در آیه دیگر چنین گوشزد می فرماید «فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ » (سوره بقره آیه ۲۵۱ )پس اگر دفاع نباشد جامعه آلوده و زمین تباه می گردد.

گاهی قرآن کریم می فرماید:«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»(سوره روم آیه ۴۱ ) یعنی بر اثر عملکرد مستکبران فساد دریا و صحرا را فرا   می گیرد و ماهی ها که به آب و محیط سالم نیازمندند، در اثر بمبها و راکدها و موشکها وانفجار چاههای نفت در درون آب دریاها تباه می شوند و آبزیان نابود، چنان که مستکبران مهاجم صحرا و بیابان‏ها را به فساد می‏کشند. پس اگر دفاع نباشد مراکز مذهب تعطیل می‏شود و بر اثر تعطیلی مراکز مذهب جامعه به فساد کشیده می‏شود. چون بیشتر مردم توفیق تحقیق و مطالعه شخصی را ندارند، بکله با تبلیغ صالح و متدین می‏شوند واگر مراکز مذهب نباشد تبلیغ تعطیل می شود و اگر تبلیغ حاصل نشود خصوص جوانان و عموم توده مردم بر اساس دیدنی و شنیدنی های غیر اخلاقی به سمت باطل گرایش پیدا می کنند .چون گناه به چشم و گوش نزدیکتر و شهوت پذیر است از این جهت دامن آنها را می‏گیرد .قرآن کریم از این دو خطبه پرده بر داشت و فرمود اگر دفاع نباشد اول مراکز مذهب تعطیل و سپس جامعه به فساد کشیده می‏شود« وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ »(سوره حج آیه ۴۰ ) یعنی آنها که می‏خواهند جامعه ای را به تباهی بکشانند اول مراکز مذهبی را تعطیل می‏کنند.

به هر روی جنگهایی که ظاهراً تهاجمی و ابتدایی است روح این جنگها هم به دفاع برمیگردد چون بعد از تمام شدن حجت از یک سو و اصرار مستکبران بر منع نفوذ تبلیغ احکام دینی به سطح جامعه محروم از سوی دیگر است. یعنی مستکبران بعد از روشن شدن حق، هم راه سعادت خود را می‏بندند و هم مانع شکوفا شدن فطرت دیگران می‏شوند و آنگاه خلیفه خدا باید از خلق خدا و از فطرت خداداد دفاع کند، پس جنگ ابتدایی دفاع ازحریم فطرت است و دفاع هم برای احیای حق و اماته باطل و نجات جامعه انسانی از خوی استکبار است . (جوادی آملی ۱۳۸۸ :  ۱۸۹-۱۹۱)

]]>
http://valasr.net/%d9%85%d8%ad%d8%af%d9%88%d8%af%db%8c%d8%aa-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d8%a8%d8%b7-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d8%ae%d8%a7%d8%b1%d8%ac%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d9%85%d9%86%d8%b8%d8%b1-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/feed/ 0
گفتاری از آیت الله جوادی آملی؛ ملتی که ضعیف باشد، هضم بیگانگان می شود http://valasr.net/%da%af%d9%81%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a2%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d9%84%d9%84%d9%87-%d8%ac%d9%88%d8%a7%d8%af%db%8c-%d8%a2%d9%85%d9%84%db%8c%d8%9b-%d9%85%d9%84%d8%aa%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%b6/ http://valasr.net/%da%af%d9%81%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a2%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d9%84%d9%84%d9%87-%d8%ac%d9%88%d8%a7%d8%af%db%8c-%d8%a2%d9%85%d9%84%db%8c%d8%9b-%d9%85%d9%84%d8%aa%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%b6/#respond Tue, 19 Apr 2016 12:00:21 +0000 http://valasr.net/?p=2560 درس­هایی از عدم وابستگی به بیگانه در آموزه های صحیفه سجادیه

ملتی که ضعیف باشد، هضم بیگانگان می شود

 

آیت الله جوادی آملی

میراث به جا مانده از امام سجاد(علیه السلام) گذشته از روایت­های نورانی،‌ صحیفه سجادیه است. صحیفه سجادیه سهمی در تفسیر قرآن، بیان تهذیب نفس و سیر و سلوک، بیان مقام شامخ خاندان عصمت و طهارت و اداره امور مملکت و نظامیان اسلام دارد.

وجود مبارک امام سجاد(علیه السلام) اولاً استقلال سیاسی­مان را در دعاها به ما آموخت که شما یک ملتی باشید که هضم نشوید،‌ استعمار نشوید. استبداد و استثمار و استحمار و امثال ذلک، اینها یک ملت را در هم می­کوبد، هضم می­کند. ملت تابع، هضم شده است. در دعا به ما آموخت که به خدا پناه ببرید از این که یک ملت ضعیف باشید تا دیگران شما را هضم کنند.

یک دعایی دارد به نام «دعای استعاذه»‌که در آن دعا از چند چیز به خدا پناه می­بریم. طبق رهنمود امام سجاد(علیه السلام) یکی از مواردی که به خدا پناه می­بریم این است:

«وَ نَعُوذُ بِکَ مِن … أو یَتَهَضَّمَنَا السُّلْطَانُ؛ خدایا به تو پناه می بریم از اینکه … سلطان بر ما جور و ستم روا دارد.»[۱]

خدایا! توفیق بده که ما مقتدر باشیم، مستقل باشیم،‌ آزاد اندیش باشیم. هیچ بیگانه­ای نتواند ما را هضم بکند. شما دیدید بسیاری از این بیگانه­ها درصدد بودند ما را هضم بکنند! اروپا درصدد بود، شوروی سابق درصدد بود، صدام درصدد بود، خیلی از اقمار و اذناب آنها درصدد بودند که ایران را هضم بکنند، به لطف الهی شکست خوردند و عقب­نشینی کردند. فعلاً این ابرقدرت بوش هست، نظام سلطه آمریکا است که در صدد هضم این کشورهاست. یکی از کشورهایی که مورد طمع اوست، ‌ایران است که این را هضم بکند.

در دعای نورانی امام سجاد(علیه السلام) آمده است که خدایا! ما به تو پناه می­بریم از این که یک سلطان مقتدری ما را هضم بکند و استقلال ما را بگیرد. این راه دارد‌؛ منتها همان خدایی که در عصر انقلاب، حافظ و یاور بود، همان خدایی که در دفاع مقدس، ناصر بود، ‌همان خدایی که در طی این ۲۶ سال انقلاب ناصر بود،‌ همان خدا بعداً‌ هم ترمیم می­کند. منتها از ما خواستن، از طرف ذات اقدس اله عطا کردن! این یک فراز نورانی آن دعا.

 

«خودکفایی»، یکی از ارکان «استقلال سیاسی»

کدام ملت است که مستقل است و کدام کشور است که روی پاهای خود ایستاده است و هضم نمی­شود؟ می­دانیم کشوری که نیازمند باشد، یا در سلاح و تولید سلاح نیازمند باشد، یا در مواد غذایی نیازمند باشد، یا در مواد دارویی نیازمند باشد، یا در سایر موارد لازم زندگی، این به ناچار هضم می­شود.

وجود مبارک امام سجاد(علیه السلام) در همان دعای استعاذه به ما آموخت که از خدا بخواهیم در همه بخش­های موردنیاز جامعه مستقل باشیم که به دیگران محتاج نباشیم. ما محتاج هستیم،‌ اما به کسی که «لیس کمثله شیء». نه محتاج به مثل خودمان! در همان دعای استعاذه به خدا عرض می­کنیم:

«وَ نَعُوذُ بِکَ … وَ مِنَ الْفَقْرِ إِلَى الْأَکْفَاءِ؛ و پناه می بریم به تو از فقر به بی نیازی.»[۲]

این (اکفاء) جمع «کفو» است. کفو یعنی نظیر و مثل. یعنی خدایا! آن توفیق را بده که ملت ما به هیچ کشوری نیازمند نباشد.

در جریان خودکفایی گندم، شما آزمودید که با رهنمود مقام معظم رهبری، تلاش وزارت جهاد کشاورزی و همکاری همه دست اندرکاران، مهار آب و بخش­های زمین کشاورزی و مانند آن‌، کشور در زمینه تولید گندم به خودکفایی رسید. الحمدلله. اما این بخش­های وسیعی که در گیلان و مازندران و در بخش­های دیگر هست، می­تواند از نظر برنج هم خودکفا باشد، ما باید به این حد برسیم. از نظر دارو خودکفا باشیم، به این هم برسیم. از نظر بسیاری از مواد غذایی خودکفا باشیم، به این هم برسیم. این دعای امام سجاد(علیه السلام) است که خدایا! آن توفیق را به ما بده که ما به کسی که مثل خود ماست محتاج نباشیم. محتاج هستیم، اما فقط به تو که خدای مایی و آفریدگار مایی! یک ودیعه است که انسان در دعا به وسیله این نیایش از ذات اقدس اله مسئلت می­کند: خدایا! آن توفیق را، آن درایت را، آن رعایت را، ‌آن عدل و عقل را،‌ آن علم و هوشیاری و فن آوری را به ما بده که کشور ما به بیگانه نیازمند نباشد. اگر یک کشوری در تولید سلاح­های دفاعی به بیگانه نیازمند بود، این هضم می­شود. آنها که تمام تلاش و کوشش شان این است که این دانش صلح آمیز هسته­ای را مهار کنند و نگذارند ایران به این دانش برسد، درصدد هضم این منطقه­اند.

حکمای ما،‌ بزرگان ما سیر و سلوک را که معنا کردند،‌ سفر و هجرت را که معنا کردند، ترقی را که معنا کردند، گفتند: جایی که نام خدا و یاد خدا و دستور خداست، ترقی است و سیر است و صعود. جایی که نام خدا نیست،‌ سیر نیست،‌ حرکت نیست، بلکه رکود است و جمود است و تحجر است و مانند آن. شاید یک وقتی هم به عرضتان رسید؛ این «سفر من الخلق الی الخلق» را اصلاً حکمای ما، بزرگان ما، اهل سیر و سلوک ما، این را حرکت و سفر نمی­دانند که انسان از خلق سفر کند به خلق. نامی از خدا نباشد! یکی وقتی از خلق به حق است، یک وقتی از حق به حق است، یک وقتی از حق به خلق است، یک وقتی به حق است. بالاخره این اسفار چهارگانه با حق همراه است. اما وقتی از خلق به خلق باشد و هیچ سخنی از حق نباشد، آن را سفر نمی­دانند. اینها که رفتند به «مشتری» یا رفتند به «کیوان»، اینها در حقیقت سفر نکردند، بالا نرفتند، ترقی نکردند؛ به همان مقدار این­ها رفتن به کیوان که آن آهن و چدن رفته، یا فلز و فولاد رفته! پس آنجا هم که رفتند تازه اول دعوا است که ما آمدیم اینجا، دیگری حق ندارد. یا این دانش را نباید داشته باشد، یا اگر این دانش را دارد، ‌نباید از این دانش استفاده کند و مانند آن. این را نمی­گویند ترقی، این را نمی­گویند سیر! سیر آن است که انسان از جهل علمی به علم بیاید، از جهالت عملی به عقل و عمل صالح منتقل بشود و مانند آن. اینها را وجود مبارک امام سجاد(علیه السلام) به ما آموخت که فرمود:

«وَ نَعُوذُ بِکَ … وَ مِنَ الْفَقْرِ إِلَى الْأَکْفَاءِ؛ و پناه می بریم به تو از فقر به بی نیازی.»[۳]

فرمود: اگر چنانچه به دیگران نیازمند بودید، کم کم شما را هضم می­کنند. پس بنابراین هم در مسائل اقتصادی، هم در مسائل بهداشت، هم در مسائل درمان، هم در مسائل سلاح، جامعه اسلامی باید مستقل باشد و این رهنمود را وجود مبارک امام سجاد(علیه السلام) به ما آموخت.

 

«استقلال فرهنگی» یعنی رفتار و گفتار، عالمانه باشد  

در بخش فرهنگی هم دستور وجود مبارک امام سجاد(علیه السلام) این است که ما هرگز سخن غیرعالمانه نگوییم. نه سخن غیر عالمانه را گوش بدهیم، نه سخن غیر عالمانه را بر زبان جاری کنیم! به ما آموخت که به خدا پناه ببرید از اینکه حرف غیر عالمانه بزنید، ‌حرف غیر علمی بزنید،‌ حرف غیر تحقیقی بزنید. عرض می­کند:

«اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِن‏…أَوْ نَقُولَ فِی الْعِلْمِ بِغَیْرِ عِلْمٍ»[۴]

خدایا! من به تو پناه می­برم از اینکه یک مطلبی را بگویم که عالم نیستم. وقتی انسان چیزی را نمی­داند، ‌تنها وظیفه او سکوت است. منظور از «قول بغیر علم» تنها «حرف» نیست که گفتن باید عالمانه باشد، بلکه گفتن هست، نوشتن هست، رفتار و کردار هست. این «قول» که در این دعاها و در تعبیرات آمده، کنایه از «مطلق کار» است. اگر در سوره مبارکه «قاف» خدای سبحان فرمود: انسان هیچ حرفی نمی­زند، مگر اینکه فرشته­ای است که رقیب عتید است، حافظ اقوال اوست،:

«ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ؛ [آدمى‏] هیچ سخنى را به لفظ درنمى‏آورد مگر اینکه مراقبى آماده نزد او [آن را ضبط مى‏کند].»(ق/۱۸)

هیچ قولی ندارد، مگر اینکه آن فرشته­ای که مراقب اوست و عتید است، ‌مستعد است، ‌آماده است برای ضبط؛ این «قول» منظور لفظ نیست. بلکه اعم از لفظ است و کار است و نیت است و مانند آن.

در تعبیرات و ادبیات عرفی ما هم هست که می­گوییم: «حرف» فلان کس چیست؟ یعنی روش او چیست؟ گفتار او،‌ رفتار او، نوشتار او، کردار او چیست؟ اگر گفتند حرف فلان گروه، یعنی رفتار آنها، ایده آنها، مرام آنها چیست. آنچه در سوره مبارکه قاف آمده که هر قولی که انسان دارد، فرشته­ها می­نویسند، این «قول» در مقابل «فعل» نیست. این «قول» در مقابل «نیت» نیست. بلکه منظور «مطلق کارهای قلب و بدن» است. اینها «استقلال فرهنگی» است و راههای تحقیق و پژوهش است که وجود مبارک امام سجاد(علیه السلام) در این دعا به ما آموخت.

پس مسئله استقلال اقتصادی را و مسئله استقلال نظامی را به ما آموخت، استقلال کشور و عدم گرایش به بیگانه چه غرب، چه شرق، این را در دعاها به ما آموخت و بی­نیازی از غیر خدا را به ما آموخت.

 

سوء تدبیر در مدیریت جامعه، ‌بلای الهی است

بعد فرمود وقتی مستقل شدیم، نسبت به زیر مجموعه خودمان هم چگونه باشیم،‌ باید رهبری و ولایت خوبی داشته باشیم. گرچه کشور یک رهبر دارد، یک والی و ولی دارد، اما وقتی شما زیر مجموعه این ولایت را بررسی می­کنید،‌ می­بینید بسیاری از افراد والی زیر مجموعه خودشان هستند. در همان دعای نورانی، امام سجاد(ع) به ما آموخت: خدایا! آن توفیق را به ما بده که ما نسبت به زیر مجموعه خود بد رفتار نباشیم، مدیر خوبی باشیم، ‌مدبر خوبی باشیم، مهربان باشیم:

«اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِن‏ … وَ سُوءِ الْوِلَایَهِ لِمَنْ تَحْتَ أَیْدِینَا»[۵]

خدایا! من که رییس فلان بخشم، مسئول فلان قسمتم، ‌به تو پناه می­برم از اینکه نتوانم اینها را خوب اداره کنم! تدبیر خوب، ‌اداره خوب، ‌اینها نعمت الهی است و سوء تدبیر، ‌بلای الهی است. باید از این بلاها به ذات اقدس اله پناهنده شد و این بلاها را برطرف کرد.

بنابراین وجود مبارک امام سجاد(علیه السلام) در این دعاهای نورانی، بخشی از آیات قرآن کریم را تفسیر کرد و بخشی از آیات قرآن کریم را هم برای ما قابل دسترسی دانست و راهش را به ما آموخت که ما چگونه به این راه­ها برسیم و به آن کمال­ها بار یابیم. این کمال­ها مخصوص گذشتگان نیست. اگر کمال­هایی برای اصحاب ائمه بود، برای ما هم هست.

در عین حال که خدای سبحان ما را آزاد آفرید و مجاری ادراکی و تحریکی فراوانی به ما داده است،‌ امانتی هم از خود در درون ما نهاد که فرمود این امانت ملک شما نیست. من در درون شما گذاشتم، ولی این مال من است، مال شما نیست. شما نسبت به او مالک نیستید، نسبت به او امین­اید. شما یک اعضاء و جوارحی دارید که آنها را به کار می­گیرد. یک قدری جلوتر یک خود ملکوتی دارید که آن دیگر مال شما نیست. آن را در اختیار شما قرار ندادند. این امانت شما است. این عاریه است. این یک چراغ روشنی است که به شما دادند، عاریه دادند. از این عاریه استفاده کنید،‌ از این امانت بهره­برداری کنید، فیض ببرید. در بسیاری از آیات قرآن کریم اینچنین آمده است: «اینها که بیراهه می­روند، ‌به خودشان ظلم می­کنند». این تعبیرات کم نیست. اینها به خودشان ظلم می­کنند. «ظلم» عبارت از آن است که کسی از حد خود تجاوز بکند و به حد دیگری برسد. این معنی «ظلم» است. اگر یک نفر باشد، نه دو نفر، ظلم معنا ندارد. برای این که دیگری نیست که انسان از حد خود تجاوز بکند و به حد او برسد. اما اگر دو نفر باشند و برای هرکدام یک حد مشخصی باشد، اینجا ظلم معنا دارد که یک کسی، یکی از این دو نفر از مرز خود تجاوز می­کند، به مرز دیگری می­رسد. این می­شود «ظلم». در آیات قرآن کریم آمده است که تبهکاران به خودشان ظلم کرده­اند. معلوم می­شود این کسی که تبهکار است، یک خود حیوانی دارد که ظالم است، یک خود ملکوتی ـ که انسانیت حقیقی او را تشکیل می­دهد ـ دارد که مظلوم است. و آن خود ملکوتی در اختیار ما نیست. اگر در اختیار ما بود، مال ما بود، حق ما بود، دیگر تعدی صادق نبود! ظلم صادق نبود. معلوم می­شود آن عاریه است. او را به ما ندادند که ملک ما باشد. یعنی آن نورانیت فطری را که خدای سبحان به عنوان چراغ در درون همه ما نگه داشت، آن نورانیت را به ما ندادند که مال ما باشد! این یک چراغی است که خدای سبحان افروخت و به ما گفت از این نور استفاده کنید و این چراغ را خاموش نکنید یا کم نور نکنید! اگر کسی کم نور کرد، به این چراغ ستم کرد. آن خود ملکوتی ما به عنوان عاریه در اختیار ماست، به عنوان امانت در اختیار ماست. ما باید پاسدار او باشیم، از این چراغ حداکثر بهره را ببریم. اگر این کار را کردیم، آنگاه بسیاری از اسرار برای ما روشن می­شود، رفتن به طرف مقامات بزرگان و اصحاب ابی عبدالله (علیه السلام) برای ما سخت نیست. زیرا ما تلخی گناه را، بدبویی گناه را، زشتی گناه را به خوبی درک می­کنیم. از آن به بعد، کار خلاف نکردن برای ما خیلی آسان است. کار خوب کردن برای ما خیلی آسان است.

 

 

[۱]. صحیفه سجادیه؛ دعای ۸

[۲]. صحیفه سجادیه؛ دعای ۸

[۳]. همان

[۴]. همان

[۵]. همان

]]>
http://valasr.net/%da%af%d9%81%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a2%db%8c%d8%aa-%d8%a7%d9%84%d9%84%d9%87-%d8%ac%d9%88%d8%a7%d8%af%db%8c-%d8%a2%d9%85%d9%84%db%8c%d8%9b-%d9%85%d9%84%d8%aa%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%b6/feed/ 0
مبانی قرآنی استکبار ستیزی در بیانات رهبر معظم انقلاب http://valasr.net/%d8%a2%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d8%b1%d8%a7-%d9%85%db%8c-%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86%d9%86%d8%af%d8%8c-%d8%af%d9%84%d8%b4%d8%a7%d9%86-%d9%be%db%8c%d8%b4-%d8%a2%d9%85/ http://valasr.net/%d8%a2%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d8%b1%d8%a7-%d9%85%db%8c-%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86%d9%86%d8%af%d8%8c-%d8%af%d9%84%d8%b4%d8%a7%d9%86-%d9%be%db%8c%d8%b4-%d8%a2%d9%85/#respond Tue, 19 Apr 2016 11:46:35 +0000 http://valasr.net/?p=2550 رهبر انقلاب اسلامی در بیانات متعددشان به مستندات قرآنی استکبار ستیزی اشاره فرموده اند. آنچه در این نوشته جمع آوری شده است، مجموعه ای از بیانات قرآنی ایشان در این زمینه است.

ابلیس، اولین مستکبر

نکته‏ى دومى که جوانها باید به آن توجه کنند، این است که ما چرا با فلان دولت یا فلان رژیم مخالفیم؟ آیا این درست است که کسى تصور کند موضع‏گیرى ما در مقابل قدرتهاى استکبارى عالم، یک موضع‏گیرى موسمى یا مصلحتى یا تاکتیکى است، یا نه؟! البته که این تصور غلطى است. معنا و مفهوم استکبار، یک مفهوم قرآنى است و چیزى نیست که بى‏خود و بى‏دلیل، در فرهنگ انقلاب ما به وجود آمده باشد. مفهوم استکبار، مقابله با استکبار را از سوى مسلمین و مؤمنین و نظام و انقلاب اسلامى اقتضا مى‏کند؛ آن هم نه به صورت مصلحتى و موسمى و تاکتیکى؛ بلکه به صورت همیشگى این مقابله وجود دارد. ذات انقلاب این است و تا انقلاب هست، چنین چیزى هم خواهد بود.

اصلًا مفهوم استکبار در قرآن‏ همین است که عنصرى یا شخصى یا جمعى یا جناحى، خود را بالاتر از حق به حساب آورد و زیر بار حق نرود و خود و قدرتش را ملاک حق قرار بدهد! اولین مستکبر در تاریخى که قرآن براى ما ترسیم مى‏کند، ابلیس است: «أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ»[۱]. او، اولین مستکبر است.

ممکن نیست فرض کنیم که یک مسلمان یا مؤمن یا موحّد، حتّى یک روز یا یک‏لحظه، از دشمنى با ابلیس و شیطان منصرف بشود. اصلًا خط اسلام، یعنى خط ضد ابلیس و شیطان. در طول دعوت انبیا، مستکبران کسانى بودند که دعوت الهى و توحید را قبول نکردند و با آن به مقابله برخاستند و زور گفتند: «قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ»[۲]. وقتى پیامبر سخن حق مى‏گوید و مردم را به حق دعوت مى‏کند، مستکبران مى‏گویند: اگر زیاد حرف بزنى، تو را اخراج مى‏کنیم!

این لحن زورگویانه، در مقابل داعى به حق است. این، معنا و تصویرى روشن از استکبار است که در دنیاى امروز، همان نظام سلطه مى‏باشد و در محیط سیاسى دنیا، همان روح ابرقدرتى و هرآن چیزى است که به سمت ابرقدرتى کشش داشته باشد و تمایل پیدا بکند. قدرتهایى که هنوز ابرقدرت نیستند، اما خودشان را نیمه‏ابرقدرت (!) مى‏دانند، آنها هم در برخوردشان همین‏طورند…

همین جنجالِ مربوط به حجاب در اروپا را مشاهده کنید. على‏رغم شعارهاى آزادى‏یى که مى‏دهند، ولى یک گرایش کوچک و یک مظهر محدود از تفکرِ غیر و ضد خودشان را به‏هیچ‏وجه تحمل نمى‏کنند. این، همان روح استکبار است، همان‏ «لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ»[۳] است که چون برخلاف نظر ما حرف مى‏زنى، اصلًا تحملت نمى‏کنیم. (۱۰/ ۰۸/ ۱۳۶۸)

 

مبارزه با استکبار یک شعار احساسی و تاکتیکی نیست

یکى از کسانى که در قرآن‏، راجع به او کلمه‏ى استکبار و مستکبر به کار رفته، شخص «فرعون» است. او، در باره‏ى موسى(علیه السلام) چنین حرفهایى مى‏زد. بنابراین، مسأله‏ى استکبار یک مسأله‏ى قرآنى است. ما با همه‏ى این جلوه‏هایى که بیان شد، مخالفیم. مبارزه‏ى ملت ایران، یک مبارزه‏ى شعارى و احساساتى و موسمى و تاکتیکى نیست؛ بلکه یک مبارزه‏ى قرآنى و عمیق و داراى ریشه‏ى مکتبى است. ما با همه‏ى مظاهر استکبار در دنیا برخورد مى‏کنیم. با امریکا بیشتر از دیگر دولتها و مستکبران عالم برخورد مى‏کنیم؛ چون بیشتر از همه مستکبر است؛ چون جاهلانه‏تر و غرورآمیزتر از همه، نسبت به ملتهایى که با او روبه‏رو هستند- و بیش از همه نسبت به ملت ما- استکبار را به کار مى‏برد. تحلیل مبارزه‏ى مردم ایران، این‏گونه است. (۱۰/ ۰۸/ ۱۳۶۸)

 

در مقابل مستکبر احساس ضعف نکنید

امروز بحمد اللّه این استقلال، این شجاعت و این ایستادگى در مقابل زورگویى استکبار جهانى، مخصوص این ملت و این کشور است و همین است که استکبار را نسبت به این کشور و این ملت، دچار حقد و بغض کرده است. اما من این را عرض کنم؛ این هم ناشى از وعده‏ى الهى است که حقد و بغض استکبار، هیچ کارى نخواهد توانست بکند؛ «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».[۴] قرآن‏ کریم در دو جا مى‏فرماید: «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا»،[۵] «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ».[۶] هرگز از مواضع خودتان پایین نیایید و در مقابل دشمن احساس ضعف نکنید. او که بناى کار را بر دروغ و فریب و زورگویى گذاشته، ضعیف است؛ اما شما که به خدا متکى هستید، قوى هستید. (۳۰/ ۱۱/ ۱۳۷۰)

 

«استکبار» غیر از «تکبّر» است

البته «استکبار»، معناى وسیعى دارد. در قرآن‏ هم، شاخه‏ها و مشتقّات «استکبار»، مکرّر به کار رفته است. خود کلمه‏ى «استکبار» هم، در قرآن‏ به کار رفته است.[۷] به نظر مى‏رسد که «استکبار»، غیر از «تکبّر» است. شاید این طور بشود گفت که «تکبّر»، بیشتر به یک صفت قلبى و روحى اشاره مى‏کند؛ یعنى انسان خود را برتر از دیگران بداند و بگیرد. «استکبار»، بیشتر به جنبه‏ى عملىِ تکبّر توجّه دارد. یعنى کسى که کبر مى‏ورزد و خود را بالاتر از دیگران مى‏داند، در رفتار خود با دیگران هم، طورى کار را سازماندهى مى‏کند که این تکبّر، در عمل مشخّص و واضح مى‏شود. دیگران را حقیر مى‏کند، به دیگران اهانت مى‏کند، در کار دیگران دخالت مى‏کند و براى دیگران، به عنوان تصمیم‏گیرنده ظاهر مى‏شود.

این، معناى «استکبار» است که در آیه‏ى کریمه‏ى قرآن هم، آن جایى که در باره‏ى مستکبران سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ».[۸] یعنى در مقابل پیامبر و حرف حق، استکبار ورزیدند. نگفتند ما بالاتریم؛ بلکه این بالاتر بودن را، این بیشتر حق داشتن یا براى خود حقّ بیشترى قائل بودن را، در عمل سازماندهى کردند؛ یعنى همان جنگهاى طولانى و تمام نشدنى جبهه‏ى کفر و عناد و طغیان، با جبهه‏ى پیام حق و معنویت و نور و هدایت. «استکبار»، یعنى این.

البته در هر زمانى و براى هر ملتى، ممکن است «استکبار» معناى خاصى پیدا کند. براى ما ملت ایران، در جریان انقلاب و پیش از انقلاب و بعد از آن تا این ساعت، استکبار معناى خاصى داشته و عبارت از قدرتهاى مسلّطى در جهان بوده است که در مسائل این کشور و در سرنوشت و کارهاى این ملت، حضورى ظالمانه و قدرت‏مندانه و قلدرانه را در پیش گرفتند. براى ما، معناى استکبار، این بوده است.

اگر بخواهیم در بین دولتهاى دنیا، مستکبر را پیدا کنیم، دچار مشکل نمى‏شویم. یعنى دولت «امریکا»- که امام به او لقب «شیطان بزرگ» دادند- در مقابل نداى حق‏طلبانه‏ى ملت ایران، مستکبر بود. استکبارى که در زمان ما شکل گرفت، «استکبار امریکایى» بود. قبل از انقلاب هم این طور بود. در دوران انقلاب و تا امروز هم همین‏طور است. (۰۹/ ۰۸/ ۱۳۷۵)

 

معنای بسیاری از آیات قرآن را امروز می فهمیم

امروز که حکومت اسلامى تشکیل شده و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمده است، ما معناى بسیارى از آیات قرآن‏ را مى‏فهمیم، که قبل از تشکیل حکومت اسلامى، تصویر گنگ و مبهمى از آن آیات داشتیم. امروز که دشمنی هاى استکبار و قدرتهاى ظالم و ستمگر و افزون‏طلب در مقابل چشم ماست و صف‏آرایی هاى آنها را مشاهده مى‏کنیم- توطئه‏ها و نقشه‏هاى آنها و نوع فریب افکار عمومى یا فریب بعضى ذهنهاى آلوده‏ى برخى از خواص- براى ما آشکار مى‏شود که عمق معناى آیه‏ى قرآن چیست و به کجا اشاره مى‏کند و چه آسیبهایى را براى ذهن خوانندگان و متدبّران در قرآن مجسم مى‏کند. قدر این را باید دانست. (۲۸/ ۰۶/ ۱۳۸۰)

چرا این قدر نام «شیطان» در قرآن تکرار شده است؟!

راه ادامه‏ى این موفقیتها، عزیزان من! این است که ما دشمن‏ را فراموش نکنیم. دشمن‏ را فراموش نباید کرد. در همه‏ى قضایا باید توجه داشت که دشمنى وجود دارد که از غفلت ما ممکن است استفاده کند، ضربه وارد کند. این، روشى است که قرآن‏ به ما یاد مى‏دهد. شما ببینید سرتاسر قرآن‏ چقدر اسم «شیطان» تکرار شده. خوب، یک‏بار مى‏گفتند یک شیطانى هست، تمام شد دیگر؛ این براى همین است که انسان در عرصه‏ى زندگى- که عرصه‏ى چالشها و مبارزه است؛ زندگى سرتاپا چالش و مبارزه است- فراموش نکند که دشمن دارد و دشمن ممکن است ضربه بزند. راهش این است: دشمن را فراموش نکنیم؛ خداى متعال را هم که پشتیبان ماست، از یاد نبریم؛ احساس مسئولیت حضور در صحنه را هم از یاد نبریم. این، آن عامل بسیار مؤثر و مهم است. (۰۸/ ۱۰/ ۱۳۸۶)

 

«لا إله إلّا اللّه» یعنی مبارزه با مستکبر

انقلاب آمد و بزرگترین مانع را در مقابل نفوذ خائنانه‏ى بیگانگان و همچنین سلطه‏ى غیر مشروع و غیر منطقى افراد فاسد ایجاد کرد. آن مانع چه بود؟ اسلام بود. تا وقتى اسلام در جایگاه خود قرار داشته باشد، تبلیغاتچى‏هاى استکبار جهانى و بین‏المللى از اسلام به شدّت بیمناکند. بله؛ اگر اسلام از سیاست و زندگى و محیط اجتماعى دور و مخصوص کُنج عبادتگاه و خلوت مساجد باشد، از آن باکى ندارند. اگر یک عدّه در خلوت، خود را به عبادت مشغول کنند، درحالى‏که عرصه‏ى جامعه، اداره‏ى جامعه، مدیریّت کشور و سررشته‏دارىِ امور، دستِ افکار و اهواء و مکتبهاى گوناگون باشد، آنها از این اسلام ابایى ندارند و به آن اهمیتى نمى‏دهند؛ اما اگر اسلام آن‏چنان که خدا خواسته و قرآن‏ تشریع کرده، به معناى برنامه‏ى زندگى تلقّى شد و مورد پذیرش قرار گرفت، از آن مى‏ترسند. چرا؟ چون این اسلام، در وهله‏ى اوّل دو عنصر بزرگ در درون خود دارد که یکى عبارت است از احترام به شخصیت و اهتمام به رشد انسان، و دوم جلوگیرى از نفوذ غارتگران و طاغوتها و قدرتمندان نابحق و ظالم و ستمگر جهانى. در کلمه‏ى توحید، این‏ها وجود دارد؛ «لا إله إلّا اللّه». یکى از مصرع هاى برجسته و مهمِّ قصیده‏ى «لا إله إلّا اللّه» این است که با طاغوتها، طغیان‏گرهاى جهانى، قدرتهاى ظالم بین‏المللى و ستمگرانى که امروز شما مى‏بینید در دنیا چگونه تاخت‏وتاز مى‏کنند و با ملتها چه مى‏کنند، نمى‏شود کنار آمد. توحید اجازه نمى‏دهد مسلمان در مقابل قدرتهاى بدون مهار که با فلسطین و عراق و افغانستان آن‏طور رفتار کردند و قبلًا با بوسنى و لبنان و دیگر کشورهاى اسلامى و سایر نقاط دنیا طور دیگر رفتار کردند، کرنش کند. همین کرنشها از سوى برخى از ملتهاى ضعیف شده است که این‏طور این خون‏آشام‏ها را قدرتمند کرده است. اگر ملتها حقِّ خود را بشناسند و بخواهند زیر بار زورگویى‏هاى بین‏المللى نروند و شعارهاى دروغین این ریاکاران بین‏المللى را قبول نکنند، این‏ها این‏طور قدرتمند نمى‏شوند.

اسلام اجازه نمى‏دهد ملتهاى مسلمان زیر بار زور و سلطه بروند و لگدکوب شوند. شخصیت و عزّت و رشد انسان اسلامى در هر شرایطى باید محفوظ بماند؛ این‏ها در درون اسلام است. اسلام وقتى به عنوان برنامه‏ى زندگى مطرح شد، این‏ها هم مطرح مى‏شود. (۲۶/ ۰۶/ ۱۳۸۲)

 

«اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم» یعنی «مرگ بر امریکا»

اینکه مى‏بینید ملت ما بعد از بیست و شش سال «مرگ بر امریکا» را فراموش نمى‏کند، به‏خاطر این است که غفلت از توطئه‏ى استکبار جهانى همان، و اسیر توطئه شدن همان. در واقع «مرگ بر امریکایى» که مردم ما مى‏گویند، مثل همان «اَعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم» است که اول هر سوره‏ى قرآن‏ قبل از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» گفته مى‏شود. استعاذه‏ى به خدا از «شیطان رجیم» براى چیست؟ براى این است که انسان مؤمن یک‏لحظه حضور شیطان را فراموش نکند؛ یک‏لحظه از یاد نبرد که شیطان آماده‏ى حمله به او و انهدام حصار معنوى و ایمانىِ اوست. «مرگ بر امریکا» هم براى این است که ملت فراموش نکند سلطه‏گران جهانى منافع سرشارى که در این کشور داشته‏اند و دست آنها کوتاه شده، از یاد نبرده‏اند. (۲۴/ ۱۲/ ۱۳۸۳)

 

دستکش مخملین بر روی چنگال های خونین

آن روز من در جمع آقایان محترمى گفتم، اینى که گفته مى‏شود ما با قدرتهاى بزرگ یا با آمریکا تفاهم نداریم، اشتباه است. عدم تفاهمى در کار نیست؛ آنها کاملًا ما را مى‏شناسند، کمااینکه ما آنها را کاملًا مى‏شناسیم. ما طبیعت و خوى استکبار را مى‏شناسیم؛ مى‏دانیم که آنها زیر ظاهر مخملینى که بر روى پنجه‏هاى خشن خود، بر روى چنگالهاى خونین خود کشیده‏اند، چیست؛ این را ما مى‏دانیم، مى‏بینیم. ما به ادکلن و کراوات و ظاهر شیک آقایان هرگز فریب نخورده‏ایم؛ باطنشان را دیده‏ایم. خودشان هم باطنشان را نشان داده‏اند؛ در گوانتانامو، در ابوغریب، در عراق، در افغانستان، در این بمباران‏ها، در این زورگوئى‏ها، در این دخالت کردنِ در همه چیز، در این دسته‏بندى‏ها براى غارت ثروت حتّى از ملتهاى خودشان و نه از ملتهاى دیگر- ملتهاى دیگر که هستند. آنها از ملت خودشان هم غارت مى‏کنند. کمپانى‏ها این‏جورى‏اند دیگر- این‏ها را ما شناخته‏ایم، آنها هم ما را شناخته‏اند؛ آنها هم مى‏دانند آن جمهورى اسلامى‏اى که با انقلاب آمد و امام آورد و سندهاى جمهورى اسلامى بر آن پافشارى مى‏کنند، یعنى جمهورى ضد ظلم، ضد استکبار، ضد زیاده‏خواهى، ضد تجاوز، ضد کنز ثروت و همین چیزهائى که در قرآن‏ هست. آنها این را مى‏دانند، به همین جهت مخالفند. (۱۹/ ۰۶/ ۱۳۸۷)

 

استکبار از این آیات قرآن می ترسد

آرى، استکبار و دارودسته‏ى خبرى و تبلیغاتى و قلمها و بوق‏هاى مزدورش، از اینکه کشورى در اعماق کهنه‏پرستى، و ملتى در حال و هواى سنتهاى جاهلى خود سر کند، ولى درهاى خزاین مادّى خود را به روى آنان بگشاید و تسلیم فزون‏خواهى و سلطه‏طلبى آنان شود و فرهنگ فساد و فحشا و مصرف‏زدگى و مى‏خوارگى و شهوترانى را از آنان بپذیرد، نه تنها نگران نیستند، بلکه بسى خشنودند!

آنان از بازگشت ملتها به گذشته‏یى که به آنان عزت و عظمت را یادآورى کند، راه جهاد و شهادت را به روى آنان باز کند، کرامت انسانى را به آنان برگرداند، دست سلطه‏گران را از غارت و چپاول به مال و ناموس آنان قطع کند، آیه‏ى‏ «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا»[۹] را به آنان بیاموزد، کریمه‏ى‏ «وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ»[۱۰] را بر آنان فروخواند، خطاب‏ «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ»[۱۱] را به گوش و دل آنان برساند، فرمان‏ «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ»[۱۲] را در زندگى آنان اجرا کند و خلاصه، خدا و دین و قرآن‏ را محور زندگى آنان سازد و دست طواغیت مستکبر و مستبد و سلطه‏طلب را از زندگى آنان قطع کند، از بازگشت به چنین گذشته‏یى و پیوند با چنین تاریخى، ناخشنود و سراسیمه و بیمناکند و لذا با هر بهایى مى‏خواهند از آن مانع شوند.

مسلمین، بخصوص جوامعى که نسیم آزادى و قیام للّه بر آن وزیده، و بالاخص علما و روشن‏فکران و پیش‏گامان آنان، باید مراقب باشند که در این دام نیفتند؛ از عنوان «بنیادگرایى» نترسند؛ از تهمت ارتجاع و سنت‏گرایى آشفته نشوند؛ براى راضى کردن دشمنان خبیث و حسابگر، از اصل اسلامى خود، از احکام نورانى اسلام، از تصریح به هدفهاى جامعه‏ى دینى و نظام توحیدى، تبرى نجویند و به سخن خدا گوش فرادهند که: «وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لا النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»[۱۳] و «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ»[۱۴] و «فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ»[۱۵] و «وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»[۱۶]. (۲۶/ ۰۳/ ۱۳۷۰)

کید شیطان ضعیف است

کشور ما در این مدت بیشترین تهدید و عناد و خباثت را از استکبار دریافت کرده و ملت ما در این مدت، بیشترین ایمان و ایستادگى و افتخار را کسب کرده است. ما سخن قرآن‏ را در عمل تجربه کردیم که مى‏فرماید: «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً»[۱۷] و مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ»[۱۸] و مى‏فرماید: «وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ»[۱۹]. (۰۸/ ۱۱/ ۱۳۸۲)

 

«دنیای امام(ره)» و «دنیای فرعون»

دین و دنیا در منطق امام بزرگوار ما مکمل و آمیخته و درهم‏تنیده‏ى با یکدیگر است و قابل تفکیک نیست. این، درست همان نقطه‏یى است که از آغاز حرکت امام تا امروز، بیشترین مقاومت و خصومت و عناد را از سوى دنیاداران و مستکبران برانگیخته است؛ کسانى که زندگى و حکومت و تلاش و ثروت آنها مبتنى بر حذف دین و اخلاق و معنویت از جامعه است.

اما دنیا مفهوم دیگرى هم دارد. در متون اسلامى، دنیا به معناى نفسانیت و خودخواهى و اسیر هوى و هوس خود بودن و دیگران را هم اسیر هوى و هوس خود کردن، آمده است. سرتاسر قرآن‏ و احادیث و کلمات بزرگان دین در طعن و طرد چنین دنیایى است. در لسان روایات ما، دنیاى مطرودى که با دین قابل جمع نیست، به معناى هوى و هوس و نفسانیت و انانیت و خودخواهى و خودپرستى است؛ این دنیا شاخصه‏ى فرعون‏ و نمرود و قارون و شاخصه‏ى شاه و بوش و صدام است؛ این دنیا شاخصه‏ى مستکبران ظالم و ستمگرِ روزگار در طول تاریخ تا امروز است. البته این‏ها مجسمه‏هاى بزرگترِ رذائل اخلاقى و این دنیاى مذموم‏اند. (۱۴/ ۰۳/ ۱۳۸۴)

فرعون هم «امام» است!

یک دسته‏ى دیگر: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»[۲۰] که در قرآن‏ درباره‏ى فرعون‏ وارد شده است. «فرعون» هم «امام» است. به همان معنا که در آیه‏ى اول «امام» استعمال شده بود، در اینجا هم «امام» به همان معناست؛ یعنى دنیاى مردم و دین مردم و آخرت مردم- جسم و جان مردم- در قبضه‏ى قدرت اوست، اما «یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»؛ مردم را به آتش دعوت مى‏کنند، مردم را به هلاکت دعوت مى‏کنند. سکولارترین حکومتهاى دنیا هم، على‏رغم آنچه که ادعا مى‏کنند، چه بدانند، چه ندانند، دنیا و آخرت مردم را در دست گرفته‏اند. این دستگاههاى عظیم فرهنگى که امروز نسل جوان بشر را در چهارگوشه‏ى دنیا به سمت بد اخلاقى و فساد و تباهى دارند حرکت و سوق مى‏دهند، همان امامانى هستند که‏ «یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ». دستگاه‏هاى قدرتند که به خاطر منافع خودشان، به خاطر حاکمیتهاى ظالمانه‏شان، به خاطر رسیدن به اهداف گوناگون سیاسى‏شان مردم را مى‏کشانند؛ دنیاى مردم هم دست آنهاست، آخرت مردم هم دست آنهاست، جسم و جان مردم در اختیار آنهاست. (۰۴/ ۰۹/ ۱۳۸۹)

مستکبر مردم خودش را هم گمراه می کند

امروز دولتهاى آمریکا ملت خود را ذلیل کرده‏اند، گمراه کرده‏اند؛ همان‏طور که قرآن‏ درباره‏ى فرعون‏ مى‏فرماید: «وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى‏»[۲۱]. مردمِ خودشان را گمراه کردند؛ نمى‏گذارند از حقایق مطلع شوند. این حرکت نود و نه درصدى و حرکت ضد وال استریت که در آمریکا راه افتاده، با توجه به این است که مردم آمریکا از بسیارى از حقایق مطلع نیستند؛ اگر مطلع باشند، این حرکت شاید ده برابر شدیدتر شود. مردمِ خودشان را در اسارت صهیونیستها قرار داده‏اند. (۱۰/ ۰۸/ ۱۳۹۱)

«حرث» و «نسل» را نابود می کنند

چیزى در مجموعه‏ى زندگى انسان عوض نشده و جهالت هاى حقیقى بشر، از بین نرفته است. آن روز هم بسیارى از انسانها، نسبت به سعادت واقعى، در جهل مى‏زیستند؛ امروز هم همان‏طور است. آن روز هم قرآن‏ فرمود: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»[۲۲]، خدا را درست بجا نمى‏آوردند؛ امروز هم همان‏گونه است. آن روز هم گروه هایى مستکبر و گروه هایى مستضعف بودند؛ امروز هم همان‏طور است. اگر هزار سال دیگر هم، دنیا همین‏طور پیش برود و پیشرفت هایى در آن به وجود بیاید، مادامى که دین خدا حاکم نشده باشد، باز عده‏یى مستکبر و عده‏یى مستضعفند. دین آمد، براى اینکه ناکامی هاى بشر را از بین ببرد. امروز ناکامی هاى بشر، به خاطر اعراض از معنویت و دین و تعالیم عالیه‏ى اسلامى، همچنان باقى است و از بین نرفته است.

ببینید امروز در سایه‏ى حکومتهاى مستکبر، بر انسانها چه مى‏گذرد. ببینید این جنگهاى خانمان‏برانداز و نسل‏کش که به وسیله‏ى قدرتها به راه مى‏افتد با مردم چه مى‏کند. ببینید قلدرى، قدرتى مثل امریکا، امروز در دنیا با انسانها و ملتها و کشورها، چه معامله‏یى مى‏کند. امروز، ملت عراق مطرح است؛ ملتى که حرث و نسلش، به وسیله‏ى قدرتها و قلدرهاى عالم هلاک مى‏شود: «وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ»[۲۳]. این‏ها در حال فساد روى زمین هستند؛ اما همیشه که ملت عراق نبود. تا چند صباح قبل، ملت ایران و عراق، به خاطر جنگى که به دست همین قلدرها و همین ابرقدرت‏ها تحمیل شده بود، هلاک مى‏شدند و حرث و نسلشان از بین مى‏رفتند. قبل از آن، جاى دیگر؛ بعد از آن، جاى دیگر.

وقتى‏که دین نیست، بناى دنیا، بناى استکبارى است. دین، علاج این نابسامانی هاست. ملتهاى مسلمان باید امروز بزرگترین وظیفه‏ى خودشان را بازگشت به اسلام و حاکمیت آن بدانند. این، عزیزترین و فورى‏ترین و بزرگترین و مؤثرترین هدفى است که امروز ملتهاى مسلمان مى‏توانند دنبال کنند؛ علاجى هم جز این نیست. (۲۴/ ۱۱/ ۱۳۶۹)

 

نفرت و دشمنی از سر و صورتشان مى‏بارد

ما به اتّکاى قدرت الهى که مجسّم در قدرت ملت بزرگ ماست، از دشمن مستکبرِ متکبّر، نمى‏ترسیم. معتقدیم کارى نمى‏تواند بکند. «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً»[۲۴] این، قرآن‏ است. قرآن را باید باور کرد. کید شیطان، ضعیف است. اگر روزى در قرآن این را مى‏خواندیم و از روى ایمان و تعبّد، فقط قبول مى‏کردیم، خدایا تو شاهدى که امروز این را از روى تجربه هم قبول کرده‏ایم. تجربه هم همین را نشان مى‏دهد. اگر شیطان ضعیف نبود، جمهورى اسلامى را تحمّل نمى‏کرد. ببینید چقدر با جمهورى اسلامى دشمنند. مى‏بینید که‏ «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ»[۲۵]. رئیس‏جمهور امریکا را ببینید! آن وزیر امور خارجه‏ى بدشکلش را ببینید! راجع به جمهورى اسلامى که حرف مى‏زنند، نفرت و بغضا و دشمنى ملت ایران و جمهورى اسلامى، از سر و صورتشان مى‏بارد. اما چرا با این همه نفرت، نمى‏توانند هیچ غلطى بکنند؟ چرا؟ علت چیست؟ چه دلیلى دارد؟ کى شما را نگهداشته است؟ کى مانع از ضربه زدن آنها شده است؟ کى مانع شده است از اینکه محاصره‏ى اقتصادى کامل و تام و تمامى بکنند و به تعبیر خودشان، پدر ملت ایران در بیاورند؟ آن‏وقت بعضى از این آدم‏هاى ساده‏لوحِ ضعیف‏النّفس هم، همین‏ها را تکرار مى‏کنند که «آقا! پدر ملت ایران را در مى‏آورند!» غلط مى‏کنند! مگر مى‏توانند پدر ملت ایران را در بیاورند؟! این‏ها کسانى هستند که ملت ایران پدرشان را درآورده است. بنابراین، ضعف دارند. قدرتِ آن‏چنان ندارند. البته، شرطش این است که ملت ایران، همین‏طور که بحمد اللّه تا امروز در صحنه بوده است، در صحنه باشد. شرطش این است که خنّاس‏ها و وسواسها نیفتند توى مردم، دل آنها را خالى کنند که «آقا چنین شد، آقا چنان شد. آقا مى‏زنند، آقا مى‏برند.» نه آقا! این حرفها چیست؟! ما یک ملت قوى و مستحکم هستیم. ما که فلان کشور دو، سه میلیونى فلان گوشه‏ى آفریقا نیستیم که هر غلطى دلشان خواست، بتوانند با ما بکنند. ما ملتى در مرکز مدنیّت تاریخى دنیا، و امروز هم در سر یک چهار راه مهم از چهارراه‏هاى جهانى هستیم. (۱۲/ ۰۸/ ۱۳۷۲)

در مبارزه با استکبار خود را با قرآن‏ تطبیق دهیم

اسلام پیروان خود را این‏جور تربیت مى‏کند: «وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِى وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»[۲۶] اینها نشانه‏هاى امت اسلامى است. اینها آن معنویتى است که در آنها وجود دارد؛ آن توکل، آن توجه به خدا، آن تذکر، آن خضوع در مقابل پروردگار. این، خاصیت پرورش انسان مسلمان و مؤمن است. اسلام این‏جور انسانى پرورش مى‏دهد: در مقابل خداى متعال، خاضع؛ با برادران ایمانى، رحیم، مهربان؛ اخوت اسلامى، برقرار؛ اما در مقابل مستکبران، در مقابل ظالمان، مثل کوهِ استوار مى‏ایستند؛ «وَ مَثَلُهُمْ فِى الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ»[۲۷] این، همان مراحل رشد امت اسلامى است؛ سر مى‏زند، رشد مى‏کند، بالندگى پیدا مى‏کند، مستحکم مى‏شود. «یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ»[۲۸] خود آن کسانى که این زمینه را فراهم کردند، به شگفت مى‏آیند. این دست قدرت الهى است که این‏جور انسانها را رشد مى‏دهد. «لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ»؛[۲۹] دشمن مستکبر وقتى به این انسان مسلمانِ تربیت‏شده‏ى بالیده‏ى در دامان اسلام نگاه مى‏کند، معلوم است که به خشم مى‏آید و ناراحت مى‏شود. ما باید این‏جورى عمل کنیم. خود را بسازیم. خود را با قرآن‏ تطبیق دهیم. اخلاق خود را، رفتار خود را، با دوستان، با معارضان و معاندان، با مستکبران، طبق برنامه‏ى قرآن تنظیم کنیم. خداوند متعال وعده کرده است که به افرادى که این‏جور حرکت کنند، پاداش خواهد داد، اجر خواهد داد. این اجر، هم در دنیاست، هم در آخرت. در دنیا عزت است، برخوردارى از زیبائى‏ها و تمتعات الهى در این عالم است- که براى انسانها فراهم کرده است- در آخرت هم رضوان الهى و بهشت الهى است. (۰۲/ ۱۲/ ۱۳۸۹)

مرز بندی با دشمن مستکبر

یک وظیفه‏ى دیگرى که من اینجایادداشت کرده‏ام که همیشه باید مورد نظرمان باشد به‏خصوص امروز، وظیفه‏ى مرزبندى صحیح و صریح با جبهه‏ى دشمن‏ است؛ مرزبندى. آیه‏ى شریفه مى‏فرماید: «قَد کانَت لَکُم اسوَهٌ حَسَنَهٌ فى ابراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ اذ قالوا لِقَومِهِم انّا بُرَءآؤُا مِنکُم وَ مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ الله کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُمُ العَداوَهُ وَالبَغضآءُ [ابداً] حَتّى تُؤمِنوا بِاللهِ وَحدَه‏»[۳۰]. قرآن‏ فقط تاریخ نگفته، تصریح مى‏کند که این اسوه‏ى حسنه‏اى است براى شما- «قَد کانَت لَکُم اسوَهٌ حَسَنَهٌ فی ابراهیم‏»- یعنى باید این‏جورى باشید، مرزبندى باید بکنید. مرزبندى به معناى این نیست که ما رابطه‏مان را قطع بکنیم؛ توجه بکنید، مغالطه نکنند که شما مى‏گویید ما با همه‏ى دنیا دشمنیم؛ نه، مرزبندى کنید، مرزها مخلوط [نشود]. مثل مرز جغرافیایى؛ در مرز جغرافیایى شما بین کشور خودتان و کشورهاى اطرافتان مرز معین مى‏کنید؛ معناى این مرز این نیست که شما نمى‏روید آنجا، آنها نمى‏آیند اینجا؛ معناى این مرز این است که هر رفت‏وآمدى منضبط خواهد بود. معلوم باشد کِی مى‏رویم، چه کسی مى‏رود، چه‏جور مى‏رود؛ چه کسى مى‏آید، کِى مى‏آید، چه‏جور مى‏آید، چرا مى‏آید؛ مرزبندى در مرزهاى جغرافیایى این‏جور است؛ در مرزهاى عقیدتى هم همین‏جور است. در همین آیه‏ى شریفه، بعد از آنکه خداى متعال این اسوه‏ى حسنه را و عمل ابراهیم را بیان مى‏فرماید، بعد مى‏فرماید: «الّا قَولَ ابراهیمَ لِابیهِ لَاستَغفِرَنَّ لَک‏»[۳۱]؛ یعنى این مرزبندى، مانع این نیست که ابراهیم به پدرش بگوید که من به تو ترحم مى‏کنم، براى تو استغفار مى‏کنم؛ اینها همه هست. بنابراین معناى مرزبندى این است که مشخص باشد ما چه کسى هستیم، شما چه کسى هستید. من گمان مى‏کنم سوره‏ى مبارکه‏ى «قل یا ایها الکافرون» همین مرزبندى را بیانمى‏کند: «لا اعبُدُ ماتَعبُدون، و لا انتُم عابِدُونَ مااعبُد»[۳۲]؛ یعنى مرز مشخص باشد، مرز مخلوط نشود. کسانى که سعی مى‏کنند این مرز را کمرنگ کنند یا محو کنند یا از بین ببرند، اینها خدمت نمى‏کنند به مردم، اینها خدمت نمى‏کنند به کشور؛ چه مرزهاى دینى و عقیدتى، چه مرزهاى سیاسى. استقلال، مرزى است براى کشور؛ این کسانى که سعى مى‏کنند اهمیت استقلال یک ملت را- به‏عنوان جهانى شدن و حل شدن و منطبق شدن با جامعه‏ى جهانى- از بین ببرند و کمرنگ کنند، مقاله مى‏نویسند، حرف مى‏زنند، اینها هیچ خدمتى نمى‏کنند به این کشور. شما مى‏گویید ارتباط داشته باشیم با دنیا، خیلى خب، ارتباط داشته باشید، منتها معلوم باشد با چه کسى ارتباط دارید، چرا ارتباط دارید، چه جور ارتباطى دارید، اینها مشخص باشد؛ مرزبندى یعنى این. در جبهه‏بندى‏هاى داخلى هم همین‏جور است. این هم به نظر ما یکى از چیزهایى است که بایستى به آن توجه کنیم؛ جزو وظایف ما است که مرزبندى‏ها را [مشخص کنیم‏]. (۱۵/ ۱۲/ ۱۳۹۲)

 

«استقامت در برابر مستکبر» باید تبدیل به «گفتمان» شود

بعضى‏ها هم به‏مجرد اینکه یک مشکلى براى کشور پیش مى‏آید، فوراً شروع مى‏کنند به ملامت کردنِ کسانى که استقامت کردند که: هان، دیدید، آدم وقتى این‏جور سر حرفش مى‏ایستد، این مشکلات پیش مى‏آید! در صدر اسلام هم بود دیگر: «لَو اطاعونا ماقُتِلوا قُل فَادرَءوا عَن انفُسِکُمُ‏ المَوت‏»[۳۳]. خداى متعال اگر چنانچه بنا گذاشته باشد بر طبق سنت الهى حرکت نکنیم، خب، دچار مشکلات مى‏شویم. این‏جور نیست که در جنگ بدر بگویند: «یَقولونَ لَو کانَ لَنا مِنَ الامرِ شَى‏ءٌ ما قُتِلنا هاهُنا»[۳۴]؛ این‏جورى نیست قضیه که اگر چنانچه ما تسلیم شدیم در مقابل دشمن، آن‏وقت مشکلات ما برداشته خواهد شد، برطرف خواهد شد؛ نخیر. من واقعاً باید تشکر کنم از مسئولین کشور که در مقابله‏ى با دشمن حرفِ صریح مى‏زنند؛ عدم انفعال ملت ایران را و عدم انفعال انقلاب را به زبانِ صریح بیان مى‏کنند؛ این خیلى لازم است. این را باید ما به صورت گفتمان- که حالا عرض خواهم کرد آن را- دربیاوریم؛ و این هم یکى از مسائل ما است. (۱۵/ ۱۲/ ۱۳۹۲)

جنگ، جنگ اراده هاست

آیه‏ى شریفه‏ى قرآن‏ مى‏فرماید: «نعم اجر العاملین. الّذین صبروا و على ربّهم یتوکلون‏»[۳۵]. صبر یعنى پافشارى، پایدارى، مقاومت، ایستادگى، هدف را فراموش نکردن. فرمود: «ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مئتین‏»[۳۶]؛ در میدان نبرد، در میدان رویاروئى با دشمن‏، اگر صبر داشته باشید، مى‏توانید با این نسبت بر دشمن غلبه پیدا کنید.

مکرر عرض کرده‏ایم؛ در عرصه‏هاى گوناگون جهانى، درگیرى‏ها غالباً جنگ اراده‏ها است؛ هر طرفى که اراده‏اش زودتر ضعیف شود، شکست خواهد خورد. صبر یعنى این عزم را، این اراده را نگه داشتن، حفظ کردن. توکل هم یعنى کار را انجام دادن و نتیجه را از خدا خواستن. گمان نشود- که البته در فضاى دینىِ امروز گمان هم نمى‏شود؛ در گذشته چرا، تبلیغ مى‏شد، اینجور توهّم مى‏شد- که توکل یعنى بنشین تا خدا برساند، بنشین تا خدا درست کند، بنشین تا خدا گره را باز کند؛ نه، توکل یعنى کار را انجام بده، نتیجه را از خدا بخواه؛ منتظر نتیجه از سوى پروردگار باش. بنابراین در موضوع توکل- به قول ما طلبه‏ها- «کار» اخذ شده است. (۳۰/ ۰۴/ ۱۳۹۲)

تا وقتى کمند آنها را به گردن نیندازید، همین آش است و همین کاسه

این طلبه‏ى عزیز ما چه قرآن‏ خوبى تلاوت کردند، و چه آیاتى: «لقد کان لکم فى رسول‏اللّه اسوه حسنه لمن کان یرجوا اللّه و الیوم الأخر و ذکر اللّه کثیرا»[۳۷]. اگر «یرجوا اللّه و الیوم الأخر» هستیم، اسوه، پیغمبر است. نه اینکه ما مثل او عمل کنیم- که محال است- راه او را باید ادامه دهیم. آن وقت در آیه‏ى بعد، وضع مؤمنان به این پیغمبر روشن مى‏شود: «ولمّا رءا المؤمنون الأحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللّه و رسوله و صدق اللّه و رسوله»[۳۸]. در جنگ احزاب، از همه طرف حمله کردند. در جنگ بدر یک گروه بودند، در جنگ احد یک گروه بودند، در جنگهاى دیگر قبائلِ کوچک بودند؛ اما در جنگ احزاب، همه‏ى قبائل مشرک مکّه و غیر مکّه و ثقیف و غیره آمدند متحد شدند؛ ده هزار نفر نیروى رزمنده فراهم کردند؛ یهودى‏هایى هم که همسایه‏ى پیغمبر بودند و امان‏یافته‏ى پیغمبر بودند، خیانت کردند؛ اینها هم با آنها همکارى کردند. اگر بخواهیم این را با امروز مقایسه کنیم، یعنى آمریکا با آنها مخالفت کرد، انگلیس مخالفت کرد، رژیم صهیونیستى مخالفت کرد، فلان رژیم مرتجعِ نفت خوار مخالفت کرد. پولهاشان را خرج کردند، نیروهاشان را جمع کردند، یک جنگ احزاب درست کردند؛ جنگ احزابى که دلها را خیلى ترساند. اوائل همین سوره مى‏فرماید: «واذ قالت طائفه منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا»[۳۹]؛ مردم را مى‏ترساندند. الان هم همین‏جور است. الان هم یک عده‏اى مردم را مى‏ترسانند: آقا بترسید. مقابله‏ى با آمریکا مگر شوخى است؟ پدرتان را در مى‏آورند! آن جنگ نظامى‏شان، این تحریمشان، این فعالیتهاى تبلیغى و سیاسى‏شان. در آخر این سوره باز مى‏فرماید: «لئن لم ینته المنافقون و الّذین فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدینه لنغرینّک بهم»[۴۰]. مرجفون همین هایند. در یک چنین شرائطى، شرح حال مؤمن این است: «هذا ما وعدنا اللّه و رسوله»؛ ما تعجب نمى‏کنیم؛ خدا و رسولش به ما گفته بودند که اگر پابند به توحید باشید، پابند به ایمان به خدا و رسول باشید، دشمن‏ دارید؛ دشمنها سراغتان مى‏آیند. بله، گفته بودند، حالا هم راست درآمد؛ دیدیم بله، آمدند. «وصدق اللّه و رسوله و ما زادهم الّا ایمانا و تسلیما»؛ ایمانشان بیشتر شد. منافق، ضعیف‏الایمان، فى قلوبهم مرض- که طوائف گوناگونى‏اند- وقتى دشمن‏ را مى‏بینند، تنشان مثل بید مى‏لرزد؛ بنا مى‏کنند به مؤمنین باللّه و زحمتکشان در راه خدا، عتاب و خطاب و اذیت کردن و فشار آوردن: آقا چرا اینجورى مى‏کنید؟ چرا کوتاه نمى‏آئید؟ چرا سیاستتان را اینجورى نمى‏کنید؟ همان کارى که دشمن مى‏خواهد، انجام مى‏دهند. اما از آن طرف، مؤمنینِ صادق مى‏گویند: ما تعجبى نمى‏کنیم؛ خب، باید دشمنى کنند؛ «هذا ما وعدنا اللّه و رسوله».

یک جا هم فرموده: «ولن ترضى عنک الیهود و لا النّصارى حتّى تتّبع ملّتهم»[۴۱]؛ تا وقتى کمند آنها را به گردن نیندازید، دنباله‏رو آنها نشوید، همین آش است و همین کاسه. خودت را قوى کن که کمندش در گردن تو تأثیر نگذارد؛ یک تکان بدهى، کمندش پاره شود. خودت را قوى کن. چرا خودت را ضعیف مى‏کنى تا در مقابل او تسلیم شوى، خاکسار شوى، به خاک بیفتى؟ «وما زادهم الّا ایمانا و تسلیما». اینجورى باشید عزیزان من، فرزندان من، جوانهاى طلبه! با نیت صادقانه درس بخوانید، به قصد اینکه در این میدان عظیم که در صفوف مقدمش خواهید بود، جزو برجستگان صفوف مقدم باشید. (۱۹/ ۰۷/ ۱۳۹۱)

 

اگر به لبخند دشمن اعتماد کردند، یقینا شکست خواهند خورد

حرف این است که قرآن به ما آموخته است که اگر شما صبر کنید، ایستادگى کنید، جاى خودتان را تغییر ندهید، جهت خودتان را تغییر ندهید، شما پیروزید؛ این درس قرآن است. قرآن به ما می گوید اگر به این راه و به این هدف ها ایمان داشته باشید و در راه این ایمان حرکت کنید، بدون شک شما پیروز هستید؛ این درس قرآن‏ است؛ این را باید ملت هاى مسلمان یاد بگیرند، این را باید ملتهاى مسلمان باور کنند؛ اگر باور کردند، بر پیچیده‏ترین تجهیزات نظامى و اطلاعاتىِ دشمن‏ پیروز خواهند شد؛ اگر سستى کنند، اگر احساس ضعف کنند، اگر توکلشان به خداى متعال ضعیف شود، اگر به لبخند دشمن، به ترفند دشمن اعتماد کردند، یقینا شکست خواهند خورد.

امروز دنیاى اسلام به این درس ها نیاز دارد. براى گسترش این درس ها، بهترین وسیله، بهترین کتاب، خود قرآن کریم است. لذا هرچه ما بتوانیم در میان ملتها، در میان ملت خودمان، در میان ملتهاى مسلمان، انس با قرآن را که با تدبر همراه باشد، با قبول و باور وعده‏ى الهى همراه باشد، منتشر کنیم و گسترش بدهیم، به بیدارى ملتها کمک کرده‏ایم؛ این یک وظیفه است. (۰۴/ ۰۴/ ۱۳۹۱)

 

[۱]. بقره: ۳۴٫

[۲]. اعراف: ۸۸٫

[۳]. اعراف: ۸۸٫

[۴]. آل‏عمران: ۱۳۹

[۵]. آل‏عمران: ۱۳۹

[۶]. محمّد/ ۳۵

[۷]. فاطر/ ۴۲ و ۴۳

[۸] . فاطر/۴۳

[۹]. نساء/۱۴۱

[۱۰] . منافقون/ ۸

[۱۱]. نساء/ ۷۵

[۱۲]. یوسف/۴۰

[۱۳]. بقره/۱۲۰

[۱۴] . مائده/۵۹

[۱۵]. هود/۱۲

[۱۶]. بروج/۸

[۱۷]. نساء/۷۶

[۱۸]. نحل/۱۲۸

[۱۹]. حج/۳۹

[۲۰]. قصص/۴۱

[۲۱]. طه/ ۷۹

[۲۲]. انعام: ۹۱

[۲۳]. بقره/۲۰۵

[۲۴]. نساء/ ۷۶

[۲۵]. آل عمران/۱۱۸

[۲۶]. فتح/۲۹

[۲۷]. همان

[۲۸]. همان

[۲۹]. همان

[۳۰]. ممتحنه/۴

[۳۱]. همان

[۳۲]. کافرون/ ۲ و ۳

[۳۳]. آل عمران/ ۱۶۸

[۳۴]. آل عمران/ ۱۵۴

[۳۵]. عنکبوت/۵۸ و ۵۹

[۳۶]. انفال/۶۵

[۳۷]. احزاب/ ۲۱

[۳۸]. احزاب: ۲۲

[۳۹]. احزاب: ۱۳

[۴۰]. احزاب: ۶۰

[۴۱]. بقره: ۱۲۰

]]>
http://valasr.net/%d8%a2%db%8c%d8%a7%d8%aa-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d8%b1%d8%a7-%d9%85%db%8c-%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86%d9%86%d8%af%d8%8c-%d8%af%d9%84%d8%b4%d8%a7%d9%86-%d9%be%db%8c%d8%b4-%d8%a2%d9%85/feed/ 0
صوت: اصول هفتگانه امام، قرار داشتن در جبهه مخالف مستکبران http://valasr.net/%d8%b5%d9%88%d8%aa-%d8%a7%d8%b5%d9%88%d9%84-%d9%87%d9%81%d8%aa%da%af%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85%d8%8c-%d9%82%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%ac%d8%a8/ http://valasr.net/%d8%b5%d9%88%d8%aa-%d8%a7%d8%b5%d9%88%d9%84-%d9%87%d9%81%d8%aa%da%af%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85%d8%8c-%d9%82%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%ac%d8%a8/#respond Mon, 07 Mar 2016 20:03:51 +0000 http://valasr.net/?p=2117 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی در جریان سخنرانی‌شان در مراسم بیست و ششمین سالروز رحلت حضرت امام خمینی رحمه‌الله به جریان تحریف خط امام اشاره کردند و به تبیین اصول هفتگانه‌ی بنیان‌گذار فقید انقلاب اسلامی در طول ده سال دوران حاکمیت اسلامی و پانزده سال دوران نهضت پرداختند. به همین مناسبت پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR مجموعه‌ی محصولات چندرسانه‌ای درباره‌ی «اصول هفتگانه‌ی امام رحمه‌الله» را در هفت قسمت، تولید و منتشر می‌کند. پنجمین قسمت از این مجموعه به بحث «مخالفت صریح با مستکبران» اختصاص دارد. پیش از این نیز مجموعه پوسترهای «تحریف امام» در این خصوص تهیه و منتشر شده بود.

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif سخنان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که در این صوت می‌شنوید:

* ما اگر بخواهیم شخصیّت امام را به معنای واقعی کلمه پیدا کنیم، این راه دارد؛ اگر ما این راه را رفتیم، مطلب حل خواهد شد والّا امروز کسانی می‌آیند طبق میل خود و سلیقه‌ی خود یک‌جور امام را معرّفی میکنند، ممکن است در فرداها کسان دیگری بیایند و بر طبق سلایق دیگری، بر طبق حوادث دیگری که در دنیا پیش می‌آید، مصلحت بدانند که امام را جور دیگری معرّفی کنند؛ این نمیشود. محبوبیّت امام در بین مردم یک چیز ماندگار است؛ این را نتوانست دشمن از بین ببرد؛ برای همین، مسئله‌ی تحریف شخصیّت امامِ نافذ در دلهای مردمان زیادی – در کشور و بیرون از کشور – خطر بزرگی محسوب میشود.
آن راهی که میتواند مانع از این تحریف بشود، بازخوانی اصول امام است. امام یک اصولی دارد، یک مبانی‌ای دارد؛ این مبانی در طول ده سال دوران حاکمیّت اسلامی و پیش از آن در طول پانزده سال دوران نهضت، در بیانات گوناگون بیان شده است؛ اصول امام را در این بیانات میشود پیدا کرد؛ این اصول را، این خطوط را کنار هم که بگذاریم، یک شاکله‌ای از امام بزرگوار تشکیل خواهد شد؛ شخصیّت امام این است. نمیگویم به هر مطلب فرعی توجّه کنید؛ زندگی امام مثل زندگی همه‌ی انسانهای دیگر فرازونشیب‌هایی دارد؛ حوادثی در آن اتّفاق افتاده است و هر حادثه‌ای اقتضائی داشته است؛ مطالب اصولی را عرض میکنیم، آن چیزهایی که قابل انکار نیست، جزو بیّنات امام است، در طول سالهای متمادی، چه قبل از تشکیل حکومت اسلامی، چه در دوران تشکیل حکومت اسلامی، چه در دوران جنگ تحمیلی هشت‌ساله، چه قبل از آن و چه بعد از آن، این اصول را امام در بیانات خود تکرار کرده است؛ این اصول را گزینشی هم نبایستی انتخاب کرد. اصول امام ممکن است فقط اینها نباشد، صاحب‌نظران  و افرادی که میتوانند و توانایی این کار را دارند، بروند دنبال کنند، بیانات امام را نگاه کنند – بحمدالله تدوین‌شده است، موجود است، در اختیار همه است – و این اصول را استخراج‌ کنند. من امروز همه‌ی اصول قابل استخراج از بیانات امام را نمیتوانم عرض بکنم، نمیخواهم گزینشی باشد، لذا میگویم افراد بروند نگاه کنند، مواردی را پیدا کنند؛ امّا آنچه عرض میکنم جزو مسلّماتِ منطق امام و مکتب امام و راه امام و خطّ امام است.
مراسم بیست‌وششمین سالروز رحلت حضرت امام خمینی رحمه‌الله ۱۳۹۴/۰۳/۱۴

* نکته‌ی پنجم در بُعد خارجی [است‌]. امام صریحاً در جبهه‌ی مخالف قلدران بین‌المللی و مستکبران قرار داشت، هیچ ملاحظه‌ای نمیکرد. این است که امام در مقابله‌ی میان قلدران و مستکبران و قدرتهای زورگوی عالم با مظلومان، در جبهه‌ی مظلومان بود؛ صریح و بدون ملاحظه و بی‌تقیّه این را بیان میکرد. طرف‌دار جدّیِّ مظلومان جهان بود. امام با مستکبرین سرِ آشتی نداشت. واژه‌ی «شیطان بزرگ» برای آمریکا، یک ابداع عجیبی از سوی امام بود. امتداد معرفتی و عملی این تعبیر شیطان بزرگ خیلی زیاد است. وقتی شما یک کسی را، یک دستگاهی را شیطان دانستید، معلوم است که باید رفتار شما در مقابل او چگونه باشد، باید احساسات شما نسبت به او چگونه باشد؛ امام تا روز آخر، نسبت به آمریکا همین احساس را داشت؛ عنوان شیطان بزرگ را، هم به کار میبرد، هم از بن دندان اعتقاد به این معنا داشت. در مقابل از اوّل انقلاب کسانی بودند که توجّه نمیکردند که آمریکا عقبه‌ی تغذیه‌کننده‌ی رژیم طاغوتی است که به‌وسیله‌ی ملّت ایران برافتاد. ملّت ایران رژیم طاغوت را ساقط کردند، امّا کسانی بودند آن روز که با حضور آمریکایی‌ها، با فعّالیّت آنها – حتّی فعّالیّت برخی از نهادهای آمریکایی – در داخل کشور موافق بودند! اختلاف عمده‌ی دولت موقّت با امام بزرگوار سر این قضیّه بود؛ ما از نزدیک میدیدیم. آنها توجّه نمیکردند که آمریکا تغذیه‌کننده‌ی رژیم طاغوت بود؛ این رژیم حالا برافتاده است امّا آن دستگاه تغذیه‌کننده هنوز باقی است، فعّال است، اگر به او میدان داده شود، مجال داده شود، دوباره مشغول خواهد شد و ضربه خواهد زد و نقاط ضعف را جستجو خواهد کرد و از آن نقاط ضعف وارد خواهد شد؛ این را توجّه نمیکردند. امام این را میدید، لذا موضع‌گیری امام در زمینه‌ی مسئله‌ی لانه‌ی جاسوسی ناشی از همین نگاه و همین دیدگاه بود. در دنیا کسانی به این نقطه توجّه نکردند و ضربه‌اش را خوردند که حالا نمیخواهیم کسانی را شماتت و ملامت کنیم؛ امّا این ضربه‌ای است که بعضی خوردند، به‌خاطر اینکه رژیم‌های مرتجع و مستکبر را ساقط کردند، [ولی‌] عقبه‌ی آنها را نادیده گرفتند. امام این عقبه را از روز اوّل دید، با آن مقابله کرد؛ لذا تا آخر، امام علیه آمریکا و دستگاه سیاسی و امنیّتی آمریکا موضع داشت.
متقابلاً امام بزرگوار در طول این سالیان دراز از فلسطین حمایت کرد، دفاع کرد. از فلسطین دفاع کرد، از افغانستان دفاع کرد. آن روزی که شوروی‌ها وارد افغانستان شدند، با اینکه ما گرفتار دشمنی آمریکا بودیم – دولتها معمولاً در این مواقع که با یک طرف گرفتاری دارند، با طرف دیگر میسازند – امام بزرگوار در همان حال در مقابل شوروی  موضع قاطع گرفت، که این موضع قاطع را حتّی بعضی از دولتهایی که گرایش غربی داشتند هم نگرفتند امّا امام بزرگوار بدون هیچ ملاحظه‌ای از ملّت افغانستان حمایت کرد، از ملّت لبنان حمایت کرد، فلسطینی‌ها را با کمال صمیمیّت مورد حمایت خودش قرار داد. این منطق امام است در مورد مقابله‌ی با استکبار. با این منطق امروز میشود قضایای دنیا را شناسایی کرد، موضع درست را میشود فهمید. امروز ما به همان اندازه‌ای که با رفتار وحشیانه و ظالمانه‌ی جریان داعش در عراق و در سوریه مخالفیم، به همان اندازه با رفتار ظالمانه‌ی پلیس فدرال آمریکا در داخل کشورشان مخالفیم – اینها هر دو مثل هم هستند – به همان اندازه با محاصره‌ی غزّه که محاصره‌ی ظالمانه‌ای است علیه مردم مظلوم غزّه مخالفیم، به همان اندازه با بمباران مردم مظلوم و بی‌پناه یمن مخالفیم، به همان اندازه با سخت‌گیری‌هایی که علیه مردم بحرین به‌وجود می‌آید مخالفیم، به همان اندازه با حمله‌ی هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا به مردم در افغانستان و در پاکستان مخالفیم. این منطق، منطق امام است. هرجا ظلم هست دو طرف وجود دارد: ظالم و مظلوم؛ ما طرف‌دار مظلومیم، مخالف با ظالمیم؛ این موضع‌گیری‌ای است که امام بصراحت انجام میداد و این یکی از خطوط اصلی است. امروز هم به همین دلیل مسئله‌ی فلسطین برای ما یک مسئله‌ی اصلی است؛ این را همه بدانند. مسئله‌ی فلسطین از دستور کار نظام جمهوری اسلامی خارج نخواهد شد. مسئله‌ی فلسطین، عرصه‌ی یک مجاهدتِ واجب و لازم اسلامی است، هیچ حادثه‌ای ما را از مسئله‌ی فلسطین جدا نمیکند. ممکن است کسانی در صحنه‌ی فلسطین باشند که به وظایفشان عمل نکنند، حساب آنها جدا است امّا مردم فلسطین، ملّت فلسطین، مجاهدان فلسطینی مورد تأیید و حمایت ما هستند.
مراسم بیست‌وششمین سالروز رحلت حضرت امام خمینی رحمه‌الله ۱۳۹۴/۰۳/۱۴

* امام بزرگوار فرمود: آمریکا شیطان بزرگ است؛ این «شیطان بزرگ» خیلی حرف پرمغزی است. رئیس همه‌ی شیطانهای عالم، ابلیس است؛ امّا ابلیس بنا به تصریح قرآن، تنها کاری که میتواند بکند این است که انسانها را اغواء میکند؛ بیشتر از اغواء، کاری نمیتواند بکند؛ انسانها را اغواء میکند، فریب میدهد، وسوسه میکند؛ امّا آمریکا، هم اغواء میکند، هم کشتار میکند، هم تحریم میکند، هم فریب میدهد، هم ریاکاری میکند؛ پرچم حقوق بشر را بلند میکند، ادّعای طرف‌داری از حقوق بشر میکند [امّا] هر چند روز یک بار در خیابانهای شهرهای آمریکا یک بی‌گناهی، یک بی‌سلاحی به دست پلیس آمریکا به خاک‌وخون میغلتد؛ غیر از بقیّه‌ی جنایات و فجایعشان. این هم رفتارشان در ایران در دوران رژیم طاغوت و جنگ‌آفرینی‌هایشان، جنگ‌افروزی‌هایشان، به راه انداختن جریانهای جنگ‌افروز از قبیل همینهایی که حالا در عراق و سوریه و بقیّه‌ی جاها مشغول خرابکاری هستند؛ اینها کارهای آمریکا است. حالا بعضی‌ها اصرار دارند این شیطان بزرگ را با این خصوصیّات -که از ابلیس بدتر است- بزک کنند و به شکل فرشته وانمود کنند. چرا؟ دین به‌کنار، انقلابیگری به‌کنار؛ وفاداری به مصالح کشور چه میشود؟ عقل چه میشود؟ کدام عقلی و کدام وجدانی اجازه میدهد که انسان قدرتی مثل قدرت آمریکا را به‌عنوان دوست، به‌عنوان مورد اعتماد، به‌عنوان فرشته‌ی نجات انتخاب بکند؟ این‌[گونه‌] هستند؛ حقیقت امر این است. بله، خودشان را می‌آرایند؛ با ظاهر اتوکشیده، با کراوات، با ادکلن، با ظواهر بظاهر چشمگیر، خودشان را در چشم افراد ساده‌لوح جور دیگری جلوه میدهند؛ حقیقت رژیم آمریکا اینها است. این در مورد ما است؛ در مورد کشورهای دیگر هم همین‌جور است. ملّت بزرگ ایران این شیطان بزرگ را از کشور بیرون کرد؛ نباید بگذاریم دوباره برگردد؛ نباید بگذاریم از در رفت، از پنجره برگردد؛ نباید اجازه بدهیم نفوذ پیدا کند؛ دشمنی اینها تمام نمیشود.

دیدار اقشار مختلف مردم ۱۳۹۴/۰۶/۱۸

]]>
http://valasr.net/%d8%b5%d9%88%d8%aa-%d8%a7%d8%b5%d9%88%d9%84-%d9%87%d9%81%d8%aa%da%af%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%85%d8%8c-%d9%82%d8%b1%d8%a7%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d8%b4%d8%aa%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%ac%d8%a8/feed/ 0