نفوذ – جامعه فرهنگی قرآنی عصر http://valasr.net کارگروه قرآنی بنیاد فرهنگی خاتم الاوصیاء(عج) Tue, 13 Nov 2018 12:55:32 +0330 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=4.9.13 http://valasr.net/wp-content/uploads/2016/02/cropped-logo-512-32x32.jpg نفوذ – جامعه فرهنگی قرآنی عصر http://valasr.net 32 32 فیلم «مصادیق نفوذ از منظر قرآن کریم»/ حجت الاسلام بهجت پور http://valasr.net/p5299/ http://valasr.net/p5299/#respond Wed, 18 Jan 2017 13:45:09 +0000 http://valasr.net/?p=5299 فیلمی که مشاهده خواهید کرد، سخنرانی حجت الاسلام بهجت پور باعنوان «مصایق نفوذ از منظر قرآن کریم» می باشد که در دومین اجلاس ملی اصحاب عشق (گردهمایی تخصصی فعالان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی برای استکبارسیتزی و مقابله با نفوذ) برگزار شده است:

 

 

 

]]>
http://valasr.net/p5299/feed/ 0
کار جبهه ای و تشکیلاتی، لازمه مقابله با نفوذ دشمن http://valasr.net/%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%ac%d8%a8%d9%87%d9%87-%d8%a7%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d8%b4%da%a9%db%8c%d9%84%d8%a7%d8%aa%db%8c%d8%8c-%d9%84%d8%a7%d8%b2%d9%85%d9%87-%d9%85%d9%82%d8%a7%d8%a8%d9%84%d9%87-%d8%a8%d8%a7/ http://valasr.net/%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%ac%d8%a8%d9%87%d9%87-%d8%a7%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d8%b4%da%a9%db%8c%d9%84%d8%a7%d8%aa%db%8c%d8%8c-%d9%84%d8%a7%d8%b2%d9%85%d9%87-%d9%85%d9%82%d8%a7%d8%a8%d9%84%d9%87-%d8%a8%d8%a7/#respond Sun, 03 Jul 2016 12:39:36 +0000 http://valasr.net/?p=3961 یکی از راهبردهای کلان رهبرانقلاب برای مقابله با نفوذ دشمن، عبارت است از «جهاد کبیر». که ایشان آن را تا حد زیادی متوقف بر «تبیین» دانسته اند و همه نخبگان را به حضور فعّال در این عرصه فراخواندند. به باور نگارنده «تبیین» کارآمد و تأثیرگذار، جز با «کار جبهه ای و تشکیلاتی» صورت نخواهد پذیرفت.
زمانیکه دشمن با تشکیلات منسجمی به جبهه حق هجوم می آورد، در مقابل نیز باید با تشکیلات منسجم به او حمله کرد و راه را بر او بست. با کارهای پراکنده و بدون هدف واحد، ایستادگی در برابر دشمن نتیجه بخش نخواهد بود.
خداوند در آیه ای کوتاه ولی مهم از قرآن کریم مؤمنین را به انجام کار تشکیلاتی توصیه می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ اى اهل ایمان در کار دین صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و (در برابر دشمن) با یکدیگر متصل باشید و خدا ترس باشید، باشد که پیروز و رستگار گردید.» (آل عمران/۲۰۰)
هر چند این آیه شریفه دارای تعابیر مهمی است که در بخش های بعد مورد استناد قرار خواهند گرفت، اما آنچه از آن در این آیه شریفه لزوم کار تشکیلاتی منسجم برداشت می شود، تعبیر «رابطوا» است. مرحوم علامه طباطبایی درباره این تعبیر می فرمایند:
««مرابطه» از نظر معنا اعم از «مصابره» است، چون «مصابره» عبارت بود از وصل کردن نیروى مقاومت افراد جامعه در برابر شدائد و «مرابطه» عبارت است از همین وصل کردن نیروها، اما نه تنها نیروى مقاومت در برابر شدائد، بلکه همه نیروها و کارها، در جمیع شؤون زندگى دینى، چه در حال شدت و چه در حال رخا و خوشى. و چون مراد از «مرابطه» این است که «جامعه» به سعادت حقیقى دنیا و آخرت خود برسد، و اگر «مرابطه» نباشد تنها بعضى از سعادت دنیا ممکن است تامین شود که آن هم سعادت حقیقى نیست.» ۱
معنای «مرابطه» در ادبیات سیاسی- فرهنگی امروز، چیزی جز «تشکیل جبهه ای منسجم در برابر دشمنان داخلی و خارجی» نیست. تنها با تجمیع و پیوند دادن نیروها و استعدادهای مختلف و تشکیل جبهه منسجمی از عناصر کارآمد انقلابی است که می توان به پیروزی در برابر دشمن دست یافت.
آیه دیگری از قرآن کریم که می توان از آن لزوم کار تشکیلاتی را برداشت نمود، آیه ای است که مؤمنین را به «تعاون» در پیشبرد در اهداف دین اسلام فرا می خواند:
«وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ؛ و در نیکوکارى و پرهیزگارى با یکدیگر همکارى کنید، و در گناه و تعدّى دستیار هم نشوید، و از خدا پروا کنید که خدا سخت‏کیفر است.» (مائده/۲)
علامه طباطبایی در ذیل این آیه شریفه می فرمایند:
«برگشت معناى تعاون بر «برّ» و «تقوا» به این است که جامعه مسلمین بر «برّ» و «تقوا» و یا به عبارتى بر ایمان و عمل صالح ناشى از ترس خدا اجتماع کنند، و این همان «صلاح و تقواى اجتماعى» است.» ۲
تعبیر قرآنی دیگری که می توان از آن به لزوم کار تشکیلاتی پی برد، تعبیر «حزب الله» است. «حزب» – که در قرآن کریم هم به خداوند (حزب الله) و هم به شیطان (حزب الشیطان) منسوب شده است – در لغت به معنای جماعت و گروهی است که وحدت عقیده و هدف، آنها را کنار یکدیگر جمع کرده باشد. ۳
تعبیر «حزب الله» در دو آیه قرآن کریم بکار رفته است؛ مورد اول پس از معرفی مصادیق خاص ولیّ در آیه معروف ولایت۴، و مورد دوم پس از معرفی منافقین به عنوان «حزب الشیطان». تقابل «حزب الله» و «حزب الشیطان»۵ در این آیه نیز می تواند لزوم کار تشکیلاتی و جبهه ای در برابر کار تشکیلاتی و جبهه ای دشمن را یادآور باشد. این حقیقتی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز به آن اشاره فرموده اند:
«وقتی انسان نقطه مقابل خودش را نگاه می کند، یک جبهه ای می بیند. ما در مقابلمان جبهه فرهنگی – سیاسی غرب وجود دارد که در دل این جبهه باز یک جبهه سرمایه داری خطرناک و آدم خوار وجود دارد؛ باز در کنار این، یک جبهه صهیونیستی، با اهداف مشخص وجود دارد؛ باز در کنار این، یک جبهه ارتجاع فکری و خوک صفتی در زندگی بشری وجود دارد. سلاطین و مسئولان و متولیان امور خیلی از حکومت ها، زندگی شان مثل خوک و اهدافشان، اهداف دشمنان و فکرشان، فکرهای متحجر، که اینها همه یک مجموعه ای را تشکیل داده اند در مقابل ما؛ یک جبهه هستند. ما اگر بخواهیم در مقابل این جبهه کار کنیم، هم باید تنوع داشته باشیم، هم باید ابتکار داشته باشیم، هم باید انگیزه داشته باشیم، هم باید برنامه داشته باشیم؛ کارمان هدایت شده باشد؛ و این نمی شود مگر با «تشکیل جبهه». این طرف هم بایستی «جبهه» تشکیل داد. از افراد و حتی مجموعه ها به تنهایی کار بر نمی آید. باید یک کار وسیع جبهه ای انجام داد.» ۶
یکی از مصادیق کار تشکیلاتی و جبهه ای، فعالیت های فرهنگی خودجوش جوانان مؤمن و حزب اللهی است که باید از سوی مسئولان تقویت، ساماندهی و منسجم شوند. رهبر معظم انقلاب در ادامه بیاناتشان پیرامون «جهاد کبیر»، این فعالیت ها را همان بخش فرهنگی جهاد کبیر برشمردند:
«اینکه گفتیم جوان‌های مؤمن و حزب‌اللّهی و انقلابی کارهای فرهنگی خودجوش را رها نکنند و دنبال بکنند، و همه‌ی دستگاه‌های فرهنگی کشور را دعوت کردیم و می‌کنیم که در این جهت حرکت کنند، این، بخش فرهنگیِ این عدم تبعیّت است، این جهاد بزرگ است، جهاد کبیر است. اینکه از همه‌ی استعدادهای موجود کشور دعوت می کنیم که استعدادهای خودشان را در خدمت پیشرفت این کشور به کار بیندازند و به صحنه بیاورند و به میدان بیاورند و از مسئولان دولتی و سایر مسئولان دعوت می کنیم که از این استعدادها استقبال بکنند، این آن بخشِ فعّالِ اجتماعیِ این جهاد کبیر است.» ۷
علاوه بر همه این توصیه های قرآنی، باید گفت اصولاً دین اسلام همواره به تشکیل اجتماعات اهمیت داده است و با کوچکترین بهانه ای مسلمانان را دعوت به شرکت در این اجتماعات می نماید. اجتماعاتی همچون «حج»، «حضور در مساجد»، «نمازهای جمعه»، «عزاداری سید الشهداء» و … . استفاده از این اجتماعات برای آگاهی بخشی به مردم، فرصت بی نظیری است که در کمتر دین و مذهبی یافت می شود.
حضرت امام (ره) در سخنانی پیرامون دعوت اسلام به اجتماعات می فرمایند:
«مع الأسف با اینکه اسلام این اجتماعات را به رایگان تحت اختیار قرار داده – شما ملاحظه کنید اگر امیر حجاز بخواهد پانصد نفر آدم را در حجاز در غیر مورد حج دعوت کند، چقدر خرج دارد؛ چقدر تشریفات دارد؛ چقدر زحمت دارد تا پانصد نفر جمع بشوند آنجا، خداى تبارک و تعالى بدون اینکه براى اشخاص، مثل دولتها زحمت زیادى داشته باشد، مردم را خودشان را وادار کرده که مجتمع بشوند. آن هم چندین میلیون جمعیت، میلیون ها جمعیت مجتمع بشوند- به رایگان این را تحت اختیار ما قرار داده و ما هم بدون استفاده از دست مى‏دهیم.» ۸
نهایتاً به نظر می رسد برای تحقق این مسئله مهم، تقویت، انسجام بخشی و ارائه محتواهای معرفتی و بصیرتی بصورت کاملاً مبتکرانه، جذاب و به روز، به مجموعه های فوق بصورت خاص باید در اولویت قرار گیرند: «گروه های خودجوش فرهنگی»، «مساجد»، «نمازهای جمعه»، «هیئات مذهبی» و «مجموعه های مردمی قرآنی».

 

پی نوشت:

۱٫ علامه طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۴، ص ۹۲
۲٫ همان؛ ج۵، ص۱۶۲
۳٫ مصطفوی، حسن؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم؛ ج‏۲، ص۲۴۲؛ علامه طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج۱۷، ص۱۸
۴٫ «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ * وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ؛ و هر کس خدا و پیامبر او و کسانى را که ایمان آورده‏اند ولىّ خود بداند [پیروز است، چرا که‏] حزب خدا همان پیروزمندانند.» (مائده/۵۵-۵۴)
۵٫ «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمى‏یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحى از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده، و آنها را در باغهایى از بهشت وارد مى‏کند که نهرها از زیر (درختانش) جارى است، جاودانه در آن مى‏مانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نیز از خدا خشنودند؛ آنها «حزب اللَّه» اند؛ بدانید «حزب اللَّه» پیروزان و رستگارانند.» (مجادله/۲۲)
۶٫ برگرفته از کتاب «قرارگاه فرهنگی» (شرح مکمل بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ ۲/۲/۹۲)
۷٫ پایگاه اطلاع رسانی دفتر رهبر معظم انقلاب: Khamenei.ir؛ ۳/۳/۱۳۹۵(بیانات در دیدار دانش آموختگان دانشگاه تربیت پاسدار امام حسین (علیه السلام)‌)
۸٫ صحیفه امام، ج‏۱۰، ص۱۷

]]>
http://valasr.net/%da%a9%d8%a7%d8%b1-%d8%ac%d8%a8%d9%87%d9%87-%d8%a7%db%8c-%d9%88-%d8%aa%d8%b4%da%a9%db%8c%d9%84%d8%a7%d8%aa%db%8c%d8%8c-%d9%84%d8%a7%d8%b2%d9%85%d9%87-%d9%85%d9%82%d8%a7%d8%a8%d9%84%d9%87-%d8%a8%d8%a7/feed/ 0
چگونه افزایش اقتدار نظام اسلامی مانع نفوذ دشمن می شود؟ http://valasr.net/p3756/ http://valasr.net/p3756/#respond Tue, 14 Jun 2016 10:17:57 +0000 http://valasr.net/?p=3756 رهبر انقلاب یکی از اهداف نفوذ دشمن در مراکز تصمیم گیری و تصمیم سازی نظام را تهی کردن نظام اسلامی از عناصری می دانند که مایه اقتدار اوست:

«آنچه در مرحله‌ی سوّم ] مراحل پس از جنگ سخت و جنگ نرم [دارد انجام می گیرد -که مال امروز هم نیست، چند سال است که شروع شده، سالها است که شروع شده منتها روزبه‌روز توسعه پیدا کرده- جنگ نرم از نوع دیگر است؛ این است که خیلی خطرناک است، این آن چیزی است که بنده مکرّر در مکرّر تذکّر می دهم به مسئولان مختلف و به جهات مختلف؛ و آن عبارت است از «نفوذ در مراکز تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری»؛ آن عبارت است از «نفوذ برای تغییر باورهای مردم»؛ آن عبارت است از «نفوذ برای تغییر محاسبات» … در یک کلمه، تلاش در این جنگ نرم، زمینه‌سازی برای تهی شدن نظام از عناصر قدرت است؛ می خواهند کاری کنند که نظام اسلامی از عناصری که در درون او است و مایه‌ی اقتدار او است، تهی بشود و خالی بشود. وقتی ضعیف شد، وقتی عناصر قدرت در او نبود، وقتی اقتدار نبود، دیگر از بین بردنش و کشاندنش به این سَمت و به آن سَمت، کار مشکلی برای ابرقدرت‌ها نخواهد بود؛ می خواهند او را وادار کنند به «تبعیّت».» (۶/۳/۱۳۹۵)

و دقیقاً به همین دلیل است که تقویت اقتدار نظام اسلامی در ابعاد گوناگون، باید یکی از دو راهبر اصلی مقابله با نفوذ دشمن قرار گیرد:

«در یک جمله، ما باید کشور را از «اقتدار» برخوردار کنیم؛ کشور باید قوی بشود. راه بقای انقلاب، راه پیشرفت انقلاب و راه تحقّق هدف های انقلاب، به‌معنای وسیع کلمه، عبارت است از اینکه ما کشور را مقتدر کنیم. اگر توانستیم این وظیفه را انجام بدهیم – یعنی دولت توانست، مجلس توانست، قوّه‌ی قضائیّه توانست، نیروهای مسلّح توانستند، نهادهای انقلابی توانستند، این مجلس ]خبرگان[ توانست در این زمینه‌ها کاری بکند و کمکی بکند- آن‌وقت، ما مطمئن خواهیم شد که خواهیم توانست انقلاب را به‌معنای واقعی کلمه، حفظ کنیم. اگر کشور قوی شد، از استکبار هم می شود امتیاز گرفت؛ این را من به شما عرض بکنم. اگر کشور ضعیف بود، استکبار که هیچ، ابرقدرت‌ها که هیچ، دولت های بی‌عُرضه و ضعیف و حقیر هم از آدم طلبکاری می کنند؛ اگر ضعیف شدیم، این‌جوری خواهد شد، [امّا] اگر قوی شدیم، نه.» (۶/۳/۱۳۹۵)

تقویت اقتدار در عرصه های گوناگونی باید انجام شود. عرصه هایی همچون علم، فناوری، سیاست خارجی، اقتصاد و … . اولین و مهمترین نتیجه افزایش اقتدار که جلوی نفوذ دشمن را می گیرد، ترسیدن اوست. دشمن اگر بترسد، جرئت برنامه ریزی برای نفوذ را هم نخواهد کرد. این واقعیتی است که در این آیه شریفه به آن اشاره شده است:

«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‏ءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ؛ هر نیرویى در قدرت دارید، براى مقابله با آنها [دشمنان‏]، آماده سازید! و (همچنین) اسبهاى ورزیده (براى میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و (همچنین) گروه دیگرى غیر از اینها را، که شما نمى‏شناسید و خدا آنها را مى‏شناسد! و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعى اسلام) انفاق کنید، بطور کامل به شما بازگردانده مى‏شود، و به شما ستم نخواهد شد!» (انفال/۶۰)

 این آیه شریفه دارای نکات مهمی مرتبط با بحث حاضر است:

۱- کلمه جامع «قوه» که بصورت نکره آمده است، عمومیت تعبیر «مَا اسْتَطَعْتُمْ» را تقویت کرده و هر نوع نیرو و قدرتی را شامل می شود. (آیت الله مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ ج‏۷، ص ۲۲۴) صاحب تفسیر نمونه، پس از بیان اینکه عمومیت تعبیر «قوه» علاوه بر امور مادی و نظامی در هر زمانی، می تواند ناظر به امور معنوی و ایمانی هم باشد، اضافه می کند:

«از قدرت‏هاى اقتصادى، فرهنگى، سیاسى، که آنها نیز در مفهوم «قوه» مندرج هستند و نقش بسیار مؤثرى در پیروزى بر دشمن دارد نیز نباید غفلت کرد. جالب این است که در روایات اسلامى براى کلمه «قوه» تفسیرهاى گوناگونى شده که از وسعت مفهوم این کلمه حکایت مى‏کند… بنابراین آنها که تنها پاره‏اى از روایات را دیده‏اند و کلمه «قوه» را به یک مصداق، محدود ساخته‏اند گرفتار اشتباه عجیبى شده‏اند.» (آیت الله مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ ج‏۷، ص ۲۲۲)

بنابراین، منظور از تقویت اقتدار، تنها تقویت بعد نظامی آن نیست؛ بلکه ابعاد مختلف اقتصادی، علمی، فناوری، سیاسی و فرهنگی را نیز شامل می شود.

۲- نکته دیگر اینکه افزایش اقتدار نظام اسلامی، علاوه بر دشمن خارجی، منافقین داخلی که همان نفوذی های دشمن هستند را نیز می ترساند و موجب بازدارندگی و یأس آنها از ضربه زدن به نظام اسلامی می شود؛ و این یعنی جلوگیری مضاعف از نفوذ دشمن.

شاهد ما در این باره، نام بردن از گروهی با توصیف «وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ» در این آیه شریفه است که خداوند ترسیدن آنها را نیز – علاوه بر دشمنان خارجی- از اهداف دستور «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ» می داند و علامه طباطبایی یکی از مصادیق این گروه را «منافقین داخلی» می دانند که ممکن است بر اثر پنهان کردن دشمنی شان، مسلمانان آنان را نشناسند. (علامه طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج۹، ص۱۱۶)

۳- نکته بسیار مهم دیگر این است که – برخلاف آیات قبل و آیات بعد – خطاب این آیه شریفه به توده مردم است، نه دستگاه حاکمیت. یعنی علاوه بر اینکه نظام اسلامی وظیفه دارد همواره در برابر تهاجمات نظامی و غیرنظامی دشمن آمادگی داشته باشد، خداوند در این آیه شریفه از عامه مردم می خواهد که آنان نیز هرگونه و با هر ابزاری که می توانند به مقابله همگانی با دشمن برخیزند. این یعنی بسیج همگانی مردم برای مقابله با نفوذ دشمن. علامه طباطبایی در این باره نیز می فرمایند:

«پاره‏اى از ذخیره‏هاى دفاعى هست که تهیه آن جز از عهده حکومت‏ها بر نمى‏آید، و لیکن پاره‏اى دیگر هم هست که مسئول تهیه آن خود افرادند؛ چون حکومت هر قدر هم نیرومند و داراى امکانات زیادى باشد به افراد مردم محتاج است؛ پس مردم هم به نوبه خود باید قبلاً فنون جنگى را آموخته و خود را براى روز مبادا آماده کنند. پس تکلیف «وَ اَعِدُّوا»، تکلیف به همه است.» (علامه طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج۹، ص۱۱۵)

بنابراین، بخش قابل توجهی از مقابله با نفوذ دشمن، بر عهده تشکل های فکری، فرهنگی و سیاسی مردمی است. به عقیده نگارنده سرّ حمایت های چندباره رهبر انقلاب از تشکل های مردمی خودجوش فرهنگی و تشویق آنان به حضور فعّال در عرصه های فرهنگی کشور نیز همین است.

۴- نکته دیگر اینکه در حالیکه در ظاهر تعبیر «عَدُوَّ اللَّهِ» به تنهایی برای بیان مقصود آیه کافی بود، امّا خداوند از تعبیر «عَدُوَّکُمْ» نیز در کنار تعبیر «عَدُوَّ اللَّه» استفاده کرده است. علامه طباطبایی علت این مسئله را – علاوه بر بیان واقعیّت – تحریک بیشتر مردم به کسب آمادگی برای مقابله با دشمن می دانند. (علامه طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج۹، ص۱۱۵) شاید تفسیر امروزین این سخن این باشد که گویی خداوند خطاب به مردم – چه مسلمانان و چه غیر مسلمانانی که در جامعه اسلامی زندگی می کنند- فرموده است: «مردم! حتی اگر حاکمیت نظام دینی را هم نمی پذیرید و حاضر به مقابله با دشمنان «دین خدا» نیستید، لااقلّ بخاطر دشمنی این گروه با خودتان و کشورتان، به کسب آمادگی برای مقابله با نفوذ، تحمیل، زورگویی و احتمالاً تهاجم نظامی آنان اقدام نمائید.»

این تحریک زمانی شدت می یابد که خداوند در ادامه آیه و در استدلالی کاملاً عقلانی، نتایج مادی و معنوی هرگونه کمک مردم به به جلوگیری از نفوذ، تحمیل و تهاجم دشمن را مستقیماً متوجه خودشان می داند: «وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‏ءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ».

 

]]>
http://valasr.net/p3756/feed/ 0
ابوموسی اشعری ها و اشعث ها، زمینه سازان نفوذ دشمن http://valasr.net/2648-2/ http://valasr.net/2648-2/#respond Mon, 02 May 2016 11:36:56 +0000 http://valasr.net/?p=2648 حجت الإسلام والمسلمین دکتر سلیمانی در گفتگو با سایت والعصر:

ابوموسی اشعری ها و اشعث ها، زمینه سازان نفوذ دشمن

 حجت الإسلام و المسلمین دکتر جواد سلیمانی، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی – پژوهشی امام خمینی (ره) و استاد تاریخ اسلام هستند که در سال های اخیر تألیفات متعددی از ایشان در زمینه تاریخ اسلام منتشر شده است. آنچه در زیر می آید گفتگوی سایت والعصر با ایشان است.

والعصر: مستحضر هستید که بحث نفوذ که توسط رهبر انقلاب اخیرا مطرح شده است؛ هرچند من جستجویی کردم در سخنان حضرت آقا در سالهای دوره اصلاحات،‌ آن موقع هم حضرت آقا مکرر بحث نفوذ را بیان می کردند؛ اما الان بخصوص بعد از مسئله هسته ای، خیلی تاکید زیادی کردند در بحث نفوذ. حضرت آقا سال گذشته در ماه مبارک رمضان و در دیدار با کارگزاران نظام یک استفاده قرآنی کردند از موضوع شیطان. آیاتی که ما صرفا به عنوان آیات اخلاقی نگاه می کردیم،  ‌آقا کاملا استفاده سیاسی کردند و از آیات شیطان استفاده کردند برای تطبیق روشهای نفوذ شیطان در دل بر روشهای نفوذ دشمن یا تغییر دستگاه محاسباتی مسئولین توسط دشمن و این خیلی جالب بود.کارشناسان سیاسی و اقتصادی هم هرکدام از منظر خودشان حرف هایی زدند. چیزی که کمتر به آن پرداخته شده است منظر تاریخی نفوذ است. در طول تاریخ اسلام افراد زمینه هایی داشتند که انتخاب می شدند از طرف دشمن برای نفوذ. این زمینه ها ممکن است در افراد مختلف متفاوت باشد یکی ویژگی روانی خاصی دارد؛ ویژگی های روانی هم مختلف است در هر فرد. اولین سؤال من بطور مشخص این است که افرادی که در طول تاریخ اسلام، دشمن طمع کرده به آنها برای نفوذ، معمولا چه زمینه های روانی، سیاسی یا خانوادگی داشتند؟

بسم الله الرحمن الرحیم. سوال خوبی را مطرح فرمودید. اولا یک تصویری از دشمن در صدر اسلام داشته باشم؛ بعد ان شاءالله بیاییم در این بحث که اینها از آن نیروهایی که استفاده می کردند چه زمینه هایی در این ها وجود داشت که در آن ها نفوذ می کردند.

جریانات صدر اسلام را از یک زاویه ای می شود به هشت جریان تقسیم کرد که در سه جبهه قرار می گیرند. جبهه اول جبهه مقاومت در راه حق است و ما اسم این جبهه را می گذاریم «جبهه رهروان اهل بیت (علیهم السلام)». جبهه دوم «جبهه معارضان اهل بیت (علیهم السلام)» است که مخالف حق اند. جبهه سوم هم «جبهه اعتزال» است، و به تعبیر دیگر «جبهه میانه روی بین حق و باطل».

جبهه اول، یعنی رهروان اهل بیت (ع)، دو دسته می شدند،؛ یک دسته «رهروان با بصیرت»، یک دسته «رهروان فاقد بصیرت». جبهه معارضان هم چهار دسته می شدند، «جریان خواص تجدید نظر طلب» و «جریان زرسالاران برانداز»، و «جریان صدارت طلبان بیعت شکن» و سرانجام «جریان متحجران آشوبگر». جریان اعتزال هم به دو دسته تقسیم می شد: «جبهه اعتزال عافیت طلب» که در مدینه بود و «اعتزال قدرت طلب» که در کوفه بود.

در میان اینها آن چیزی که که اهل بیت (ع) بر روی آن انگشت گذاشتند و همواره به مسلمانان، شیعیان و غیر شیعیان تذکر دادند که مواظب اینها باشید و اینها را داخل مسندهای مهم جامعه مسلمین نکنید، پستها را به اینها ندهید، رازهایتان را به اینها نگویید، نگذارید اینها نفوذ کنند در میان شما، ‌این جریان «زرسالاران برانداز» بود. زرسالاران برانداز همان «اموی ها» بودند. اینها به ظاهر می گفتند اسلام آوردیم، ولی در باطن اسلام را قبول نداشتند.

این جریان چند ویژگی داشت که این ویژگی ها را در زمان خودمان در آمریکا، اسرائیل، آل سعود و … می بینیم. ویژگی اولشان این بود که اینها «تمامیت خواه» بودند؛ ‌ویژگی دومشان این بود که اینها می خواستند بر همه جهان اسلام تسلط داشته باشند؛‌ ویژگی سومشان این بود که طراح و برنامه ریز بودند؛ ویژگی چهارمشان این بود که اهل زد و بند بودند؛ می توانستند تعامل کنند و نفوذ کنند؛ ویژگی مهم تر از همه اینها این بود که اینها دنبال این بودند که اسلام و انقلاب اسلامی رسول خدا (ص) را سرنگون کنند. کاملا برگردانند اوضاع را به دوران جاهلیت و این ویژگی، اینها را با گروههایی مانند «تجدید نظرطلب ها» متفاوت می کرد. تجدیدنظر طلب ها‌ (خلفا و دوستانشان) می گفتند در برخی از زمینه ها ما باید از سنت رسول خدا (ص) دست بکشیم. مثلاً در مسئله ولایت یا مسئله جانشینی، در مسئله تقسیم بیت المال، در مسئله پیوند برقرار کردن با بنی امیه. یک بدعتهایی را اینها در دین وارد کردند، ولی اینها دنبال این نبودند که اسلام را کاملا از بین ببرند و یک مکتب دیگری را بیاورند؛ لااقل ظاهر تاریخ این را نشان نمی دهد. شاخص این جریان این بود که اینها دنبال اسلام منهای ولایت بودند می گفتند که ما بعداز رسول خدا (ص) هیچ امر مقدسی نداریم.

 

والعصر: برای اینکه بحث مقداری واضح تر باشد می شود بطور مشخص مصادیق شاخص این جریان هم بفرمایید؟

خلیفه اول، خلیفه دوم، ابوعبیده جراح، مغیره ابن شعبه و عبدالرحمان بن عوف.

 

والعصر:‌ یعنی اینها نمی خواستند جامعه اسلامی برگردد به دوره جاهلیت، اما به دنبال ‌اسلام سکولار بودند؟

بله بله. ‌اینها می خواستند از این پس قدرت در اختیار اینها باشد؛ لازمه اش این بود که چند تا چیز را تغییر دهند. اولا اینکه بگویند دیگر مثل زمان رسول خدا (ص) یک شخصیت مقدسی وجود ندارد که رأی او رأی خدا محسوب شود و نتوانیم با رأی او مقابله و مخالفت کنیم. و لذا خلیفه اول به عباس عموی پیامبر می گوید: رسول خدا از طرف خدا بود ولی بعد از رسول خدا (ص)، کارها به مردم واگذار شد تا هرکسی را خودشان دوست دارند روی کار بیاورند و مردم هم ما را روی کار آوردند: «فَخَلّى‏ عَلَى‏ النّاسِ‏ اُمُوراً لِیَختارُوا أنفُسَهُم فِی مَصلَحَتِهِم مُشفِقِین» (منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)؛ ج‏۱۷؛ص۳۹۴)؛ در حقیقت اینها دنبال این بودند که ولایت را از یک امر مقدس آسمانی به یک امر زمینی تبدیل کنند. که در سالهای اخیر یک جریانی در کشور ما گفت: زمان امام (ره) یک عده ای می خواستند ولایت فقیه را آسمانی کنند، ما زمینی اش کردیم. اینها یک تیپ آدمهای این طوری بودند.

 

والعصر: یعنی ولایت فقیه را صرفاً در حد قانون اساسی قبول دارند!

بله. ولی فقیه هم مانند رئیس جمهور باشد که ما هر وقت خواستیم رأی بدهیم، بیاوریم این را، هر وقت خواستیم عوضش کنیم و انتقاد هم هرچه خواستیم به او بکنیم؛ ‌رأی او مثل رأی سایر عقلاست؛ ولی در زمان رسول خدا (ص) ایشان شخصیت مقدسی بود، رأی او حاکم بر سایر آراء بود. در واقع اینها می خواستند چیزی تحت عنوان حاکمیت الهی محسوس و مجسّم در جامعه نباشد. گفتند ما براساس قرآن و سیره رسول خدا (ص) خودمان می دانیم بعداً چه کار کنیم؛ کمااینکه الان هم در کشور ما جریانی است می گوید بر اساس سنت رسول خدا (ص)، اهل بیت، قرآن و سنت امام (ره)، ما خودمان می دانیم چکار کنیم. ولی دیگر بعد از امام (ره) یک شخصیت مقدس دیگری وجود ندارد. بعد هم ما قبول داریم مقام معظم رهبری سوابق خیلی درخشانی داشت؛ با امام بود و الان هم واقعا آدم باهوشِ فاضلی است. «رهبر باهوش» را قبول دارند، «رهبر مقدس» را نه! این خیلی خطرناک است. در صدر اسلام هم فضائل معنوی اهل بیت (علیهم السلام) را همین جریان نقل می کردند. و حتی می گفتند شما باهوش هستید؛ در مسائل هم به آنها مراجعه می کردند؛ در امر قضا، جنگ با رومی ها و غیره، برای مشورت مراجعه هم می کردند، یک رهبر با فراست قبول داشتند، اما یک رهبر مقدسی را که باید مقدم باشد رای او بر دیگران، باید این را طبق دستور خدا ‌آقای خود قرار دهیم، نه! می گفتند مولا نداریم. یک رجل سیاسی خوش سابقه ای داریم که این رجل سیاسی حتی در بعضی از زمینه ها یک سر و گردن بالاتر از دیگران است.

 

والعصر: نحوه برخورد اهل بیت (ع) با این جریان چطور بود؟

اهل بیت (علیهم السلام) با این جریان تعامل کردند و با سعه صدر اینها را تحمل کردند. چون اگر می خواستند با این جریان درگیر شوند، اسلام دچار تفرقه می شد.

 

والعصر: سایر جریان ها چگونه بودند و چه عقایدی داشتند؟

جریان دیگر در جبهه دوم (جبهه معارضان اهل بیت(ع))، جریان صدارت طلبان بیعت شکن بود؛ که افراد شاخص شان طلحه و زبیر و عایشه بودند. اینها می گفتند ما زیر بار حکومت علی (علیه السلام) می رویم ولی به شرط اینکه برخی از مناطق را به ما بدهد. حضرت در ابتدا خیلی با اینها صحبت کردند که اینها را نجات دهند از این گردابی که در آن قرار گرفتند. ولی وقتی که دیدند اینها ایستادگی می کنند، با اینها مقابله کردند. اینها فتنه به پا می کردند، بعد می گفتند علی(علیه السلام) برپا کننده این فتنه بود! در قتل عثمان خودشان دخالت داشتند، ‌قتل عثمان را به گردن علی (علیه السلام) انداختند. می گفتند برای حل فتنه باید علی (علیه السلام) را از سر راه برداریم؛ او جزئی از فتنه است! درحالیکه علی (علیه السلام) فتنه خاموش کن بودند. به غلط طوری مسائل را تحلیل می کردند که جامعه را به اشتباه می انداختند.

جریان دیگر جبهه دوم، «متحجّران آشوبگر» بودند. وقتی جنگ صفین برپا شد و جنگ طولانی شد و اینها به نتیجه نرسیدند و کشته دادند، خسته شدند و گفتند ما خودمان براساس قرآن هر چه فهمیدم، همانطور عمل می کنیم. این جریان متحجر بود، لجوج بود، کج فهم بود و به تدریج اهل بدعت شد. این جریان، امروزه بر گروه هایی همچون داعش، وهابیت، ‌شیرازی ها (البته آن طیفی که مقاصد شیطانی ندارند و صرفاً آلت دست دشمنان قرار گرفتند) خیلی صدق می کند.

در میان همه این جریانات معارض، اهل بیت (ع) روی جریان «زرسالار» انگشت گذاشتند. چرا؟ چون این جریان دشمن بود و از سایر جریانات استفاده می کرد برای «نفوذ». به عبارت دیگر، «دشمن اصلی» بود؛ یعنی از اساس، اسلام را نمی خواست. این جریان هم از جریان «خواص تجدید نظر طلب» استفاده کرد، هم از جریان «صدارت طلب» استفاده کرد. از جریان «خواص تجدید نظر طلب» چطور استفاده کرد؟ دید این جریان می خواهد حاکمیت داشته باشد؛ دلش می خواهد در رأس قدرت باشد، ولی قدرت این را ندارد که در مقابل توطئه دشمن اصلی ایستادگی کند. جریان زرسالار یا همان دشمنان اصلی، اهل توطئه و سیّاسی بودند و جریان تجدید نظر طلب هم بجای ایستادگی در مقابل آنها، گفت ما با این آنها معامله می کنیم. جریان زرسالار به اینها گفتند ما در مقابل خلافت شما سکوت می کنیم، به شرط اینکه شام را به ما بدهید؛ شامات را گرفتند و سکوت کردند. یا مبلغی به ابوسفیان دادند، زکاتی را که ابوسفیان از قبیله غزائه گرفته بود را به او بخشیدند، ابوسفیان هم در مقابل اینها سکوت کرد. پس یک ضعفی داشتند.

 

والعصر: یکی از ابهاماتی هم که در تاریخ مطرح شده این اس که چرا خلیفه دوم با اینکه با کارگزارانش با خشونت و شدت برخورد می کرد، همواره با معاویه با تسامح برخورد می کرد؟

بله رازش همین معامله بود. اتفاقاً علامه طباطبایی هم در المیزان این را می فرماید که بخشی از آیات نفاق در مکه نازل شد و بخشی در مدینه. بعد می فرماید من یک سوالی دارم و آن اینکه هرچه به زمان آخر عمر رسول خدا (ص) نزدیک می شویم، آیات نفاق تندتر و اعلام خطر بیشتر می شود. چطور شد این جریان نفاق پرتلاطم که نهاد آرام جامعه رسول خدا را به نهاد ناآرام تبدیل کرده بود – بطوریکه رسول خدا (ص) می خواستند بروند به جنگ رومی ها به علی(علیه السلام) می فرمود شما مواظب مدینه باشید – چطور شد بعد از اینکه رسول خدا (ص) از دنیا رفتند، اینها ساکت شدند؟ این سکوت هیچ تحلیلی ندارد غیر از اینکه یک معامله ای بین اینها و آنها صورت گرفته است. پس جریانی ما داریم که اهل معامله است. حال چرا معامله می کنند؟ پاسخش، پاسخ همان سوالی است که شما فرمودید. این جریان علت معامله اش این است که ضعف دارد در مقابله با استکبار. ضعف دارد در مقابله کردن و جهاد با دشمنان. نمی تواند با اینها بجنگد. می گوید اینها بر ما غلبه دارند. اتفاقاً اولین مکالماتی که سران این جریان بعد از وفات پیامبر (ص) با هم دارند که می خواهند برخی از امتیازات را به جریان زرسالار بدهند این است که اینها را باید ساکت کنیم اگر ساکت نکنیم نمی توانیم به آرامی حکومت کنیم. امروز هم یک عده ای می گویند که ما می خواهیم پیشرفت کنیم و پیشرفت حاصل نمی شود مگر اینکه نظم نوین جهانی که اینها تصویب کردند را بپذیریم. این ضعف و ذلّت در برابر دشمن است.

 

والعصر: به تعبیر قرآن کریم «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ؛ تسلّط شیطان تنها بر کسانى است که او را به سرپرستى خود برگزیده‏اند.» (نحل/۱۰۰) به تعبیر امروزی، تسلط و نفوذ دشمن در کسانی است که ولایت و کدخدایی او را به رسمیت بشناسد.

این جریان زرسالار که دشمن اصلی بود، با جریان «صدارت طلبان بیعت شکن» هم معامله کرد و در او نفوذ کرد. اینها ضعفشان چه بود؟ طلحه و زبیر ضعفشان چه بود؟‌ اینها قدرت می خواستند؛ جاه طلب بودند. این جریان یک معامله ای با اینها کرد. معامله این بود که معاویه گفت من که نمی توام روبروی علی(علیه السلام)‌ بایستم، چون علی(علیه السلام) مشروعیت دارد، داماد رسول خداست، سوابق درخشانی دارد، الان هم با او بیعت شده است. من باید یک سری از اصحاب خوش نام را روبروی علی (علیه السلام) قرار دهم و اینها که رفتند روبروی علی(علیه السلام) قرار گرفتند و مشروعیت حکومت او را زیر سوال بردند، در مرحله بعد من بیایم وارد میدان شوم؛ و لذا نامه نوشت به آنها و به آنها امتیاز داد؛ گفت من از مردم شام برای شما دوتا بیعت گرفته ام برای خلافت. شما هم بیایید وارد عرصه شویم. «مروان بن حکم» هم که در واقع نماینده معاویه بود در میان آنها بود. آنها را فرستادند روبروی حضرت. حضرت این را متوجه شدند. سعی کردند آنها را از چنگ معاویه در بیاورد. با نصیحتی که به زبیر کردند او را فراری دادند از میدان جنگ. طلحه هم متزلزل شده بود، همین مروان بود که او را کشت. پس نقطه ضعف اینها که در این معامله شرکت کردند و  بازی خوردند این بود که قدرت می خواستند؛ آقایی می خواستند؛ و طبیعتا می بایست اینجا یک معامله ای بکنند. معامله شان هم این بودکه آمدند ابزار دست معاویه شدند برای اینکه مشروعیت حکومت حضرت را از بین ببرند.

 

والعصر: دشمن یا به تعبیر شما «جریان زرسالار» در «جریان متحجّر» و «جریان اعتزال»  چگونه نفوذ کرد؟

معاویه در ابتدای کار آنها با آنها تقابل نکرد. اما ‌زمانی که آنها کارشان تمام شد، روبروی علی (علیه السلام) ایستادند و جنگ نهروان برپا شد و درگیریها که تمام شد، بعد از صلح امام حسن (علیه السلام) که خودش روی کار آمد، آن وقت آنها را قلع و قمع کرد؛ این سرنوشتی است که نصیب داعشی ها خواهد شد. دشمن اول از آنها استفاده ابزاری می کند و بعد زمانیکه استفاده اش تمام شد، آنها را ریشه کن می کند.

در جریان اعتزال هم همین بود. اعتزالی ها هم موجی درست کردند که در نهایت معاویه روی آن سوار شد. یعنی جریانی را ابتدا توانست آراء زیادی را بگیرد در حکومت حضرت، نه جریان زرسالاران برانداز است، نه جریان بیعت شکنان صدارت طلب و نه جریان متحجران است. اول، رأی را اعتزال گرفت، ‌چرا؟ چون اینها که بیعت نکردند و کنار رفتند، یک جمعیت زیادی پشت سر اینها از حضرت جدا شدند. ابوموسی اشعری وقتی که گفت من بیعت نمی کنم، این فتنه است، رسول خدا (ص) فرمود در این فتنه ساکت باشید، یک عده زیادی از شمشیرداران کوفه نرفتند برای کمک به حضرت در جنگ. یک عده دیگری هم در جنگ صفین – حدود ‌سی هزار نفر- آمدند یک گوشه ای ایستادند و گفتند که ما آمدیم ببینیم حق با کیست؟! بعد در دل جنگ صفین از لشکر حضرت یک عده ای گفتند: «البقیه»؛ ما زندگی می خواهیم، ما زندگی می خواهیم؛ گفتند حکمیّت را بپذیر و حَکَم را ابوموسی قرار بده. حضرت فرمودند: چرا؟ گفتند بخاطر اینکه او طرفدار تفکّر نه علی(علیه السلام) نه معاویه بود. این جریان موفق شد.

 

والعصر: سعد ابن ابی وقاص و اسامه ابن زید که با حضرت بیعت نکردند هم در همین جریان قرار می گیرند؟

بله، در این جبهه هستند ولی جزو «عافیت طلب» هایش هستند. عرض کردیم که جبهه اعتزال خود به دو جریان تقسیم می شوند: جریان عافیت طلب که در مدینه بودند و جریان قدرت طلب که در کوفه بودند. ابوموسی جزء جریان اعتزال قدرت طلب بود.

معاویه بر موجی که این جریان اعتزال قدرت طلب کوفی به راه انداخت سوار شد و حکمیت آنها را پذیرفت. گفت این گفتمان گفتمان خوبی است که شما بیایید بگویید صحبت کنیم، یک مقدار بنشینیم حرف بزنیم؛ بعد آنها را ابزار قرار داد برای نفوذ. چطور نفوذ کرد؟ چندین امتیاز از آنها گرفت. در مذاکره ابوموسی گفت من امیرالمومنین (ع) را عزل می کنم، عمروعاص گفت معاویه را نصب می کنم. یعنی در این معامله سرش کلاه رفت و خیانت کرد.

وقتی معاویه را نصب کرد، دعوا شد؛ گفت حالا دیگر وقت دعواست. چرا؟ چون لشکر حضرت فشل شد. یک عده گفتند خسته شدیم از جنگ؛ فکر اعتزال درست است؛ حال جنگیدن نداشتند؛ خوارج پدید آمدند؛‌ یعنی جریان متحجران آشوبگر فعال شدند و ضربه زدند به حکومت حضرت؛ معاویه گفت حالا برویم دوباره بجنگیم. معاویه دوباره آمد وارد میدان شد؛ حالا غارت می کرد شهرهای حضرت را و اینها نمی توانستند ایستادگی کنند.

جالب است که رسول خدا (ص) از قبل تذکر داده بودند و فرموده بودند: «إِذَا بَلَغَ‏ بَنُو أَبِی الْعَاصِ ثَلَاثِینَ‏ رَجُلًا اتَّخَذُوا دِینَ اللَّهِ دَغَلًا وَ عِبَادَ اللَّهِ خَوَلًا وَ مَالَ اللَّهِ دُوَلًا» (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج۳، ص۵۶؛ بحار الأنوار، ج‏۱۸،ص۱۲۶، باب ۱۱) فرزندان عاص اگر به سی نفر برسند، دین خدا را بازیچه می کنند و بندگان خدا را برده می کنند و بیت المال را بین خودشان دست به دست می کنند؛ مواظب اینها باشید؛‌ مردم متوجه نمی شدند. رسول خدا (ص) آن زمان فرمود؛ سی نفر باشند یعنی سی تا چهره در آنها باشد. برخی از جاها دیدند که رسول خدا (ص) فرموده بودند که هر وقت معاویه را بر بالای منبر من دیدید او را بکشید. بعد امیرالمومنین (علیه السلام) می فرمود که من بزرگترین فتنه ای را که برای شما از آن فتنه می ترسم، همین فتنه بنی امیه (لعنت الله علیهم) است. بعد می فرمود که اینها کسانی اند که چند ویژگی دارند؛ این ویژگی هایشان خطرناک است؛ بله، ما خیلی دشمن داریم که با اینها تعامل و مذاکره و غیره داریم، ولی اینها قابل مذاکره نیستند. اینها را هر وقت راه بدهی امتیاز می گیرند و نفوذ می کنند و یک روزی ضربه می زنند. مردم و خواص متوجه نمی شدند. امیرالمومنین (علیه السلام) می فرمودند: «سِیرُوا إِلَى بَقِیَّهِ الْأَحْزَابِ‏ قَتَلَهِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ» (وقعه صفین، ص۹۴؛ بحار الأنوار، ج‏۳۲،ص۳۹۸) در زمان خودشان می فرمودند، بروید به جنگ با کسانی که باقیمانده های جنگ احزاب و از سپاه کفار هستند، ولی امروز اظهار مسلمانی می کنند؛ اظهار اینکه من از جنگ خسته شدم؛ در ظاهر گریه می کنند پیش شما، اما در واقع اینگونه نیست. اینها ماهیتشان عوض نشده، او همان گرگ سابق است. خودش را میش جلوه می دهد؛ مردم و خواص متوجه نمی شدند. اینها واقعیاتی بود که حضرت تذکر می دادند ولی مردم متوجه نمی شدند. بعد می فرمود که:  «بخدا قسم بنی امیه بعد از من برای شما زمامداران بدی خواهند بود، آنها مانند شتر چموشی که دست به زمین می کوبد و لگد میزند، با دندان گاز می گیرد و از دوشیده شدن شیرش جلوگیری می کند، با شما برخورد خواهند کرد و از شما باقی نگذارند جز آن کسی را که برایش سودمند باشد.» مواظب اینها باشید؛ نخبه کشی می کنند، نخبگان شما را ترور می کنند؛ مردم متوجه این تذکرات نمی شدند. می فرمود: «عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خَصَّتْ‏ بَلِیَّتُهَا وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِیهَا وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِیَ عَنْهَا» (نهج البلاغه؛ خطبه۹۳) سلطه اش همه جا را می گیرد، بلای آن دامن گیر نیکوکاران می شود و هر کس که فتنه آنان را بشناسد، به بلای آنان گرفتار می شود؛ یعنی او را ترور می کنند. و هرکس که ترفند آنان را نشناسد، ‌حادثه ای برایش رخ نخواهد داد؛ یعنی اگر کور باشی کاری با تو ندارد. مردم این سخنان را به گوش نگرفتند.

ابتدا شامات را (در زمان خلفا) دادند به این جریان و نفوذ شروع شد. در زمان عثمان، علاوه بر شامات،‌ کل جهان اسلام را دادند؛ مصر را دادند به عبدالله ابن سعد بن ابی سرح،؛ کوفه را که بخش های اعظمی از ایران زیر نظر کوفه و بصره بود، دادند به ولید بن عقبه ابن ابی معیط و … . رئیس دفتر خود عثمان، مروان شد. کل جهان اسلام افتاد دست اینها؛ باز هم مردم بیدار نشدند. کار به جایی رسید که در زمان عثمان که مناطق مختلف شورش شده بود، جلسه تشکیل داد که چاره جویی کنیم، علی (علیه السلام) هم حضور داشتند؛ معاویه سخنرانی کرد و گفت شما قبائل پستی بودید، ما قبائل برتر بودیم؛ شرف شما فقط در این است که زودتر مسلمان شدید. اگر از عثمان تار مویی کم شود با من طرف هستید. حضرت فرمودند: یا بن اللخناء، ای پسر زن کثیف! تو را چه به این حرفها!‌ جایگاه برای خود درست کرده ای؟! بعد رفتند که از مجلس خارج شوند، عثمان رفت عبای حضرت را گرفت،‌ حضرت عبایش را رها کرد و رفت. بعد عثمان پشت سرش چند قدمی رفت؛ گفت این حکومت به هر کسی برسد به شما بنی هاشم نخواهد رسید. چرا؟ چون در طول این سالها اینها همه اهل زد و بند شده بودند. اهل مصالحه و معامله بودند؛ فقط علی (علیه السلام) اهل معامله نبودند. «نفوذ» جامعه را به اینجا کشاند. در گام اول آنها مسندهای سیاسی را گرفتند؛ در گام دوم اقتصاد را در دست گرفتند؛ در گام سوم برخی از معروف ها را منکر کردند،‌ روی فرهنگ کار کردند. بطوری که زدوبند سیاسی کردن، زدوبند اقتصادی کردن، ‌حلال و حرام کردن، قبحش شکست. به قول عبدالله علائلی ارّابه فتوحات که به حرکت درآمد، ارزشهای اسلامی یکی یکی زیر این ارابه له شد و رفت، و دیگر اینها کاملاً توانستند مسلط بشوند بر امت اسلامی. در تمام این مراحل ما پشت پرده نفوذ بنی امیه را می بینیم.

 

والعصر: یعنی یک دشمن اصلی که به نام زرسالاران برانداز که بطور مشخص، بنی امیه بودند؛ بعد آنها در تجدیدنظر طلب ها و در گروههای دیگر که آنها هم معارض اهل بیت (ع) بودند نفوذ کردند؟

‌آنها معارض میانی بودند، اختلاف آنها با اهل بیت کم بود و اختلاف بین برادران مسلمان بود که آن زمان جنگ ها نوعاً سیاسی جلوه می کرد. زمان امام صادق (علیه السلام) اختلاف ها کلامی شد، ولی آن زمان سیاسی بود. روز عاشورا می گفتند: «انا علی دین علی(علیه السلام)»؛ شیعه به این معنای فقهی اش آنجا مطرح نبود. دین علی(علیه السلام) یعنی پیرو علی(علیه السلام) هستم؛ یعنی اسلام سیاسی که علی (علیه السلام) ‌می گوید درست است. حتی مریدانشان طرز نماز خواندنشان را هم از علی (علیه السلام) یاد می گرفتند؛ و هنوز مرزهای فقهی کاملاً تفکیک نشده بود؛ ‌الان هم همینطور است؛ الان ما دعوایمان سیاسی است. بعد از امام (ره)، چندین خط امام درست شد. ابتدا درگیری ها، درگیرهای سیاسی است؛ اما بیست سال بعد، سی سال بعد،‌ مکتب درست می شود. آن مکتبی که «ولی فقیه باهوش» را در رأس انقلاب اسلامی می داند،‌ بعداً یک مکتب فقهی می شود برای خود. در مقابل تفکر دیگری هم می گوید ولی فقیه باهوش نداریم؛ ‌ما ولی فقیه داریم، یعنی ولیّ آسمانی؛ آسمانی است و البته باهوش هم هست. اصلاً چرا «هوش» می گویی؟ وقتی حکم می کند، حکم خداست. اینطور نیست که حکم هایی که می گوید قداست آسمانی ندارد،‌ هدایتهای الهی در آن نقشی ندارد.‌ تفکر اول معتقد است ولی فقیه فقط می نشینید با ذهن خود محاسبه می کند؛ مانند اینکه شما می گویی ضریب هوشی فلانی بالاتر است، پس محاسبه او مقدم است؛ اینها بعدا مکتب می شوند برای خود؛ و بعدا خواهند گفت که ولایت فقیه به نصب عامه است، نصب آسمانی نیست؛ نصبی نداریم، ‌مشروعیت ولایت فقیه هم به رای مردم است. همین را امروز دارند می گویند، فردا این را تبدیل به مکتب می کنند و می چسبانند به اسلام.

در صدر اسلام همین اتفاق افتاد. اگر مسلمانان آن زمان باهوش بودند، بصیرت داشتند، مکتب اهل بیت را خوب تعقیب می کردند، اینها موفق نمی شدند اینطور انحرافات در تاریخ ایجاد کنند. امروز ما هم اگر جریان نفوذ را بشناسیم و کاتالیزور هایی را که باعث می شوند جریان نفوذ مسلط شود را بشناسیم؛ در گام اول ما به کاتالیزورها رأی ندهیم؛ اگر رأی دادیم، سیستم کنترلی داشته باشیم و آنها را کنترل کنیم که اینها نتوانند نفوذ را ایجاد کنند؛ با انتقاد حساب شده، با آگاهی دادن به مردم و افراط نکردن در کارها، عمل حساب شده، احساسی عمل نکردن؛ آن وقت ما می توانیم جلوی نفوذ را بگیریم. در زمان اصلاحات داشتند نفوذ می کردند ولی مردم جلویش را گرفتند، بصیرت نگذاشت. الان هم دارند نفوذ می کنند؛ بصیرت می تواند جلویش را بگیرد.

 

والعصر: الان جریان نفوذ نسبت به دوره اصلاحات به نوعی با تجربه تر و خطرناک تر هم شده است. چون آنها تجربه قبلی دارند و به نوعی منافقانه تر و با ظاهر موجه تر وارد عرصه شدند؛ حتی یادم هست در زمان اصلاحات در روزنامه هایشان زمانی که از رهبر انقلاب می خواستند اسم بیاورند از تعابیر غیرمحترمانه ای استفاده می کردند؛ اما الان نه. الان می گویند حضرت آقا! رهبر معظم انقلاب!

بله. از این القاب استفاده می کنند. در تاریخ ما مواردی داریم که اینها از علی (علیه السلام) خیلی تعریف می کردند. شاید کسی باور نکند که این تواضع زبانی که اینها از علی (علیه السلام) داشتند، واقعا اتفاق افتاده است. در منابع اهل سنت آمده است که خلیفه اول می گفت: «إنّ اللّه خلق من نور وجه‏ علیّ‏ بن‏ أبی‏ طالب‏ ملائکه یسبّحون و یقدّسون و یکتبون ثواب ذلک لمحبّیه و محبّی ولده»؛ یا مثلا باز خلیفه اول می گوید: «لا یجوز أحد الصراط إلّا من‏ کتب‏ له‏ علیّ الجواز»؛ کسی نمی تواند از پل صراط عبور کند مگر اینکه علی (علیه السلام) اجازه دهد. یا هر سه خلیفه اول گفتند، «نظر الی وجه علیّ عباده»؛ یا اگر کسی با ایشان (علی (ع)) مخالفت می کرد، اینها می گفتند رسول خدا (ص) فرموده است که هرکس با علی (علیه السلام) مخالفت کند منافق است؛ خلیفه دوم هم می گفت: «لو لا علی لهلک عمر». این نقل ها وقتی در تاریخ ثبت شده است، یعنی آنقدر آن زمان زیاد گفته می شد که به دست این مورخ رسیده است. چون اولین تاریخ مکتوب ما از سیره رسول خدا (ص) – سیره ابن اسحاق که بعدا ابن هشام آن را تصحیح کرده است- مربوط به نیمه دوم قرن اول است. این نشان می دهد که آنقدر نقل شده بود که این مورخی که چند دهه بعد دارد تاریخ می نویسد به او رسیده است. پس، آن زمان هم خیلی تواضع زبانی می شد، ولی در عمل و پشت پرده، تهدید جدی بود. می گفتند شما نصیحت کن، نظراتت را بگو، یک گوشه و هر وقت که ما خواستیم اظهار نظر کن، در آن قلمروی که ما خواستیم. و الا اگر یک گام جلوتر بگذاری ما تحمل نمی کنیم و با تو برخورد می کنیم؛ مانند آن برخوردهای جدی که با حضرت زهرا (سلام الله علیها) در تاریخ شد.

این را توجه داشته باشید که انسانها ماهیت مشترکی دارند. شهید مطهری می فرماید که معاویه و عمروعاص یک ژن تک دانه تاریخ نیستند، هر از چندی مادران دهر چند تا از اینها می زایند. این ماهیت ها همیشه در تاریخ هست؛ ما وقتی شاخصه های جریان ها را شناختیم، باید برویم دنبال تطبیقش.

 

والعصر: یک بحث دیگر در مسئله نفوذ، ابزارهای نفوذ است. دشمن طبیعتا از ابزارهای مختلفی می تواند استفاده کند. فکر می کنید مهمترین ابزارهای نفوذ دشمن چه چیزهایی هستند؟

ابزارهایی که معاویه از آن استفاده می کرد، چند چیز بود؛ یکی این بود که ایشان به برخی از افراد پول می داد؛ پول می فرستاد برایشان. برخی از افراد فریب می خوردند؛ آدم خوبی هم بودند، خیّر بودند این پولها را استفاده می کردند در راه خیر، ولی متوجه نمی شدند که این پولها چه تاثیری دارد. یکی از بنی هاشم، معاویه برایش یک میلیون درهم در سال مقرری تعیین کرد. یزید این مبلغ را به دو میلیون درهم مبدل کرد؛ یعنی صد هزار دینار که دویست هزار دینار شده بود زمان یزید. این پولها را به او داد. چند مدتی که شد به او گفت که پدرت جعفرطیار از پدر حسن و حسین (ع) برتر بود؛ خودت هم از آنها برتری؛ اگر مادر حسن و حسین (ع) فاطمه (سلام الله علیها) نبود، می گفتم مادر تو هم از اینها برتر است. چرا اینقدر تو برای آنها احترام قائلی؟ این مسئله مربوط به بعد از صلح امام حسن(علیه السلام) است. معاویه می خواست این فرد را رقیب امام حسن و امام حسین (ع) در بنی هاشم کند؛ می خواست او را بزرگ کند. او متوجه نمی شد. اتفاقاً آنجا دفاع هم کرد و گفت نه اینها از من بهترند. ولی در این تعاملات آرام آرام برائتش نسبت به اینها از بین رفت. فکر کرد که با امثال معاویه، مثل خلفاء، مثل جریان طلحه و زبیر می شود تعامل داشت؛ می شود صحبت کرد. فلذا زمان امام حسین(علیه السلام) که شد می خواست بروند سمت کربلا، او رفت امان نامه آورد. می گفت که من امان آوردم، نرو. یعنی می توانی با اینها هم زیستی مسالمت آمیز داشته باشی. در حالی که امام حسین(علیه السلام) می فرمودند که نه من هرکجا بروم اینها من را می کشند، مگر اینکه بیعت کنم و بیعت نمی توانم بکنم؛ چون این بیعت ذلّت بار است؛ این آدم آدم فاسدیست و می خواهد اسلام را نابود کند. او معتقد نبود که اینها می خواهند چنین کنند. و در نتیجه آرام آرام نرم شد در مقابل اینها.

معاویه با یک نفر دیگر هم این کار را کرد؛ البته با پول نبود، با برخی از استدلال های به ظاهر عقلی و تغییر در دستگاه محاسباتی. می گفت اینکه شما آمدید و اینقدر سرمایه گذاری می کنید و با ما می جنگید، این عاقلانه نیست؛ چرا؟ برای اینکه این جنگ داخلی است و ما را تضعیف می کنید؛ رومی ها (که همسایه ما هستند) تهدید هستند برای ما؛ اگر ما تضعیف شویم، آنها دسترسی شان به ما بیشتر می شود و به ما حمله می کنند. آرام آرام این استدلال به ظاهر عقلانی، اثر می گذاشت در برخی از نخبگان لشکر حضرت. امروز هم برخی این طور تغییر محاسبات برایشان ایجاد شده است.

یا مثلا برخی می گفتند که باید به واقعیت ها توجه کنیم؛ اینقدر آرمانگرا نباشیم؛ گفتمان اهل بیت (ع) یک گفتمان آرمان گرایانه شده است؛ می گفتند گفتمان ما یک گفتمان واقع گرایانه است. شما به سمت واقعیت ها بیایید؛ این حرف ها را همان کاتالیزورها می گفتند. دشمن این کاتالیزورها را به اینجا رساند که اینگونه حرف بزنند. بعد می گفتند تا کی جنگ؟ اتفاقا جریان اعتزال هم این حرف را می گفت، می گفت چقدر جنگ؟

رسول خدا(ص) به سلمان فارسی فرمودند که بعد از من امتم سه دسته می شوند؛ یک دسته وفادار به من هستند؛ آنها مانند طلای ناب اند که هرچه حرارتشان دهی، خالص تر می شوند؛ یک دسته آدم هایی اند مانند آهن سیاه که مخالفان من هستند؛ هرچه حرارتشان دهی بر سیاهی آنها افزوده می شود؛ اما یک دسته «مدهدهه» هستند؛ یعنی متزلزلند. اینها بین این دو جریان حرکت می کنند. فرمودند این مدهدهه کسانی اند که «علی دین سامری» اند؛ می گویند: نه دین موسی نه دین فرعون؛ پس چه دینی؟ دین گوساله پرستی. بعد حضرت فرمودند رهبر این ها «عبدالله ابن قیس» است؛ عبدالله ابن قیس همین «ابوموسی اشعری» است؛ فرمودند اینها می گویند «لا قتال»؛ جنگ نه. پس «اسلام منهای جنگ» خطری برای استکبار ندارد. یک راه نفوذ اینها این بود که آمدند گفتند شما جهاد و جنگ با ما را بردارید، ما حاضریم با شما همزیستی مسالمت آمیز داشته باشیم؛ یعنی مسلط شدند و نفوذ کردند. وقتی حال جنگ را از لشکر علی(علیه السلام) گرفتند، آمدند مسلط شدند و وادار کردند به صلح. به امام حسن(علیه السلام) هم گفتند آقا جنگ نمی خواهیم، بیا صلح کنیم. نتیجه اش چیست؟ این است که صلح به دنبالش نفوذ و به دنبالش سلطه بر جهان اسلام است.

 

والعصر: اخیرا در نهج البلاغه می خواندم، خطبه ۳۳۸و۱۲۱ که حضرت راجع به حکمیت صحبت می کردند؛ راجع به اینکه چرا اینگونه شد؟ حضرت خیلی جالب جواب دادند، فرمودند: «ان الشیطان یسنی لکم طرقه؛ شیطان راهش رابرای شما آسان و هموار جلوه می دهد.» می گوید چقدر جنگ؟ بیا این راه را هم امتحان کن؛ راه بدون دردسر و بدون خونریزی. بعد در ادامه می فرمایند: «و یعطیکم بالجماعه الفرقه»؛ وقتی اینگونه شد، اتحاد شما تبدیل به تفرقه می شود، یک عده می گویند جنگ یک عده می گویند صلح. «و بالفرقه الفتنه»؛ تفرقه که شد، فتنه ایجاد می شود. یعنی نفوذ دشمن اول از این طریق است که: «یسنی لکم طرقه»؛ با استدلال های به ظاهر عقلانی، راه خودش را هموار و بدون دردسر جلوه می دهد.

 

البته باید این را هم بگوییم که برخی فکر نکنند که اسلام می گوید همیشه بجنگید؛ نه، اسلام می گوید بجا بجنگ، بجا صلح کن. نه اینکه کوتاه بیایی و ذلت بپذیری؛ این کار درست نیست. وگرنه رسول خدا(ص) هم مذاکره کردند در صلح حدبیه؛ ولی مذاکره ای بود که خودشان خواستند و امتیازی از اینها گرفتند که موجب پیروزی شان می شد؛ در سایه جنگ این پیروزی را نمی توانستند بدست بیاورند.

 

والعصر: یعنی فرق «صلح» با «سازش» این است که در «صلح» ذلت و ترسی وجود ندارد. صلح امام حسن(علیه السلام) همراه با درد درون بود؛ خون دل خوردند؛ نه اینکه از صلح با دشمن خوشحال باشند و بیایند در خیابان کف بزنند. صلحی که همراه با ذلّت و کف و شادی باشد، نامش دیگر صلح نیست، نامش «سازش» است.

بله، همین طور است.

 

والعصر: آقای دکتر! با توجه به شرایط فعلی کشور، اگر امکان دارد برخی ویژگی های جریان اعتزال را هم بفرمایید که بیشتر با این جریان آشنا شویم.

جریان اعتزالی که در مدینه بود عافیت طلب بودند؛ حال جنگیدن نداشتند و می خواستند زندگی شان را بکنند. اینها بیعت نکردند با امیرالمؤمنین (ع)، نفاق داشتند. اما جریان اعتزالی که در کوفه بود و قدرت طلب بود، چند ویژگی داشت. ویژگی اولش این بود که رسول خدا (ص) را تحریف می کرد؛ احادیث رسول خدا (ص) را وارونه جلوه می داد. می گفت رسول خدا (ص) به ما فرمودند فتنه ای می شود و شما در این فتنه شرکت نکنید. این جنگ، مصداق آن فتنه است. در حالیکه عمار گفت رسول خدا (ص) فرموده بودند: «إنّما قال‏ لک‏ رسول‏ اللَّه‏ (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) هذا خاصّه فقال: أنت فیها قاعدا خیر منک قائماً»؛ (الغارات؛ ج‏۲؛ ص ۹۲۲) رسول خدا (ص) فرمودند که تو بیایی فتنه می شود، تو بنشینی بهتر از این است که بیایی در صحنه؛ تو تخم این فتنه هستی.

ویژگی دوم شان این بود که با معارضان اهل بیت(ع) ارتباط داشتند؛ یعنی در پشت صحنه مذاکراتی، روابط دوستی داشتند با مخالفان اهل بیت (ع) و این خیلی خطرناک بود؛ می گفت که عایشه به من نامه نوشته است و گفته است که در خانه هایتان بنشینید و وارد این جنگ نشوید. یعنی سکوت خود را از دشمن علی(علیه السلام) درس گرفته بود. برخی ها با آمریکا پشت صحنه زدوبند می کنند. سکوت آنها و مواضع آنها، هماهنگ با دشمن است. یعنی تاریخ اسلام به جایی رسید که «بنی امیه» و «جریان اعتزال» هر دو به یک نقطه رسیدند. خوب! بنی امیه که عوض نشد؛ او که از دشمنی دست برنداشت تا بخواهد به این نقطه برسد؛ او دشمنی در ذاتش بود. از سوی دیگر، اعتدالی ها هم اینطور نشد که دشمن اسلام شده باشند؛ نه اینها بخشی از اسلام را هم می خواستند. پس چه اتفاقی افتاد؟ بنی امیه دیدند که در سایه جنگ مداوم و درگیری، به منافع خود نمی رسند؛ به سادگی حریف جریان اهل بیت (ع) نمی شوند. آن طرف هم اعتزالی ها دیدند که در سایه جنگ و جهاد و درگیری به منافع مادیشان نمی رسند و زندگی راحتی که می خواستند به تاخیر افتاد. هر دو به این نتیجه رسیدند که بیاییم روی یک خط میانه ای بایستیم.

نه آمریکا عوض شده، نه جریان اعتزالِ الان عوض شده است. هیچ کدام کلاً تغییر ماهیت نداده اند؛ ولی هر دو گفتند مصلحت ما امروز این است که بیاییم حذف کنیم جریان ولایت را. اینها با هم ارتباط برقرار کردند به یک نقطه مشترکی رسیدند. فلذا آن جریان اینها را حمایت می کرد، اینها هم آنها را حمایت می کردند

ویژگی سوم، فعال بودن جریان اعتزال قدرت طلب بود. اعتزال قدرت طلب دائم این طرف و آن طرف می رفت جریان سازی می کرد. می گفت این روشی که شما انتخاب کرده اید شما را به کجا رساند؟ این «غنی سازی اورانیوم» که شما اینقدر دنبالش هستید، به کجا رسیدید؟ این را می زد توی سر اینها؛ می گفت که مقاومت زیاد، برای طرف مقابل هم مقاومت می آورد، بعد چه می شود؟ اعتدال نمایی می کرد؛ می گفت «اعتدال» همیشه خوب است.

ویژگی چهارم، «جهاد گریزی» و «ولایت ستیزی» بود؛ می گفت خسته شدیم؛ تا کی جنگ؟ معتقد بود که بخشی از فتنه های موجود و درگیری های موجود، ناشی از مواضع خود ولایت است. چون علی اینطور مواضع تند می گیرد، مالک اشتر اینطور مواضع تند می گیرد، عمار اینطور مواضع تند می گیرد، معاویه عصبانی می شود و شمشیر می کشد! بیاییم این ولیّ را از سر راه برداریم؛ فلذا حاضر بود بر سر ولایت معامله هم بکند. یعنی خط قرمزهایی که علی(علیه السلام) تعیین می کردند را سریع می فروخت. چرا؟ چون قبول نداشت استقامت ولایت را. یعنی این جریان گفتمان جبهه مقاومت در راه حق را قبول نداشت. جریان ولایت می گوید برای ما، هدف آخرت است و منافع دنیا را هم تا زمانیکه تعارض با آخرت پیدا نکند دنبالش هستیم؛ این گفتمانی است که همیشه می گوید آماده جهاد باش، همیشه آماده شهادت باش؛ جریان اعتزال می گفتند ما اصلاً این گفتمان را قبول نداریم. ما آمدیم اینجا راحت باشیم، نماز هم می خوانیم، روزه هم می گیریم، حج هم می رویم؛ ولی دیگر اینقدر ما را درگیر این مسائل نکنید. فلذا چون چنین حالتی چون در آنها ایجاد شد، آمدند آن معامله را انجام دادند.

 

والعصر: نحوه تعامل ولیّ با این جریان هم خیلی پیچیده است؛ چون ظاهرشان را حفظ می کنند. امیرالمومنین(علیه السلام) در آن زمان چطور با این جریان مواجه می شدند؟ چکار می کردند؟

امیرالمومنین(علیه السلام) نسبت به جریان بنی امیه که دشمن بودند، برائت صریح داشتند. ولی نسبت به سایر جریانها طبقه بندی می کردند؛ یعنی نسبت اینها را با بنی امیه و دشمنان می سنجید و طبقه بندی می کردند. با هر گروهی برخورد متناسب خودش را می کردند. گفتمان متناسب با خودش را داشتند؛ مثلا با تجدیدنظرطلبها روش سکوت اعتراض آمیز را انتخاب کردند؛ هم سکوت می کردند، هم گهگاهی اعتراض می کردند. از نیمه خلافت عثمان به این طرف صریحا انتقاداتی مطرح می کردند، ولی باز هم می فرمودند عثمان را نکشید؛ مخالفم.

با جریان بیعت شکنان صدارت طلب (طلحه و زبیر) سعی کرد که اول با سخن و گفتگو آنها را وادار کند تا دست از این لجاجت بردارند؛ و در آخرین لحظه که دید شمشیر کشیدند، ایشان شمشیر کشیدند.

با خوارج هم همین رفتار را کردند؛ البته با یک تفاوتی و آن هم اینکه، جریان صدارت طلبان بیعت شکن را بعد از اینکه فرار کردند حضرت آنها رها کرد. ولی با خوارج وقتی وارد جنگ شد، فرمود آنها را تا آخر بکشید. چون می دانست دیگر اصلاح شدنی نیستند و جامعه را به فساد می کشانند.

ولی نسبت به جریان اعتزال، حضرت دل پری داشتند؛ و وقتی این جریان خود را بر حضرت تحمیل کردند، حضرت این جریان را به ناچار پذیرفت در حکومت خودش و به این ها میدان داد بروند مذاکره کنند؛ ولی قبول نداشت و می فرمود که به نتیجه نمی رسد.

 

والعصر: یعنی شما معتقدید در ماجرای صفین هم جرقه اصلی فتنه توسط همین جریان اعتزال زده شد؟ یعنی معاویه در این جریان نفوذ کرد و آنها شعار «لاقتال، لاقتال» سر دادند؟

بله. معاویه این جریان را که وادار کرد که بگوید «لاقتال». بخصوص با آن استدلال هایی که می کرد که این افراطی گری است و … . این جریان که قوت گرفت، سرنوشت حکومت حضرت وارونه شد؛ امیرالمؤمنین (ع) بعد از جنگ صفین، چهار نفر را لعن می کردند؛ یکی معاویه بود، یکی عمروعاص، یکی ابوالأعور سُلَّمی (فرمانده لشکر معاویه)، یکی هم ابوموسی اشعری! طلحه و زبیر را لعن نمی کردند! خیلی جالب بود. این نشان می دهد ضربه ای که جریان اعتزال به حکومت حضرت زد، خیلی زیاد بود.

 

والعصر: خیلی ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

]]>
http://valasr.net/2648-2/feed/ 0
بیانات قرآنی رهبر انقلاب پیرامون نفوذ دشمن http://valasr.net/%d9%85%d8%a8%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86%db%8c-%d9%86%d9%81%d9%88%d8%b0-%d8%af%d8%b4%d9%85%d9%86-%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%aa-%d8%b1%d9%87%d8%a8%d8%b1/ http://valasr.net/%d9%85%d8%a8%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86%db%8c-%d9%86%d9%81%d9%88%d8%b0-%d8%af%d8%b4%d9%85%d9%86-%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%aa-%d8%b1%d9%87%d8%a8%d8%b1/#respond Wed, 20 Apr 2016 11:28:42 +0000 http://valasr.net/?p=2563 بسمه تعالی

بیانات قرآنی رهبر انقلاب با موضوع «نفوذ دشمن»

 

 

نفوذ کار ذاتی دشمن است

بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و خانواده‌های آنان۱۳۹۴/۰۷/۱۵
اینکه قرآن به ما امر می کند: «وَ اَعِدّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعتُم مِّن قُوَّهٍ وَ مِن رِّباطِ الخَیلِ تُرهِبونَ بِه‌ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم.»[۱] بایست حضور شما، وضعیّت شما، حرکت شما جوری باشد که دشمن را دچار رعب کند. دشمن متجاوزِ بالطّبع است؛ طبیعت جهان‌خواران تجاوز است، جلو آمدن است، تصرّف است، پنجه انداختن است، طبیعت اینها است؛ اگر خاک‌ریز شما قابل نفوذ باشد، نفوذ می کند؛ باید جوری حرکت کنید که او احساس کند نمی تواند نفوذ کند. تشکیل جبهه‌ی انقلابی در جنوب کشور و حضور نیروهای انقلاب در قالب نیروی دریایی سپاه و بچّه‌های استانهای ساحلی- این جوانهای شجاع، این جوانهای دل‌به‌دنیا نداده- موجب شد که این هدف قرآنی حاصل بشود: «تُرهِبونَ بِه‌ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُم»؛ این باید همیشه استمرار داشته باشد. بارها ما گفته‌ایم که ما شروع‌کننده‌ی جنگ نخواهیم بود؛ دلایل خودمان را داریم برای این کار؛ هیچ جنگی را ما شروع نمیکنیم امّا باید جرئت شروع جنگ را از دشمن گرفت، دشمن را باید شناخت، طبیعت دشمن را باید شناخت.
در برابر نفوذ دشمن مثل خاکریزِ نرم نباشید

بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان بیست و هشتمین کنفرانس بین‌المللى وحدت اسلامى‌۱۳۹۳/۱۰/۱۹
اسلام این است: «فَاِن ءامَنوا بِمِثلِ مآ ءامَنتُم به‌ فَقَدِ اهتَدَوا وَ اِن تَوَلَّوا فَاِنَّما هُم فی شِقاقٍ فَسَیَکفیکَهُمُ الله.»[۲] این معنای قرآن [است‌]. آن‌وقت در بین مسلمانان «حَریصٌ عَلَیکم»؛ درباره‌ی پیغمبر میفرماید که «حَریصٌ عَلَیکم بِالمُؤمِنینَ رَءوفٌ رَحیم».[۳] نسبت به مؤمن دارای رأفت [امّا] اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم؛[۴] در مقابل کسانی‌که با شما دشمنی می کنند و دشمن شما هستند «اَشِدّاء» باشید؛ یعنی سخت باشید؛ مثل خاکریزِ نرم نباشید که دشمن از هرجا خواست بتواند در شما نفوذ کند؛ مستحکم باشید، ایستاده باشید؛ امّا «رُحَمآءُ بَینَهُم»، بین خودتان، دلهایتان با هم صاف باشد، با هم مهربان باشید؛ اسم ها نتواند شما را از هم جدا کند، مرزهای جغرافیایی نتواند شما را با هم دشمن کند، مرزهای جغرافیایی نتواند ملّتها را در مقابل هم قرار بدهد؛ این از آن درس های پیغمبر است.

 

اعتصام به حبل الله، جلوی نفوذ را می گیرد

بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی۱۳۹۲/۱۰/۲۹

اسلام از مسلمانان خواسته است که «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم»[۵] ]باشند]؛ مسلمانان باید در مقابل دشمنان دین سرسخت باشند، باید بایستند، باید تحت نفوذ قرار نگیرند؛ «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار» صریح آیه‌ی قرآن است. بین خودشان مهربان باشند، با هم باشند، دست در دست یکدیگر بگذارند، اعتصام به حبل‌الله بکنند؛ این دستور اسلام است. آن‌وقت یک جریانی به‌وجود بیاید که مسلمانها را تقسیم کند به مسلم و کافر! عدّه‌ای را به‌عنوان کافر هدف قرار بدهد، مسلمانها را به جان هم بیندازند! چه کسی می تواند شک کند که وجود این جریان ها و پشتیبانی این جریان ها و تَمویل این جریان ها و دادن سلاح به اینها کار استکبار است و کار دستگاه‌های امنیّتی خبیث دولتهای استکباری است؟ می‌نشینند و برای همین کار برنامه‌ریزی میکنند. دنیای اسلام باید به این مسئله بپردازد؛ این خطر بزرگی است.

 

منیّت و قدرت طلبی، زمینه ساز نفوذ است

بیانات در اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی۱۳۹۲/۰۲/۰۹

سعی میکنند این مرجعیت فکری را از پایگاه‌‌های دینی سلب کرده و قطبهای جدیدی برای آن بتراشند؛ که به تجربه دریافته‌‌اند که با آنان میتوان بر سر اصول و ارزشهای ملی براحتی معامله کرد! چیزی که در مورد عالمان باتقوا و رجال دینىِ متعهد هرگز اتفاق نخواهد افتاد.

این، وظیفه‌‌ی عالمان دین را سنگین‌‌تر می کند. آنها باید با هوشیاری و دقت فراوان، و با شناخت شیوه‌‌ها و ترفندهای فریبنده‌‌ی دشمن، راه نفوذ را بکلی ببندند و فریب دشمن را ناکام کنند. نشستن بر سفره‌‌ی رنگین متاع دنیا، از بزرگترین آفتها است. آلوده شدن به صله و احسانِ صاحبان زر و زور و نمک گیر شدن در برابر طاغوت های شهوت و قدرت، خطرناکترین عامل جدائی از مردم و از دست دادن اعتماد و صمیمیت آنها است. منیّت و قدرت‌‌طلبی که سست‌‌عنصران را به گرایش به سوی قطبهای قدرت فرا می خواند، بستر آلودگی به فساد و انحراف است. این آیه‌‌ی قرآن را همواره باید در گوش داشته باشند که: «تلک الدّار الأخره نجعلها للّذین لایریدون علوّا فی الأرض و لا فسادا و العاقبه للمتّقین».[۶]

مؤمنین در برابر نفوذ دشمن همچون کوه ایستاده اند

بیانات در دیدار روحانیون و طلاب تشیع و تسنن کردستان‌۱۳۸۸/۰۲/۲۳

دشمن ما فلان دولت منطقه‌ای عاجز و ناتوان نیست که تو ملت خودش هم پایگاهی ندارد. دشمن ما دستگاه عظیم استکبار است که مهمترین تصمیم‌گیرهایش سرمایه‌داران صهیونیست و کمپانی دارها و تراست‌دارها و کارتل‌دارهای گردن‌کلفت دنیایند. این، در مقابل نظام اسلامی ایستاده است و البته از همه‌ی شیوه‌ها هم استفاده می کند. ضربه به او خورده است که این جور می بینید از همه‌ی امکانات استفاده می کند، از همه‌ی وسائل استفاده می کند. حالا از ایجاد واگرائی نسبت به عقاید اسلامی، سوق دادن جوان به مواد مخدر، به فساد، به استفاده‌ی از غفلت بعضی از دستگاه‌ها، جوانها را آسیب‌پذیر کردن، تا اختلافات مذهبی، تا اختلاف شیعه و سنی، تا فلان گروهک؛ و اگر دستش برسد در متن مسئولین بالا و نیمه‌بالای جمهوری اسلامی هم نفوذ بکند، این کار را هم می کند. همه‌ی تلاش را دارند می کنند. با همه‌ی این تلاش ها مؤمنین ایستاده‌اند: «کالجبل الرّاسخ لا تحرّکه العواصف»[۷]. این تندبادها نمی تواند جمهوری اسلامی را تکان بدهد.

دشمن منتظر است تا شما خوابتان ببرد

بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانواده‌های شهدای استان کرمان۱۳۸۴/۰۲/۱۲

خانواده‌های شهدا ما را همیشه به یاد دشمنی هایی که با این ملت شده، نگه میدارند. دشمن را نباید فراموش کرد. از دشمنىِ دشمن نباید غافل شد. امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه فرمود: «و من نام لم ینم عنه»؛[۸] اگر شما در جبهه‌ی نبرد خوابتان برد، معنایش این نیست که سرباز خط مقابل هم خوابش برده؛ نه، او بیدار است؛ منتظر است شما خوابتان ببرد تا بر سر شما بتازد. در میدان نبرد، کارزار همیشه نظامی نیست؛ گاهی سیاسی است؛ گاهی هم فرهنگی است. دشمن سعی می کند رخنه ایجاد کند؛ چشم‌ها را باید باز نگه داریم؛ نقطه‌ی رخنه را ببینیم و مراقب باشیم این رخنه توسعه پیدا نکند. باید جلوی رخنه‌های فرهنگی و سیاسی را بگیریم.

امروز سیاست استکباری، استعمار فرانو است؛ یعنی از استعمار نوینی که در ده‌ها سالِ قرن گذشته وجود داشت، یک قدم بالاتر. استعمار فرانو یعنی چه؟ یعنی دستگاه استکباری کاری کند که عناصری از ملتی که این مستکبر می خواهد آن را قبضه و تصرف کند، بدون این‌که بدانند، به او کمک کنند. دشمن، ایمان شما را سد مستحکمِ خود می بیند و دلش می خواهد این سد برداشته شود. حالا عناصری از میان خود ما بیایند و بنا کنند این دیوار را تراشیدن یا سوراخ کردن. اینها گرچه خودی هستند، اما دارند برای دشمن کار می کنند؛ دشمن هم روی اینها سرمایه‌گذاری می کند. دیدید که امریکایی ها حتّی در کنگره‌شان تصویب کردند که به عناصری در داخل کشور ما پول بدهند تا برای آنها کار کنند؛ این‌طور علنی و صریح! این استعمارِ فرانو است. این، مثل این است که دونده ای نتواند بر رقیبش فائق بیاید؛ کاری کند که رقیب، خودزنی کند؛ مثلاً وادارش کند معتاد شود. وقتی طرف معتاد شد، دیگر حال دویدن ندارد؛ به خودی خود به نفع رقیبش کار کرده است. بنابراین وقتی حال دویدن نداشت، رقیبش برنده می شود. در استعمارِ فرانو این کار را می کنند؛ جوان‌ها خیلی باید هشیار باشند؛ دخترها خیلی باید هشیار باشند؛ معلمین و معلمات و پدر و مادرها خیلی باید متوجه و هشیار باشند؛ بخصوص کسانی که جایگاهی در اشاره به افکار عمومی دارند؛ گوینده‌اند، نویسنده‌اند، اهل هنر و اهل فعالیت گوناگون هستند.

نفوذ دشمن در دوستان ترسوی خود

بیانات در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت چهاردهمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی(ره)۱۳۸۲/۰۳/۰۳

امام با ترس مخالف بودند. قرآن هم ما را از ترس باز می‌دارد و می‌فرماید: «انّما ذلکم الشیطان یخوّف اولیائه»؛[۹] کسی ترس را در دل شما می‌دمد، شیطان است. شیطان چه کسی را می‌ترساند؟ انسان مؤمن را که نمی‌تواند بترساند. مؤمن که با القاءِ دشمن نمی‌ترسد. «یخوّف اولیائه»؛ دوستان خودش را می‌ترساند. کسانی که تسلیم شیطانند، با وسوسه‌ی شیطان که می‌خواهد ترس را در دلها نفوذ دهد، حتماً می‌ترسند. بعد می‌فرماید: «فلا تخافوهم»؛ از دشمن نترسید؛ «و خافون ان کنتم مؤمنین»؛ اگر مؤمنید، باید از دشمن نترسید؛ از من بترسید که راه و هدف و آرمان و وسیله را به شما معرفی می‌کنم و قدرت و توان هم به شما داده‌ام. قدرتی را که خدا به شما سپرده، انکار نکنید و از آن استفاده کنید؛ این معنای شجاعت است. در جای دیگری می‌فرماید: «فلا تخشوهم و اخشون»[۱۰]. در موارد متعدّدی خدای متعال تأکید کرده که ترس به دل راه ندهید. اگر بناست از کسی بترسید، از خدا بترسید که تکلیفی را بر عهده‌ی شما گذاشته و بازخواست خواهد کرد. نیرویی که خدا به شما داده، باید در راه رسیدن به هدفی که او معیّن کرده، به‌کار بیندازید. اگر ما نیروی خود را نشناسیم، یا به‌کار نیندازیم، یا بدتر از همه سعی کنیم آن را از بین ببریم و مضمحل کنیم و بر اثر این‌که از این ابزار الهی استفاده نکردیم، از دشمن بترسیم، آیا خدای متعال از ما می‌پذیرد؟ نه. از جمله درسهای جاودانه‌ی امام یکی این است. امروز هم همین‌طور است.

نفوذ یعنی زیربار حرف زور رفتن

بیانات در دیدار جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان۱۳۷۶/۰۸/۱۴

خواسته‌ی حقیقی آنها از جمهوری اسلامی- که بارها هم آن را تکرار کرده‌اند- این است که جمهوری اسلامی در قضیه‌ی فلسطین از مواضع خود عقب‌نشینی کند؛ یعنی اسرائیل را به رسمیت بشناسد؛ مثل کشورهایی که قضیه‌ی مبارزه‌ی فلسطین را به بوته‌ی فراموشی سپردند! میگویند شما این قضیه را رها کنید، حضور امریکا را در مناطق گوناگون دنیا بپذیرید، حضور امریکا را در قضایای منطقه‌ی خلیج‌فارس بپذیرید و مهمتر از همه، نفوذ امریکا را در قضایای کشور ایران بپذیرید! این، خواسته‌ی حقیقی رژیم امریکاست. آن چیزی که به‌طور حقیقی و جدّی می خواهند، این قضیه است که گفتم. این را در پوشش حرفهای دیگر و اتّهامات و تبلیغات مخالف و امثال این چیزها بیان می کنند؛ اما حقیقت قضیه این است.
می دانند که جمهوری اسلامی با پایبندی به اسلام، هرگز زیر بار این حرفها نخواهد رفت. معنی ندارد و ممکن نیست که کسی معتقد به اسلام باشد، ذرّه‌ای پایبند به اسلام باشد، ولی زیر بار زور برود و ظلم را قبول کند. در اسلام، همان قدر که ظلم‌کردن بد است، تسلیم ظلم شدن هم همان‌قدر بد است. شما در دعای مکارم‌الاخلاق می بینید که امام سجّاد (ع) می گوید: «ولا اظلمن و انت مطیق للدفع عنی و لا اظلمن و انت قادر علی القبض منی».[۱۱] در قرآن می فرماید: «لاتَظلمون و لاتُظلمون»؛[۱۲] نه ظلم کنید، نه قبول ظلم کنید و زیر بار ظلم بروید. مگر ممکن است کسی مسلمان باشد، اعتقاد به اسلام داشته باشد، درعین‌حال ظلم و زور را از هر کسی قبول کند؛ چه برسد به دشمن دیرینه‌ی ملت ایران – یعنی امریکا – که این همه به ملت ایران ضربه زده است. این‌که درست نیست، این را می دانند. از این جاست که از نظام جمهوری اسلامی با همه‌ی وجود بیزارند و با آن دشمن اند و در صدد معارضه و مبارزه با آن هستند؛ چون می دانند که ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی حاضر نیست زیر بار تحمیل آنان برود.

البته سیاستهای تبلغاتیشان را هم تنظیم می کنند. مرتّب به‌طور غیرمستقیم تبلیغ می کنند؛ در داخل هم ایادی دارند. این ایادی که عرض می کنم، نه کسانی اند که حتماً از دستگاه جاسوسی امریکا پول گرفته باشند؛ بعضی نوکر بی جیره و مواجبند! کسانی هم دارند که این حرفها را تبلیغ می کنند که مگر می شود انسان با امریکا قطع رابطه باشد؟ اگر قطع رابطه باشیم، نمی شود زندگی کنیم! اگر رابطه‌مان را برقرار کنیم، اگر اقلّاً با امریکا مذاکره کنیم، همه‌ی مشکلات ما برطرف می شود! از این حرفها هم رایج می کنند؛ حرف هایی که پوچ و بی مغز و به‌کلّی عاری از حقیقت است.

بسیاری از کشورهایی که امریکاییها بدترین خیانتها را به آنها کرده‌اند، کسانی بوده‌اند که با خود امریکا هم ارتباطات دوستانه داشته‌اند! امریکاییها ملاحظه‌ی کسی را نمیکنند؛ فقط ملاحظه‌ی منافع خودشان را میکنند. رابطه، مشکلی را حل نمیکند. مذاکره با امریکا که پیشتر گاهی بعضی کسان در گوشه و کنار میپراندند و چیزی میگفتند که مذاکره کنیم یا رابطه برقرار کنیم – البته خوشبختانه کسی دیگر از این حرفها نمیزند – هیچ مشکلی را از ملتی که میخواهد تسلیم امریکا نشود، حل نمیکند؛ مگر ملت بخواهد تسلیم امریکا شود، که چنین چیزی هم محال است.

نفوذی، همان منافقی است که اراده مجاهدان را در میدان جنگ سست می کند

بیانات در جلسه چهاردهم تفسیر سوره بقره۱۳۷۰/۰۹/۰۶

در این مجموعه‌‌ی آیات اول سوره‌ی بقره، منظور از نفاق فقط آن احساس شخصی که ناشی از اختلال روانی او باشد نیست، بلکه منظور جریان نفاق است و جریان نفاق را گفتیم، یعنی در درون نظام اسلامی یک مجموعه‌ای به قصد ضربه‌زدن و مخالفت‌کردن و توطئه‌کردن، زیر پوشش حق بجانب بوجود بیاید، بدون اینکه این شجاعت را داشته باشند که صریحاً اعلام کنند ما دشمنیم.

مورد دیگر باز برای افساد که در قرآن به آن اشاره شده، نفوذ در نیروهای جنگی برای شکستن مقاومت آنهاست. چون جهاد یکی از اساسی‌ترین مسائل یک جامعه انقلابی است که نمی تواند بدون جهاد زندگی کند، یعنی جنگ هایی را بر او تحمیل می کنند و او مجبور است دفاع کند نسبت به او سوءنیت‌هایی هست که مجبور است آمادگی خودش را حفظ کند و مجبور است از ملت‌های مظلومی که زیر سلطه‌ی قدرتهای شیطانی هستند دفاع کند و به آن قدرتها حمله کند همه‌ی اینها وجوهی برای جهاد اسلامی هستند که البته جهاد اسلامی هم تدافعی و هم تهاجمی است. پس جهاد یکی از ارکان است، ولذا نفوذ در نیروهای مجاهد فی سبیل الله و مبارزه در راه خدا سست کردن و متزلزل کردن پایه جهاد است و همه‌ی اینها را که انواع فساد در جامعه اسلامی و در درون نظام اسلامی است چه کسی انجام می دهد؟ آیا دشمن با چهره‌ی دشمن ممکن است بیاید در داخل جامعه اسلامی این کارها را انجام بدهد؟ طبیعی است که نه. پس دشمن در درون نظام اسلامی کسانی را در چهره‌ی خودی و در باطن بیگانه می سازد، یا اگر هستند از آنها استفاده می کند و آنها همان گروه منافقین و همان جریان نفاق در برابر جربان ایمان و در معارضه با جریان ایمان است. حالا چه کسی به اینها می گوید این فسادها را نکنید؟ گفتیم: ممکن است بگوئیم کسانی از درون خودشان به آنها خطاب می کنند و می گویند اینقدر بدی نکنید. فرضاً الان در وضع کنونی، آن جمعی که مصلحت خودشان را در مبارزه‌ی با انقلاب و با نظام اسلامی در این می بیند که دشمنان خارجی را به حمله کردن تشویق کنند، یا در دوران جنگ مثلاً آن گروهی که لازم می بیند با انواع و اقسام حیله‌ها و شیوه‌ها دشمن را نسبت به وضع داخلی ما آگاه کنند که از این قبیل داشتیم، یعنی کسانی در دوران جنگ بودند که با بیرون مرزها تماس می گرفتند و وضعیت‌هایی را که برای هجوم دشمن به ما مفید بود در اختیار آنها میگذاشتند، اخبار را فوراً به آنها می رساندند، یا فرضاً وقتی تهران بمباران می شد و به یک نقطه‌ای موشک می خورد که دشمن محل اصابت آن را نمی دانست، اینها می گفتند فلانجا اصابت کرده تا او هدفش را تصحیح کند و با کارهایی که دارد وشیوه‌هایی که دارد نقطه‌ای را که می خواهد هدف قرار بدهد و از این خیلی نزدیکتر و ریزترش را بنده خودم در اوایل جنگ در اهواز دیده بودم این یک حرکتی است که این منافق انجام می دهد و منافق دیگری که او هم مؤمن نیست و او هم منافق است به این می گوید چرا فساد می کنی؟ و چرا کاری می‌کنی که مثلاً دشمن بتواند شهر ما را و خانه ما را هدف قرار بدهد؟

ناامید کردن مردم، یکی از اهداف نفوذ دشمن

(۳۰/ ۰۵/ ۱۳۷۰) سخنرانى در اجتماع بزرگ مردم خرم‏آباد

از راههاى دیگرى که دشمن امروز سعى مى‏کند در میان مردم ما نفوذ پیدا کند، شایعه‏پراکنى است. از زمان پیروزى انقلاب تا امروز، هرجا توانستند، شایعه‏پراکنى کردند. هدفشان این است که دل مردم را بلرزانند و امید آن‏ها را از بین ببرند. یک ملت با امید مى‏تواند به پیش برود. یک سرباز در جبهه‏ى جنگ، فقط با امید مى‏تواند بجنگد. اگر امید را از او گرفتند، همه چیز را از او گرفته‏اند. اگر کسى به این تبلیغاتى که دشمنان از راههاى مختلف القا مى‏کنند، گوش کند، به نظرش مى‏رسد که در ایران همه چیز در سراشیب سقوط است! انگارى مى‏خواهند همه‏ى امیدها را پایان‏یافته وانمود و قلمداد کنند. اف بر این دشمنان خبیث! این ملت پُرجوش و پُرشور، این ملت جوان و شاداب که انقلاب، این ملت را جوان کرد این ملت بافرهنگ و باایمان، این ملتى که در طول دوازده سال بر این همه مشکلات فایق آمد، آیا جایى براى ناامیدى دارد؟ امید از خداست‏: «لا تیأسوا من روح الله»[۱۳]؛ یأس از شیطان‏ است. باید آحاد مردم بدانند، آینده‏اى که در انتظار این ملت است، به مراتب از سالهاى گذشته بهتر و شیرین تر خواهد بود. به فضل پروردگار، در سایه‏ى پایمردى ملت و تلاش و توان شما مردم، هیچ‏چیزى نشدنى نیست. آن‏ها مى‏خواهند این ملت را ناامید کنند، تا کارها را متوقف نمایند.

نفوذ ناپذیر، مثل امام(ره)

(۱۴/ ۰۳/ ۱۳۹۱) بیانات در مراسم سالگرد رحلت امام خمینى(ره)

در منطق قرآن، عزت واقعى و کامل متعلق به خداوند و متعلق به هر کسى است که در جبهه‏ى خدائى قرار مى‏گیرد. در مصاف بین حق و باطل، بین جبهه‏ى خدا و جبهه‏ى شیطان، عزت متعلق به کسانى است که در جبهه‏ى خدائى قرار مى‏گیرند. این، منطق قرآن است. در سوره‏ى فاطر مى‏فرماید: «من کان یرید العزّه فللّه العزّه جمیعا»[۱۴]. در سوره‏ى منافقون مى‏فرماید: «وللّه العزّه و لرسوله و للمؤمنین و لکنّ المنافقین لایعلمون»[۱۵]؛ عزت متعلق به خداست، عزت متعلق به پیامبر و به مؤمنین است؛ اگرچه منافقان و کافردلان این را درک نمى‏کنند؛ نمى‏فهمند که عزت کجاست، مرکز عزت واقعى کجاست. در سوره‏ى نساء، درباره‏ى کسانى که خود را متصل به مراکز قدرتهاى شیطانى مى‏کنند، براى اینکه حیثیتى به دست بیاورند، قدرتى به دست بیاورند، مى‏فرماید: «أیبتغون عندهم العزّه فانّ العزّه للّه جمیعا»[۱۶]؛ آیا دنبال عزتند این کسانى که به رقباى خدا، به دشمنان خدا، به قدرتهاى مادى پناه مى‏برند؟ عزت در نزد خداست. در سوره‏ى مبارکه‏ى شعراء، گزارشى از مجموعه‏ى چالش هاى پیامبران بزرگ را مطرح مى‏فرماید- درباره‏ى حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت هود، حضرت صالح، حضرت شعیب، حضرت موسى (علیهم السلام)- مفصل درباره‏ى چالش هاى این پیامبران بزرگ بحث مى‏کند و گزارش الهى و وحى را به گوش مردم مى‏رساند. در هر مقطعى که مى‏خواهد غلبه‏ى جبهه‏ى نبوت را بر جبهه‏ى کفر بیان بفرماید، مى‏فرماید: «انّ فى ذلک لایه و ما کان اکثرهم مؤمنین. و انّ ربّک لهو العزیز الرّحیم»[۱۷]؛ یعنى با اینکه طرف مقابل اکثریت داشتند، قدرت دست آنها بود، پول دست آنها بود، سلاح دست آنها بود، اما جبهه‏ى توحید بر آنها پیروز شد؛ در این یک آیتى است از آیات الهى، و خداى تو عزیز و رحیم است. بعد از آنکه قرآن این گزارش را در طول سوره‏ى مبارکه‏ى شعراء هى تکرار مى‏کند، تکرار مى‏کند، در آخر سوره خطاب به پیغمبر مى‏فرماید: «وتوکّل على العزیز الرّحیم»[۱۸]؛ به این خداى عزیز و رحیم که تضمین کننده‏ى غلبه‏ى حق بر باطل است، توکل و تکیه کن. «الّذى یریک حین تقوم. و تقلّبک فى السّاجدین»[۱۹]؛ او ناظر به حال توست؛ در حال قیام، در حال سجده، در حال عبادت، در حال حرکت، در حال تلاش؛ او حاضر و ناظر است، تو را مى‏بیند؛ «انّه هو السّمیع العلیم»[۲۰]. پس در منطق قرآن، عزت را باید از خداوند طلب کرد.

وقتى که عزت شامل حال یک انسان، یک فرد یا یک جامعه مى‏شود، مثل یک حصار عمل مى‏کند، مثل یک باروى مستحکم عمل مى‏کند؛ نفوذ در او، محاصره‏ى او، نابود کردن او براى دشمنان دشوار مى‏شود؛ انسان را از نفوذ و غلبه‏ى دشمن محفوظ نگه مى‏دارد. آن وقت هرچه این عزت را در لایه‏هاى عمیق‏تر وجود فرد و جامعه مشاهده کنیم، تأثیرات این نفوذناپذیرى بیشتر مى‏شود؛ کار به جائى مى‏رسد که همچنان که انسان از نفوذ و غلبه‏ى دشمن سیاسى و دشمن اقتصادى محفوظ مى‏ماند، از غلبه و نفوذ دشمن بزرگ و اصلى، یعنى شیطان‏ هم محفوظ باقى مى‏ماند. …. ما امام را اینجور شناختیم. امام در طول حیات، چه در حوزه‏ى علم و تدریس، چه در دوران مبارزه‏ى دشوار، و چه در حوزه‏ى مدیریت و حاکمیت- آن وقتى که در رأس کشور قرار گرفت و مدیریت جامعه را در قبضه گرفت- در همه‏ى اینها مصداق‏ «وتوکّل على العزیز الرّحیم» بود. براى همین بود که کارهاى بزرگى که همه مى‏گفتند نشدنى است، با طلوع امام، این کارها شدنى شد؛ همه‏ى سدهائى که گفته مى‏شد شکستنى نیست، با حضور امام، این سدها شکستنى شد. او علاوه بر اینکه خود، مظهر عزت نفس و اقتدار معنوى بود، روح عزت را در ملت هم زنده کرد.

بگونه ای نباشید که دشمن احساس کند می تواند از طریق شما در نظام نفوذ کند

(۱۱/ ۰۸/ ۱۳۷۹) بیانات در دیدار گروه کثیرى از پاسداران، جانبازان، دانشجویان و دانش‏آموزان

هر گوشه از این خاکریز عظیمى را که ملت ایران در مقابل نفوذ دشمن‏ ایجاد کرده، ببینند قدرى نرم و نفوذپذیر است، همان جا متمرکز مى‏شوند تا نفوذ کنند؛ شخصیت سیاسى باشد، حزب سیاسى باشد، مسئول دولتى باشد. براى همین است که خداى متعال در سوره‏ى سراسر حماسه و درس فتح، بعد از آنکه همه‏ى آیات حماسه را بیان مى‏کند، در باره‏ى اصحاب پیغمبر مى‏فرماید «اشدّاء على الکفّار رحماء بینهم»؛[۲۱] این‏ها در مقابل کفّار یعنى همان دشمنانى که صف بسته‏اند شدیدند … این براى این است که دشمن به هیچ طریقى در مقابل این اشدّاء نمى‏تواند نفوذ کند. «اشدّاء» یعنى چه؟ «اشدّاء»، یعنى با استحکام مطلق. در باره‏ى آهن مى‏گوید: «فیه بأس شدید».[۲۲] شدید است؛ یعنى مستحکم است. شدّت در اینجا به معناى ظلم نیست، به معناى حتماً خونریزى هم نیست. به معناى استحکام است؛ یعنى این خاکریز نباید شل و نرم باشد؛ این دیوار نباید رخنه‏ داشته باشد.

حرف امروز و حرف همیشه‏ى من به جناحها و شخصیت هاى سیاسى در این کشور این است که در مقابل دشمن به‏گونه‏اى نباشید که او احساس کند از این طریق مى‏تواند در دل انقلاب رخنه‏ کند و نفوذ خودش را گسترش دهد. اگر من گاهى از بعضى از اشخاص یا بعضى از مطبوعات در این کشور گله کردم، به خاطر این است. کارى نکنند که این احساس را به دشمن بدهند که مى‏شود از اینجا در داخل نظام رخنه کرد و نفوذ خود را گسترش داد؛ که گفتیم هرچه دشمن نفوذش بیشتر بشود، عزّت ملى، اقتدار ملى، عظمت ملى و تأمین آینده‏ى کشور ضعیف‏تر خواهد شد. نسبت این‏ها، نسبت معکوس است. اگر کسى به دشمن میدان مى‏دهد؛ اگر کسى روز سیزده آبان را که روز اعلام خصومت هاى امریکاست تبدیل به روز ذلّت در مقابل امریکا مى‏کند و اگر کسى به جاى استحکامِ وحدت ملى، دائم در فکر تفرقه است، یقین بدانید مى‏خواهد نفوذ دشمن را زمینه‏سازى کند. پس این شخص نمى‏تواند ادّعا کند که طرف‏دار وحدت ملى و مصالح ملى است. این بسیار بد است که در نظام اسلامى عدّه‏اى دل به دشمن بدهند؛ اکتفا به این هم نکنند، به تکرار حرف هاى دشمن بپردازند؛ به این هم اکتفا نکنند، مقدّسات نظام را زیر سؤال ببرند؛ به این هم اکتفا نکنند، همان کارى را که دشمن مى‏خواهد، عیناً انجام دهند؛ یعنى آن ایمان را که شرط اوّلى بود در مردم متزلزل کنند؛ آن شجاعت و اعتماد به نفس را در دل جوانها از بین ببرند؛ تیشه بردارند به دیواره‏ى این نظام بزنند، تا رخنه ایجاد کنند!

اگر خوابمان ببرد، دشمن نفوذ می کند

(۱۲/ ۰۲/ ۱۳۸۴) بیانات در دیدار خانواده‏هاى شهداى کرمان

خانواده‏هاى شهدا یادآور و مظهر افتخار ملتند؛ اما یک چیز دیگر هم در کنار این وجود دارد: خانواده‏هاى شهدا ما را همیشه به یاد دشمنى‏هایى که با این ملت شده، نگه مى‏دارند. دشمن‏ را نباید فراموش کرد. از دشمنىِ دشمن‏ نباید غافل شد. امیر المؤمنین در نهج البلاغه فرمود: «و من نام لم ینم عنه»؛[۲۳] اگر شما در جبهه‏ى نبرد خوابتان برد، معنایش این نیست که سرباز خط مقابل هم خوابش برده؛ نه، او بیدار است؛ منتظر است شما خوابتان ببرد تا بر سر شما بتازد. در میدان نبرد، کارزار همیشه نظامى نیست؛ گاهى سیاسى است؛ گاهى هم فرهنگى است. دشمن‏ سعى مى‏کند رخنه‏ ایجاد کند؛ چشم‏ها را باید باز نگه داریم؛ نقطه‏ى رخنه‏ را ببینیم و مراقب باشیم این رخنه‏ توسعه پیدا نکند. باید جلوى رخنه‏هاى فرهنگى و سیاسى را بگیریم.

امروز سیاست استکبارى، استعمار فرانو است؛ یعنى از استعمار نوینى که در ده‏ها سالِ قرن گذشته وجود داشت، یک‏قدم بالاتر. استعمار فرانو یعنى چه؟ یعنى دستگاه استکبارى کارى کند که عناصرى از ملتى که این مستکبر مى‏خواهد آن را قبضه و تصرف کند، بدون اینکه بدانند، به او کمک کنند. دشمن، ایمان شما را سد مستحکمِ خود مى‏بیند و دلش مى‏خواهد این سد برداشته شود. حالا عناصرى از میان خود ما بیایند و بنا کنند این دیوار را تراشیدن یا سوراخ کردن. این‏ها گرچه خودى هستند، اما دارند براى دشمن کار مى‏کنند؛ دشمن هم روى این‏ها سرمایه‏گذارى مى‏کند. دیدید که امریکایى‏ها حتّى در کنگره‏شان تصویب کردند که به عناصرى در داخل کشور ما پول بدهند تا براى آن‏ها کار کنند؛ این‏طور علنى و صریح! این استعمارِ فرانو است. این، مثل این است که دونده‏اى نتواند بر رقیبش فائق بیاید؛ کارى کند که رقیب، خودزنى کند؛ مثلًا وادارش کند معتاد شود. وقتى طرف معتاد شد، دیگر حال دویدن ندارد؛ به‏خودى‏خود به نفع رقیبش کار کرده است. بنابراین وقتى حال دویدن نداشت، رقیبش برنده مى‏شود. در استعمارِ فرانو این کار را مى‏کنند.

نفوذ دشمن در دستگاه محاسباتی مسئولان

(۱۶/۴/۹۳) بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام

کار شیطان اغوا کردن است؛ اغوا یعنی چه؟ یعنی ایجاد اختلال در دستگاه محاسبه‌ی شما – شیطان این است دیگر – نقطه‌ی مقابل، کارکرد تقوا است؛ سعی شیطان این است که شما را اغوا کند، یعنی دستگاه عقل را، دستگاه فطرت را، دستگاه سنجش صحیح را که در وجود انسان گذاشته شده است، از کار بیندازد؛ یعنی انسان را دچار خطای در محاسبه کند… همه‌ی این کارهایی که شیطان انجام می دهد – این اغوا، این تهدید و تطمیع – برای این است که دستگاه محاسباتیِ انسان مؤمن را از کار بیندازد تا محاسبه‌ی غلط انجام بدهد؛ وقتی دستگاه محاسباتی از کار افتاد، کار خراب می شود. محاسبه‌ی غلط، یکی از بزرگ‌ترین خطرها است؛ گاهی حیات انسان را تهدید می کند؛ گاهی سرنوشت انسان را تهدید می کند؛ چون توان انسان، نیروی انسان، توانایی‌های انسان، تحت سرپنجه‌ی اراده‌ی او است، و اراده‌ی انسان تحت تأثیر دستگاه محاسباتی او است؛ اگر دستگاه محاسباتی بد کار کرد، اراده‌ی انسان تصمیمی می گیرد و در جهتی می رود که خطا است؛ آن‌وقت نیروهای انسان، همه‌ی توانایی‌های انسان در این جهتِ خطا به کار می‌افتد؛ این آن چیزی است که باید مراقب آن باشید. عرض کردیم، مراقبت در مورد شخصی که مسئولیّت ندارد به یک معنا است، مراقبت در مورد من و شما که حوزه‌ی مسئولیّتی داریم، به یک معنای دیگر است. مراقب باشیم که دستگاه محاسباتی ما به‌وسیله‌ی شیطانهای انس و جن دچار اختلال نشود، مسائل را بد نفهمیم. شیطان که فقط شیطان جنّی نیست؛ ابلیس که فقط نیست؛ «جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیطینَ الاِنسِ وَ الجِنِّ یوحی بعضُهُم اِلی‌ بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا[۲۴] شیاطین انس و جن به هم کمک هم می کنند.»

نفوذ در دستگاه محاسباتی مسئولان از دو راه «تهدید» و «تطمیع»

(۱۶/۴/۹۳) بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام

تأثیر شیطان در دستگاه محاسبه‌ی ما، از راه «تهدید» و «تطمیع» است؛ از یک طرف ما را می ترساند؛ آیه‌ی شریفه‌ی قرآن در سوره‌ی مبارکه‌ی آل‌عمران ]می فرماید:[ « اِنَّما ذلِکُمُ الشَّیطنُ یُخَوِّفُ اَولِیآءَهُ فَلا تَخافُوهُم وَ خافُونِ اِن کُنتُم مُؤمِنین»[۲۵] در قضیّه‌ی غزوه‌ای که بعد از اُحد اتّفاق افتاد – که آمدند شایعه کردند که دشمن آمد، پدرتان درآمد، همه چیزتان از دست رفت – پیغمبر فرمود: آن کسانی که امروز در جنگ اُحد زخمی شدند، همان ها شمشیر بردارند و بیایند؛ اگر هیچکدام تان هم نیایید، من تنها خواهم رفت. پیغمبر اکرم راه افتاد، کسانی که آن روز در اُحد زخمی شده بودند، شمشیر برداشتند با پیغمبر راه افتادند رفتند و دشمن را که در نزدیک مدینه – [خبر] درست بود – کمین کرده بود و قصد داشت که حمله کند به‌صورت غافلگیرکننده، تارومار کردند و برگشتند: «فَانقَلَبوا بِنِعمَهٍ مِنَ اللهِ وَ فَضلٍ لَم یَمسَسهُم سوء[۲۶] بعد می فرماید که: «اِنَّما ذلِکُمُ الشَّیطنُ یُخَوِّفُ اَولیاءَه.» یکی از کارهای شیطان ترساندن است: «اَلشَّیطنُ یَعِدُکُمُ الفَقر»[۲۷] شما را از فقر می ترساند – بنابر یک احتمال در معنای این آیه‌ی شریفه – این تهدید بود، از طرف دیگر «تطمیع» است؛ از سوی دیگر وعده می دهد شیطان، وعده‌های فریبنده؛ اینجا هم آیه‌ی شریفه‌ی قرآن می فرماید: «یَعِدُهُم وَ یُمَنّیهِم وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیطنُ اِلّا غُروراً.»[۲۸] وعده می دهد، آرزوها را در دل آنها بیدار می کند، زنده می کند، یک آینده‌ی رنگی و دروغین و خیالی مثل سراب در مقابل چشم مؤمنینِ‌به‌خود می گذارد؛ «وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیطنُ اِلّا غُرُوراً» امّا فریب است. از یک طرف «تهدید»، از یک طرف «تطمیع»؛ مثل رفتاری که امروز آمریکا دارد و قدرتهای استکباری همیشه [دارند]؛ از یک طرف «تهدید» می کنند، از یک طرف تطمیع می کنند. تطمیع، فقط تطمیع شخصی نیست؛ تطمیع‌های کلّی: «چنین می کنیم، چنان می کنیم»؛ بعد هم نمی کنند، دروغ می گویند؛ کار شیطان این است. همه‌ی این کارهایی که شیطان انجام می دهد – این اغوا، این تهدید و تطمیع – برای این است که دستگاه محاسباتیِ انسان مؤمن را از کار بیندازد تا محاسبه‌ی غلط انجام بدهد؛ وقتی دستگاه محاسباتی از کار افتاد، کار خراب می شود. محاسبه‌ی غلط، یکی از بزرگ‌ترین خطرها است؛ گاهی حیات انسان را تهدید می کند؛ گاهی سرنوشت انسان را تهدید می کند؛ چون توان انسان، نیروی انسان، توانایی‌های انسان، تحت سرپنجه‌ی اراده‌ی او است، و اراده‌ی انسان تحت تأثیر دستگاه محاسباتی او است؛ اگر دستگاه محاسباتی بد کار کرد، اراده‌ی انسان تصمیمی می گیرد و در جهتی می رود که خطا است؛ آن‌وقت نیروهای انسان، همه‌ی توانایی‌های انسان در این جهتِ خطا به کار می‌افتد؛ این آن چیزی است که باید مراقب آن باشید…آنچه ما امروز در مجموعه‌ی رفتار دستگاه استکبار مشاهده می کنیم، همین است؛ هدف ایجاد اختلال در نظام محاسباتی و دستگاه محاسباتی من و شما است. در میدان های دیگر، استکبار نتوانسته است، کاری از او برنیامده است. در میدانهای واقعی، تنها دو عامل مادّی در اختیار جبهه‌ی استکبار بوده و هست: یکی تهدید نظامی، یکی تحریم. استکبار غیر از این دو هیچ چیز در اختیار ندارد.

 

 

 

 

[۱] . انفال/۶۰

[۲] . بقره/۱۳۷

[۳] . توبه/۱۲۸

[۴] . فتح/۲۹

[۵] . فتح/۲۹

[۶] .قصص/۸۳

[۷] . صحیفه سجادیه؛ دعای۵

[۸] . نهج البلاغه؛ نامه۶۲

[۹] . آل عمران/۱۷۵

[۱۰] . مائده/۳

[۱۱] . صحیفه سجادیه؛ دعای مکارم الأخلاق

[۱۲] . بقره/۲۷۹

[۱۳]. یوسف/ ۸۷

[۱۴]. فاطر/۱۰

[۱۵]. منافقون/ ۸

[۱۶]. نساء/۱۳

[۱۷]. شعراء: ۱۲۱ و ۱۲۲

[۱۸] . شعراء/۲۱۷

[۱۹] . شعراء/۲۱۹- ۲۱۸

[۲۰] . شعراء/۲۲۰

[۲۱]. فتح/۲۹

[۲۲]. حدید/ ۲۵

[۲۳] . نهج البلاغه؛ خطبه۶۲

[۲۴] . انعام/۱۱۲

[۲۵] . آل عمران/۱۷۵

[۲۶] . آل عمران/۱۷۴

[۲۷] . بقره/۲۶۸

[۲۸] . نساء/۱۲۰

]]>
http://valasr.net/%d9%85%d8%a8%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86%db%8c-%d9%86%d9%81%d9%88%d8%b0-%d8%af%d8%b4%d9%85%d9%86-%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%aa-%d8%b1%d9%87%d8%a8%d8%b1/feed/ 0