رهبر انقلاب اسلامی در بیانات متعددشان به مستندات قرآنی استکبار ستیزی اشاره فرموده اند. آنچه در این نوشته جمع آوری شده است، مجموعه ای از بیانات قرآنی ایشان در این زمینه است.
ابلیس، اولین مستکبر
نکتهى دومى که جوانها باید به آن توجه کنند، این است که ما چرا با فلان دولت یا فلان رژیم مخالفیم؟ آیا این درست است که کسى تصور کند موضعگیرى ما در مقابل قدرتهاى استکبارى عالم، یک موضعگیرى موسمى یا مصلحتى یا تاکتیکى است، یا نه؟! البته که این تصور غلطى است. معنا و مفهوم استکبار، یک مفهوم قرآنى است و چیزى نیست که بىخود و بىدلیل، در فرهنگ انقلاب ما به وجود آمده باشد. مفهوم استکبار، مقابله با استکبار را از سوى مسلمین و مؤمنین و نظام و انقلاب اسلامى اقتضا مىکند؛ آن هم نه به صورت مصلحتى و موسمى و تاکتیکى؛ بلکه به صورت همیشگى این مقابله وجود دارد. ذات انقلاب این است و تا انقلاب هست، چنین چیزى هم خواهد بود.
اصلًا مفهوم استکبار در قرآن همین است که عنصرى یا شخصى یا جمعى یا جناحى، خود را بالاتر از حق به حساب آورد و زیر بار حق نرود و خود و قدرتش را ملاک حق قرار بدهد! اولین مستکبر در تاریخى که قرآن براى ما ترسیم مىکند، ابلیس است: «أَبى وَ اسْتَکْبَرَ»[۱]. او، اولین مستکبر است.
ممکن نیست فرض کنیم که یک مسلمان یا مؤمن یا موحّد، حتّى یک روز یا یکلحظه، از دشمنى با ابلیس و شیطان منصرف بشود. اصلًا خط اسلام، یعنى خط ضد ابلیس و شیطان. در طول دعوت انبیا، مستکبران کسانى بودند که دعوت الهى و توحید را قبول نکردند و با آن به مقابله برخاستند و زور گفتند: «قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ»[۲]. وقتى پیامبر سخن حق مىگوید و مردم را به حق دعوت مىکند، مستکبران مىگویند: اگر زیاد حرف بزنى، تو را اخراج مىکنیم!
این لحن زورگویانه، در مقابل داعى به حق است. این، معنا و تصویرى روشن از استکبار است که در دنیاى امروز، همان نظام سلطه مىباشد و در محیط سیاسى دنیا، همان روح ابرقدرتى و هرآن چیزى است که به سمت ابرقدرتى کشش داشته باشد و تمایل پیدا بکند. قدرتهایى که هنوز ابرقدرت نیستند، اما خودشان را نیمهابرقدرت (!) مىدانند، آنها هم در برخوردشان همینطورند…
همین جنجالِ مربوط به حجاب در اروپا را مشاهده کنید. علىرغم شعارهاى آزادىیى که مىدهند، ولى یک گرایش کوچک و یک مظهر محدود از تفکرِ غیر و ضد خودشان را بههیچوجه تحمل نمىکنند. این، همان روح استکبار است، همان «لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ»[۳] است که چون برخلاف نظر ما حرف مىزنى، اصلًا تحملت نمىکنیم. (۱۰/ ۰۸/ ۱۳۶۸)
مبارزه با استکبار یک شعار احساسی و تاکتیکی نیست
یکى از کسانى که در قرآن، راجع به او کلمهى استکبار و مستکبر به کار رفته، شخص «فرعون» است. او، در بارهى موسى(علیه السلام) چنین حرفهایى مىزد. بنابراین، مسألهى استکبار یک مسألهى قرآنى است. ما با همهى این جلوههایى که بیان شد، مخالفیم. مبارزهى ملت ایران، یک مبارزهى شعارى و احساساتى و موسمى و تاکتیکى نیست؛ بلکه یک مبارزهى قرآنى و عمیق و داراى ریشهى مکتبى است. ما با همهى مظاهر استکبار در دنیا برخورد مىکنیم. با امریکا بیشتر از دیگر دولتها و مستکبران عالم برخورد مىکنیم؛ چون بیشتر از همه مستکبر است؛ چون جاهلانهتر و غرورآمیزتر از همه، نسبت به ملتهایى که با او روبهرو هستند- و بیش از همه نسبت به ملت ما- استکبار را به کار مىبرد. تحلیل مبارزهى مردم ایران، اینگونه است. (۱۰/ ۰۸/ ۱۳۶۸)
در مقابل مستکبر احساس ضعف نکنید
امروز بحمد اللّه این استقلال، این شجاعت و این ایستادگى در مقابل زورگویى استکبار جهانى، مخصوص این ملت و این کشور است و همین است که استکبار را نسبت به این کشور و این ملت، دچار حقد و بغض کرده است. اما من این را عرض کنم؛ این هم ناشى از وعدهى الهى است که حقد و بغض استکبار، هیچ کارى نخواهد توانست بکند؛ «أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».[۴] قرآن کریم در دو جا مىفرماید: «وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا»،[۵] «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ».[۶] هرگز از مواضع خودتان پایین نیایید و در مقابل دشمن احساس ضعف نکنید. او که بناى کار را بر دروغ و فریب و زورگویى گذاشته، ضعیف است؛ اما شما که به خدا متکى هستید، قوى هستید. (۳۰/ ۱۱/ ۱۳۷۰)
«استکبار» غیر از «تکبّر» است
البته «استکبار»، معناى وسیعى دارد. در قرآن هم، شاخهها و مشتقّات «استکبار»، مکرّر به کار رفته است. خود کلمهى «استکبار» هم، در قرآن به کار رفته است.[۷] به نظر مىرسد که «استکبار»، غیر از «تکبّر» است. شاید این طور بشود گفت که «تکبّر»، بیشتر به یک صفت قلبى و روحى اشاره مىکند؛ یعنى انسان خود را برتر از دیگران بداند و بگیرد. «استکبار»، بیشتر به جنبهى عملىِ تکبّر توجّه دارد. یعنى کسى که کبر مىورزد و خود را بالاتر از دیگران مىداند، در رفتار خود با دیگران هم، طورى کار را سازماندهى مىکند که این تکبّر، در عمل مشخّص و واضح مىشود. دیگران را حقیر مىکند، به دیگران اهانت مىکند، در کار دیگران دخالت مىکند و براى دیگران، به عنوان تصمیمگیرنده ظاهر مىشود.
این، معناى «استکبار» است که در آیهى کریمهى قرآن هم، آن جایى که در بارهى مستکبران سخن مىگوید، مىفرماید: «فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ».[۸] یعنى در مقابل پیامبر و حرف حق، استکبار ورزیدند. نگفتند ما بالاتریم؛ بلکه این بالاتر بودن را، این بیشتر حق داشتن یا براى خود حقّ بیشترى قائل بودن را، در عمل سازماندهى کردند؛ یعنى همان جنگهاى طولانى و تمام نشدنى جبههى کفر و عناد و طغیان، با جبههى پیام حق و معنویت و نور و هدایت. «استکبار»، یعنى این.
البته در هر زمانى و براى هر ملتى، ممکن است «استکبار» معناى خاصى پیدا کند. براى ما ملت ایران، در جریان انقلاب و پیش از انقلاب و بعد از آن تا این ساعت، استکبار معناى خاصى داشته و عبارت از قدرتهاى مسلّطى در جهان بوده است که در مسائل این کشور و در سرنوشت و کارهاى این ملت، حضورى ظالمانه و قدرتمندانه و قلدرانه را در پیش گرفتند. براى ما، معناى استکبار، این بوده است.
اگر بخواهیم در بین دولتهاى دنیا، مستکبر را پیدا کنیم، دچار مشکل نمىشویم. یعنى دولت «امریکا»- که امام به او لقب «شیطان بزرگ» دادند- در مقابل نداى حقطلبانهى ملت ایران، مستکبر بود. استکبارى که در زمان ما شکل گرفت، «استکبار امریکایى» بود. قبل از انقلاب هم این طور بود. در دوران انقلاب و تا امروز هم همینطور است. (۰۹/ ۰۸/ ۱۳۷۵)
معنای بسیاری از آیات قرآن را امروز می فهمیم
امروز که حکومت اسلامى تشکیل شده و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمده است، ما معناى بسیارى از آیات قرآن را مىفهمیم، که قبل از تشکیل حکومت اسلامى، تصویر گنگ و مبهمى از آن آیات داشتیم. امروز که دشمنی هاى استکبار و قدرتهاى ظالم و ستمگر و افزونطلب در مقابل چشم ماست و صفآرایی هاى آنها را مشاهده مىکنیم- توطئهها و نقشههاى آنها و نوع فریب افکار عمومى یا فریب بعضى ذهنهاى آلودهى برخى از خواص- براى ما آشکار مىشود که عمق معناى آیهى قرآن چیست و به کجا اشاره مىکند و چه آسیبهایى را براى ذهن خوانندگان و متدبّران در قرآن مجسم مىکند. قدر این را باید دانست. (۲۸/ ۰۶/ ۱۳۸۰)
چرا این قدر نام «شیطان» در قرآن تکرار شده است؟!
راه ادامهى این موفقیتها، عزیزان من! این است که ما دشمن را فراموش نکنیم. دشمن را فراموش نباید کرد. در همهى قضایا باید توجه داشت که دشمنى وجود دارد که از غفلت ما ممکن است استفاده کند، ضربه وارد کند. این، روشى است که قرآن به ما یاد مىدهد. شما ببینید سرتاسر قرآن چقدر اسم «شیطان» تکرار شده. خوب، یکبار مىگفتند یک شیطانى هست، تمام شد دیگر؛ این براى همین است که انسان در عرصهى زندگى- که عرصهى چالشها و مبارزه است؛ زندگى سرتاپا چالش و مبارزه است- فراموش نکند که دشمن دارد و دشمن ممکن است ضربه بزند. راهش این است: دشمن را فراموش نکنیم؛ خداى متعال را هم که پشتیبان ماست، از یاد نبریم؛ احساس مسئولیت حضور در صحنه را هم از یاد نبریم. این، آن عامل بسیار مؤثر و مهم است. (۰۸/ ۱۰/ ۱۳۸۶)
«لا إله إلّا اللّه» یعنی مبارزه با مستکبر
انقلاب آمد و بزرگترین مانع را در مقابل نفوذ خائنانهى بیگانگان و همچنین سلطهى غیر مشروع و غیر منطقى افراد فاسد ایجاد کرد. آن مانع چه بود؟ اسلام بود. تا وقتى اسلام در جایگاه خود قرار داشته باشد، تبلیغاتچىهاى استکبار جهانى و بینالمللى از اسلام به شدّت بیمناکند. بله؛ اگر اسلام از سیاست و زندگى و محیط اجتماعى دور و مخصوص کُنج عبادتگاه و خلوت مساجد باشد، از آن باکى ندارند. اگر یک عدّه در خلوت، خود را به عبادت مشغول کنند، درحالىکه عرصهى جامعه، ادارهى جامعه، مدیریّت کشور و سررشتهدارىِ امور، دستِ افکار و اهواء و مکتبهاى گوناگون باشد، آنها از این اسلام ابایى ندارند و به آن اهمیتى نمىدهند؛ اما اگر اسلام آنچنان که خدا خواسته و قرآن تشریع کرده، به معناى برنامهى زندگى تلقّى شد و مورد پذیرش قرار گرفت، از آن مىترسند. چرا؟ چون این اسلام، در وهلهى اوّل دو عنصر بزرگ در درون خود دارد که یکى عبارت است از احترام به شخصیت و اهتمام به رشد انسان، و دوم جلوگیرى از نفوذ غارتگران و طاغوتها و قدرتمندان نابحق و ظالم و ستمگر جهانى. در کلمهى توحید، اینها وجود دارد؛ «لا إله إلّا اللّه». یکى از مصرع هاى برجسته و مهمِّ قصیدهى «لا إله إلّا اللّه» این است که با طاغوتها، طغیانگرهاى جهانى، قدرتهاى ظالم بینالمللى و ستمگرانى که امروز شما مىبینید در دنیا چگونه تاختوتاز مىکنند و با ملتها چه مىکنند، نمىشود کنار آمد. توحید اجازه نمىدهد مسلمان در مقابل قدرتهاى بدون مهار که با فلسطین و عراق و افغانستان آنطور رفتار کردند و قبلًا با بوسنى و لبنان و دیگر کشورهاى اسلامى و سایر نقاط دنیا طور دیگر رفتار کردند، کرنش کند. همین کرنشها از سوى برخى از ملتهاى ضعیف شده است که اینطور این خونآشامها را قدرتمند کرده است. اگر ملتها حقِّ خود را بشناسند و بخواهند زیر بار زورگویىهاى بینالمللى نروند و شعارهاى دروغین این ریاکاران بینالمللى را قبول نکنند، اینها اینطور قدرتمند نمىشوند.
اسلام اجازه نمىدهد ملتهاى مسلمان زیر بار زور و سلطه بروند و لگدکوب شوند. شخصیت و عزّت و رشد انسان اسلامى در هر شرایطى باید محفوظ بماند؛ اینها در درون اسلام است. اسلام وقتى به عنوان برنامهى زندگى مطرح شد، اینها هم مطرح مىشود. (۲۶/ ۰۶/ ۱۳۸۲)
«اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم» یعنی «مرگ بر امریکا»
اینکه مىبینید ملت ما بعد از بیست و شش سال «مرگ بر امریکا» را فراموش نمىکند، بهخاطر این است که غفلت از توطئهى استکبار جهانى همان، و اسیر توطئه شدن همان. در واقع «مرگ بر امریکایى» که مردم ما مىگویند، مثل همان «اَعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم» است که اول هر سورهى قرآن قبل از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» گفته مىشود. استعاذهى به خدا از «شیطان رجیم» براى چیست؟ براى این است که انسان مؤمن یکلحظه حضور شیطان را فراموش نکند؛ یکلحظه از یاد نبرد که شیطان آمادهى حمله به او و انهدام حصار معنوى و ایمانىِ اوست. «مرگ بر امریکا» هم براى این است که ملت فراموش نکند سلطهگران جهانى منافع سرشارى که در این کشور داشتهاند و دست آنها کوتاه شده، از یاد نبردهاند. (۲۴/ ۱۲/ ۱۳۸۳)
دستکش مخملین بر روی چنگال های خونین
آن روز من در جمع آقایان محترمى گفتم، اینى که گفته مىشود ما با قدرتهاى بزرگ یا با آمریکا تفاهم نداریم، اشتباه است. عدم تفاهمى در کار نیست؛ آنها کاملًا ما را مىشناسند، کمااینکه ما آنها را کاملًا مىشناسیم. ما طبیعت و خوى استکبار را مىشناسیم؛ مىدانیم که آنها زیر ظاهر مخملینى که بر روى پنجههاى خشن خود، بر روى چنگالهاى خونین خود کشیدهاند، چیست؛ این را ما مىدانیم، مىبینیم. ما به ادکلن و کراوات و ظاهر شیک آقایان هرگز فریب نخوردهایم؛ باطنشان را دیدهایم. خودشان هم باطنشان را نشان دادهاند؛ در گوانتانامو، در ابوغریب، در عراق، در افغانستان، در این بمبارانها، در این زورگوئىها، در این دخالت کردنِ در همه چیز، در این دستهبندىها براى غارت ثروت حتّى از ملتهاى خودشان و نه از ملتهاى دیگر- ملتهاى دیگر که هستند. آنها از ملت خودشان هم غارت مىکنند. کمپانىها اینجورىاند دیگر- اینها را ما شناختهایم، آنها هم ما را شناختهاند؛ آنها هم مىدانند آن جمهورى اسلامىاى که با انقلاب آمد و امام آورد و سندهاى جمهورى اسلامى بر آن پافشارى مىکنند، یعنى جمهورى ضد ظلم، ضد استکبار، ضد زیادهخواهى، ضد تجاوز، ضد کنز ثروت و همین چیزهائى که در قرآن هست. آنها این را مىدانند، به همین جهت مخالفند. (۱۹/ ۰۶/ ۱۳۸۷)
استکبار از این آیات قرآن می ترسد
آرى، استکبار و دارودستهى خبرى و تبلیغاتى و قلمها و بوقهاى مزدورش، از اینکه کشورى در اعماق کهنهپرستى، و ملتى در حال و هواى سنتهاى جاهلى خود سر کند، ولى درهاى خزاین مادّى خود را به روى آنان بگشاید و تسلیم فزونخواهى و سلطهطلبى آنان شود و فرهنگ فساد و فحشا و مصرفزدگى و مىخوارگى و شهوترانى را از آنان بپذیرد، نه تنها نگران نیستند، بلکه بسى خشنودند!
آنان از بازگشت ملتها به گذشتهیى که به آنان عزت و عظمت را یادآورى کند، راه جهاد و شهادت را به روى آنان باز کند، کرامت انسانى را به آنان برگرداند، دست سلطهگران را از غارت و چپاول به مال و ناموس آنان قطع کند، آیهى «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا»[۹] را به آنان بیاموزد، کریمهى «وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ»[۱۰] را بر آنان فروخواند، خطاب «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ»[۱۱] را به گوش و دل آنان برساند، فرمان «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ»[۱۲] را در زندگى آنان اجرا کند و خلاصه، خدا و دین و قرآن را محور زندگى آنان سازد و دست طواغیت مستکبر و مستبد و سلطهطلب را از زندگى آنان قطع کند، از بازگشت به چنین گذشتهیى و پیوند با چنین تاریخى، ناخشنود و سراسیمه و بیمناکند و لذا با هر بهایى مىخواهند از آن مانع شوند.
مسلمین، بخصوص جوامعى که نسیم آزادى و قیام للّه بر آن وزیده، و بالاخص علما و روشنفکران و پیشگامان آنان، باید مراقب باشند که در این دام نیفتند؛ از عنوان «بنیادگرایى» نترسند؛ از تهمت ارتجاع و سنتگرایى آشفته نشوند؛ براى راضى کردن دشمنان خبیث و حسابگر، از اصل اسلامى خود، از احکام نورانى اسلام، از تصریح به هدفهاى جامعهى دینى و نظام توحیدى، تبرى نجویند و به سخن خدا گوش فرادهند که: «وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»[۱۳] و «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ»[۱۴] و «فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ»[۱۵] و «وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»[۱۶]. (۲۶/ ۰۳/ ۱۳۷۰)
کید شیطان ضعیف است
کشور ما در این مدت بیشترین تهدید و عناد و خباثت را از استکبار دریافت کرده و ملت ما در این مدت، بیشترین ایمان و ایستادگى و افتخار را کسب کرده است. ما سخن قرآن را در عمل تجربه کردیم که مىفرماید: «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً»[۱۷] و مىفرماید: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ»[۱۸] و مىفرماید: «وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ»[۱۹]. (۰۸/ ۱۱/ ۱۳۸۲)
«دنیای امام(ره)» و «دنیای فرعون»
دین و دنیا در منطق امام بزرگوار ما مکمل و آمیخته و درهمتنیدهى با یکدیگر است و قابل تفکیک نیست. این، درست همان نقطهیى است که از آغاز حرکت امام تا امروز، بیشترین مقاومت و خصومت و عناد را از سوى دنیاداران و مستکبران برانگیخته است؛ کسانى که زندگى و حکومت و تلاش و ثروت آنها مبتنى بر حذف دین و اخلاق و معنویت از جامعه است.
اما دنیا مفهوم دیگرى هم دارد. در متون اسلامى، دنیا به معناى نفسانیت و خودخواهى و اسیر هوى و هوس خود بودن و دیگران را هم اسیر هوى و هوس خود کردن، آمده است. سرتاسر قرآن و احادیث و کلمات بزرگان دین در طعن و طرد چنین دنیایى است. در لسان روایات ما، دنیاى مطرودى که با دین قابل جمع نیست، به معناى هوى و هوس و نفسانیت و انانیت و خودخواهى و خودپرستى است؛ این دنیا شاخصهى فرعون و نمرود و قارون و شاخصهى شاه و بوش و صدام است؛ این دنیا شاخصهى مستکبران ظالم و ستمگرِ روزگار در طول تاریخ تا امروز است. البته اینها مجسمههاى بزرگترِ رذائل اخلاقى و این دنیاى مذموماند. (۱۴/ ۰۳/ ۱۳۸۴)
فرعون هم «امام» است!
یک دستهى دیگر: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»[۲۰] که در قرآن دربارهى فرعون وارد شده است. «فرعون» هم «امام» است. به همان معنا که در آیهى اول «امام» استعمال شده بود، در اینجا هم «امام» به همان معناست؛ یعنى دنیاى مردم و دین مردم و آخرت مردم- جسم و جان مردم- در قبضهى قدرت اوست، اما «یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ»؛ مردم را به آتش دعوت مىکنند، مردم را به هلاکت دعوت مىکنند. سکولارترین حکومتهاى دنیا هم، علىرغم آنچه که ادعا مىکنند، چه بدانند، چه ندانند، دنیا و آخرت مردم را در دست گرفتهاند. این دستگاههاى عظیم فرهنگى که امروز نسل جوان بشر را در چهارگوشهى دنیا به سمت بد اخلاقى و فساد و تباهى دارند حرکت و سوق مىدهند، همان امامانى هستند که «یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ». دستگاههاى قدرتند که به خاطر منافع خودشان، به خاطر حاکمیتهاى ظالمانهشان، به خاطر رسیدن به اهداف گوناگون سیاسىشان مردم را مىکشانند؛ دنیاى مردم هم دست آنهاست، آخرت مردم هم دست آنهاست، جسم و جان مردم در اختیار آنهاست. (۰۴/ ۰۹/ ۱۳۸۹)
مستکبر مردم خودش را هم گمراه می کند
امروز دولتهاى آمریکا ملت خود را ذلیل کردهاند، گمراه کردهاند؛ همانطور که قرآن دربارهى فرعون مىفرماید: «وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى»[۲۱]. مردمِ خودشان را گمراه کردند؛ نمىگذارند از حقایق مطلع شوند. این حرکت نود و نه درصدى و حرکت ضد وال استریت که در آمریکا راه افتاده، با توجه به این است که مردم آمریکا از بسیارى از حقایق مطلع نیستند؛ اگر مطلع باشند، این حرکت شاید ده برابر شدیدتر شود. مردمِ خودشان را در اسارت صهیونیستها قرار دادهاند. (۱۰/ ۰۸/ ۱۳۹۱)
«حرث» و «نسل» را نابود می کنند
چیزى در مجموعهى زندگى انسان عوض نشده و جهالت هاى حقیقى بشر، از بین نرفته است. آن روز هم بسیارى از انسانها، نسبت به سعادت واقعى، در جهل مىزیستند؛ امروز هم همانطور است. آن روز هم قرآن فرمود: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»[۲۲]، خدا را درست بجا نمىآوردند؛ امروز هم همانگونه است. آن روز هم گروه هایى مستکبر و گروه هایى مستضعف بودند؛ امروز هم همانطور است. اگر هزار سال دیگر هم، دنیا همینطور پیش برود و پیشرفت هایى در آن به وجود بیاید، مادامى که دین خدا حاکم نشده باشد، باز عدهیى مستکبر و عدهیى مستضعفند. دین آمد، براى اینکه ناکامی هاى بشر را از بین ببرد. امروز ناکامی هاى بشر، به خاطر اعراض از معنویت و دین و تعالیم عالیهى اسلامى، همچنان باقى است و از بین نرفته است.
ببینید امروز در سایهى حکومتهاى مستکبر، بر انسانها چه مىگذرد. ببینید این جنگهاى خانمانبرانداز و نسلکش که به وسیلهى قدرتها به راه مىافتد با مردم چه مىکند. ببینید قلدرى، قدرتى مثل امریکا، امروز در دنیا با انسانها و ملتها و کشورها، چه معاملهیى مىکند. امروز، ملت عراق مطرح است؛ ملتى که حرث و نسلش، به وسیلهى قدرتها و قلدرهاى عالم هلاک مىشود: «وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ»[۲۳]. اینها در حال فساد روى زمین هستند؛ اما همیشه که ملت عراق نبود. تا چند صباح قبل، ملت ایران و عراق، به خاطر جنگى که به دست همین قلدرها و همین ابرقدرتها تحمیل شده بود، هلاک مىشدند و حرث و نسلشان از بین مىرفتند. قبل از آن، جاى دیگر؛ بعد از آن، جاى دیگر.
وقتىکه دین نیست، بناى دنیا، بناى استکبارى است. دین، علاج این نابسامانی هاست. ملتهاى مسلمان باید امروز بزرگترین وظیفهى خودشان را بازگشت به اسلام و حاکمیت آن بدانند. این، عزیزترین و فورىترین و بزرگترین و مؤثرترین هدفى است که امروز ملتهاى مسلمان مىتوانند دنبال کنند؛ علاجى هم جز این نیست. (۲۴/ ۱۱/ ۱۳۶۹)
نفرت و دشمنی از سر و صورتشان مىبارد
ما به اتّکاى قدرت الهى که مجسّم در قدرت ملت بزرگ ماست، از دشمن مستکبرِ متکبّر، نمىترسیم. معتقدیم کارى نمىتواند بکند. «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً»[۲۴] این، قرآن است. قرآن را باید باور کرد. کید شیطان، ضعیف است. اگر روزى در قرآن این را مىخواندیم و از روى ایمان و تعبّد، فقط قبول مىکردیم، خدایا تو شاهدى که امروز این را از روى تجربه هم قبول کردهایم. تجربه هم همین را نشان مىدهد. اگر شیطان ضعیف نبود، جمهورى اسلامى را تحمّل نمىکرد. ببینید چقدر با جمهورى اسلامى دشمنند. مىبینید که «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ»[۲۵]. رئیسجمهور امریکا را ببینید! آن وزیر امور خارجهى بدشکلش را ببینید! راجع به جمهورى اسلامى که حرف مىزنند، نفرت و بغضا و دشمنى ملت ایران و جمهورى اسلامى، از سر و صورتشان مىبارد. اما چرا با این همه نفرت، نمىتوانند هیچ غلطى بکنند؟ چرا؟ علت چیست؟ چه دلیلى دارد؟ کى شما را نگهداشته است؟ کى مانع از ضربه زدن آنها شده است؟ کى مانع شده است از اینکه محاصرهى اقتصادى کامل و تام و تمامى بکنند و به تعبیر خودشان، پدر ملت ایران در بیاورند؟ آنوقت بعضى از این آدمهاى سادهلوحِ ضعیفالنّفس هم، همینها را تکرار مىکنند که «آقا! پدر ملت ایران را در مىآورند!» غلط مىکنند! مگر مىتوانند پدر ملت ایران را در بیاورند؟! اینها کسانى هستند که ملت ایران پدرشان را درآورده است. بنابراین، ضعف دارند. قدرتِ آنچنان ندارند. البته، شرطش این است که ملت ایران، همینطور که بحمد اللّه تا امروز در صحنه بوده است، در صحنه باشد. شرطش این است که خنّاسها و وسواسها نیفتند توى مردم، دل آنها را خالى کنند که «آقا چنین شد، آقا چنان شد. آقا مىزنند، آقا مىبرند.» نه آقا! این حرفها چیست؟! ما یک ملت قوى و مستحکم هستیم. ما که فلان کشور دو، سه میلیونى فلان گوشهى آفریقا نیستیم که هر غلطى دلشان خواست، بتوانند با ما بکنند. ما ملتى در مرکز مدنیّت تاریخى دنیا، و امروز هم در سر یک چهار راه مهم از چهارراههاى جهانى هستیم. (۱۲/ ۰۸/ ۱۳۷۲)
در مبارزه با استکبار خود را با قرآن تطبیق دهیم
اسلام پیروان خود را اینجور تربیت مىکند: «وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِى وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»[۲۶] اینها نشانههاى امت اسلامى است. اینها آن معنویتى است که در آنها وجود دارد؛ آن توکل، آن توجه به خدا، آن تذکر، آن خضوع در مقابل پروردگار. این، خاصیت پرورش انسان مسلمان و مؤمن است. اسلام اینجور انسانى پرورش مىدهد: در مقابل خداى متعال، خاضع؛ با برادران ایمانى، رحیم، مهربان؛ اخوت اسلامى، برقرار؛ اما در مقابل مستکبران، در مقابل ظالمان، مثل کوهِ استوار مىایستند؛ «وَ مَثَلُهُمْ فِى الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ»[۲۷] این، همان مراحل رشد امت اسلامى است؛ سر مىزند، رشد مىکند، بالندگى پیدا مىکند، مستحکم مىشود. «یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ»[۲۸] خود آن کسانى که این زمینه را فراهم کردند، به شگفت مىآیند. این دست قدرت الهى است که اینجور انسانها را رشد مىدهد. «لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ»؛[۲۹] دشمن مستکبر وقتى به این انسان مسلمانِ تربیتشدهى بالیدهى در دامان اسلام نگاه مىکند، معلوم است که به خشم مىآید و ناراحت مىشود. ما باید اینجورى عمل کنیم. خود را بسازیم. خود را با قرآن تطبیق دهیم. اخلاق خود را، رفتار خود را، با دوستان، با معارضان و معاندان، با مستکبران، طبق برنامهى قرآن تنظیم کنیم. خداوند متعال وعده کرده است که به افرادى که اینجور حرکت کنند، پاداش خواهد داد، اجر خواهد داد. این اجر، هم در دنیاست، هم در آخرت. در دنیا عزت است، برخوردارى از زیبائىها و تمتعات الهى در این عالم است- که براى انسانها فراهم کرده است- در آخرت هم رضوان الهى و بهشت الهى است. (۰۲/ ۱۲/ ۱۳۸۹)
مرز بندی با دشمن مستکبر
یک وظیفهى دیگرى که من اینجایادداشت کردهام که همیشه باید مورد نظرمان باشد بهخصوص امروز، وظیفهى مرزبندى صحیح و صریح با جبههى دشمن است؛ مرزبندى. آیهى شریفه مىفرماید: «قَد کانَت لَکُم اسوَهٌ حَسَنَهٌ فى ابراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ اذ قالوا لِقَومِهِم انّا بُرَءآؤُا مِنکُم وَ مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ الله کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُمُ العَداوَهُ وَالبَغضآءُ [ابداً] حَتّى تُؤمِنوا بِاللهِ وَحدَه»[۳۰]. قرآن فقط تاریخ نگفته، تصریح مىکند که این اسوهى حسنهاى است براى شما- «قَد کانَت لَکُم اسوَهٌ حَسَنَهٌ فی ابراهیم»- یعنى باید اینجورى باشید، مرزبندى باید بکنید. مرزبندى به معناى این نیست که ما رابطهمان را قطع بکنیم؛ توجه بکنید، مغالطه نکنند که شما مىگویید ما با همهى دنیا دشمنیم؛ نه، مرزبندى کنید، مرزها مخلوط [نشود]. مثل مرز جغرافیایى؛ در مرز جغرافیایى شما بین کشور خودتان و کشورهاى اطرافتان مرز معین مىکنید؛ معناى این مرز این نیست که شما نمىروید آنجا، آنها نمىآیند اینجا؛ معناى این مرز این است که هر رفتوآمدى منضبط خواهد بود. معلوم باشد کِی مىرویم، چه کسی مىرود، چهجور مىرود؛ چه کسى مىآید، کِى مىآید، چهجور مىآید، چرا مىآید؛ مرزبندى در مرزهاى جغرافیایى اینجور است؛ در مرزهاى عقیدتى هم همینجور است. در همین آیهى شریفه، بعد از آنکه خداى متعال این اسوهى حسنه را و عمل ابراهیم را بیان مىفرماید، بعد مىفرماید: «الّا قَولَ ابراهیمَ لِابیهِ لَاستَغفِرَنَّ لَک»[۳۱]؛ یعنى این مرزبندى، مانع این نیست که ابراهیم به پدرش بگوید که من به تو ترحم مىکنم، براى تو استغفار مىکنم؛ اینها همه هست. بنابراین معناى مرزبندى این است که مشخص باشد ما چه کسى هستیم، شما چه کسى هستید. من گمان مىکنم سورهى مبارکهى «قل یا ایها الکافرون» همین مرزبندى را بیانمىکند: «لا اعبُدُ ماتَعبُدون، و لا انتُم عابِدُونَ مااعبُد»[۳۲]؛ یعنى مرز مشخص باشد، مرز مخلوط نشود. کسانى که سعی مىکنند این مرز را کمرنگ کنند یا محو کنند یا از بین ببرند، اینها خدمت نمىکنند به مردم، اینها خدمت نمىکنند به کشور؛ چه مرزهاى دینى و عقیدتى، چه مرزهاى سیاسى. استقلال، مرزى است براى کشور؛ این کسانى که سعى مىکنند اهمیت استقلال یک ملت را- بهعنوان جهانى شدن و حل شدن و منطبق شدن با جامعهى جهانى- از بین ببرند و کمرنگ کنند، مقاله مىنویسند، حرف مىزنند، اینها هیچ خدمتى نمىکنند به این کشور. شما مىگویید ارتباط داشته باشیم با دنیا، خیلى خب، ارتباط داشته باشید، منتها معلوم باشد با چه کسى ارتباط دارید، چرا ارتباط دارید، چه جور ارتباطى دارید، اینها مشخص باشد؛ مرزبندى یعنى این. در جبههبندىهاى داخلى هم همینجور است. این هم به نظر ما یکى از چیزهایى است که بایستى به آن توجه کنیم؛ جزو وظایف ما است که مرزبندىها را [مشخص کنیم]. (۱۵/ ۱۲/ ۱۳۹۲)
«استقامت در برابر مستکبر» باید تبدیل به «گفتمان» شود
بعضىها هم بهمجرد اینکه یک مشکلى براى کشور پیش مىآید، فوراً شروع مىکنند به ملامت کردنِ کسانى که استقامت کردند که: هان، دیدید، آدم وقتى اینجور سر حرفش مىایستد، این مشکلات پیش مىآید! در صدر اسلام هم بود دیگر: «لَو اطاعونا ماقُتِلوا قُل فَادرَءوا عَن انفُسِکُمُ المَوت»[۳۳]. خداى متعال اگر چنانچه بنا گذاشته باشد بر طبق سنت الهى حرکت نکنیم، خب، دچار مشکلات مىشویم. اینجور نیست که در جنگ بدر بگویند: «یَقولونَ لَو کانَ لَنا مِنَ الامرِ شَىءٌ ما قُتِلنا هاهُنا»[۳۴]؛ اینجورى نیست قضیه که اگر چنانچه ما تسلیم شدیم در مقابل دشمن، آنوقت مشکلات ما برداشته خواهد شد، برطرف خواهد شد؛ نخیر. من واقعاً باید تشکر کنم از مسئولین کشور که در مقابلهى با دشمن حرفِ صریح مىزنند؛ عدم انفعال ملت ایران را و عدم انفعال انقلاب را به زبانِ صریح بیان مىکنند؛ این خیلى لازم است. این را باید ما به صورت گفتمان- که حالا عرض خواهم کرد آن را- دربیاوریم؛ و این هم یکى از مسائل ما است. (۱۵/ ۱۲/ ۱۳۹۲)
جنگ، جنگ اراده هاست
آیهى شریفهى قرآن مىفرماید: «نعم اجر العاملین. الّذین صبروا و على ربّهم یتوکلون»[۳۵]. صبر یعنى پافشارى، پایدارى، مقاومت، ایستادگى، هدف را فراموش نکردن. فرمود: «ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مئتین»[۳۶]؛ در میدان نبرد، در میدان رویاروئى با دشمن، اگر صبر داشته باشید، مىتوانید با این نسبت بر دشمن غلبه پیدا کنید.
مکرر عرض کردهایم؛ در عرصههاى گوناگون جهانى، درگیرىها غالباً جنگ ارادهها است؛ هر طرفى که ارادهاش زودتر ضعیف شود، شکست خواهد خورد. صبر یعنى این عزم را، این اراده را نگه داشتن، حفظ کردن. توکل هم یعنى کار را انجام دادن و نتیجه را از خدا خواستن. گمان نشود- که البته در فضاى دینىِ امروز گمان هم نمىشود؛ در گذشته چرا، تبلیغ مىشد، اینجور توهّم مىشد- که توکل یعنى بنشین تا خدا برساند، بنشین تا خدا درست کند، بنشین تا خدا گره را باز کند؛ نه، توکل یعنى کار را انجام بده، نتیجه را از خدا بخواه؛ منتظر نتیجه از سوى پروردگار باش. بنابراین در موضوع توکل- به قول ما طلبهها- «کار» اخذ شده است. (۳۰/ ۰۴/ ۱۳۹۲)
تا وقتى کمند آنها را به گردن نیندازید، همین آش است و همین کاسه
این طلبهى عزیز ما چه قرآن خوبى تلاوت کردند، و چه آیاتى: «لقد کان لکم فى رسولاللّه اسوه حسنه لمن کان یرجوا اللّه و الیوم الأخر و ذکر اللّه کثیرا»[۳۷]. اگر «یرجوا اللّه و الیوم الأخر» هستیم، اسوه، پیغمبر است. نه اینکه ما مثل او عمل کنیم- که محال است- راه او را باید ادامه دهیم. آن وقت در آیهى بعد، وضع مؤمنان به این پیغمبر روشن مىشود: «ولمّا رءا المؤمنون الأحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللّه و رسوله و صدق اللّه و رسوله»[۳۸]. در جنگ احزاب، از همه طرف حمله کردند. در جنگ بدر یک گروه بودند، در جنگ احد یک گروه بودند، در جنگهاى دیگر قبائلِ کوچک بودند؛ اما در جنگ احزاب، همهى قبائل مشرک مکّه و غیر مکّه و ثقیف و غیره آمدند متحد شدند؛ ده هزار نفر نیروى رزمنده فراهم کردند؛ یهودىهایى هم که همسایهى پیغمبر بودند و امانیافتهى پیغمبر بودند، خیانت کردند؛ اینها هم با آنها همکارى کردند. اگر بخواهیم این را با امروز مقایسه کنیم، یعنى آمریکا با آنها مخالفت کرد، انگلیس مخالفت کرد، رژیم صهیونیستى مخالفت کرد، فلان رژیم مرتجعِ نفت خوار مخالفت کرد. پولهاشان را خرج کردند، نیروهاشان را جمع کردند، یک جنگ احزاب درست کردند؛ جنگ احزابى که دلها را خیلى ترساند. اوائل همین سوره مىفرماید: «واذ قالت طائفه منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا»[۳۹]؛ مردم را مىترساندند. الان هم همینجور است. الان هم یک عدهاى مردم را مىترسانند: آقا بترسید. مقابلهى با آمریکا مگر شوخى است؟ پدرتان را در مىآورند! آن جنگ نظامىشان، این تحریمشان، این فعالیتهاى تبلیغى و سیاسىشان. در آخر این سوره باز مىفرماید: «لئن لم ینته المنافقون و الّذین فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدینه لنغرینّک بهم»[۴۰]. مرجفون همین هایند. در یک چنین شرائطى، شرح حال مؤمن این است: «هذا ما وعدنا اللّه و رسوله»؛ ما تعجب نمىکنیم؛ خدا و رسولش به ما گفته بودند که اگر پابند به توحید باشید، پابند به ایمان به خدا و رسول باشید، دشمن دارید؛ دشمنها سراغتان مىآیند. بله، گفته بودند، حالا هم راست درآمد؛ دیدیم بله، آمدند. «وصدق اللّه و رسوله و ما زادهم الّا ایمانا و تسلیما»؛ ایمانشان بیشتر شد. منافق، ضعیفالایمان، فى قلوبهم مرض- که طوائف گوناگونىاند- وقتى دشمن را مىبینند، تنشان مثل بید مىلرزد؛ بنا مىکنند به مؤمنین باللّه و زحمتکشان در راه خدا، عتاب و خطاب و اذیت کردن و فشار آوردن: آقا چرا اینجورى مىکنید؟ چرا کوتاه نمىآئید؟ چرا سیاستتان را اینجورى نمىکنید؟ همان کارى که دشمن مىخواهد، انجام مىدهند. اما از آن طرف، مؤمنینِ صادق مىگویند: ما تعجبى نمىکنیم؛ خب، باید دشمنى کنند؛ «هذا ما وعدنا اللّه و رسوله».
یک جا هم فرموده: «ولن ترضى عنک الیهود و لا النّصارى حتّى تتّبع ملّتهم»[۴۱]؛ تا وقتى کمند آنها را به گردن نیندازید، دنبالهرو آنها نشوید، همین آش است و همین کاسه. خودت را قوى کن که کمندش در گردن تو تأثیر نگذارد؛ یک تکان بدهى، کمندش پاره شود. خودت را قوى کن. چرا خودت را ضعیف مىکنى تا در مقابل او تسلیم شوى، خاکسار شوى، به خاک بیفتى؟ «وما زادهم الّا ایمانا و تسلیما». اینجورى باشید عزیزان من، فرزندان من، جوانهاى طلبه! با نیت صادقانه درس بخوانید، به قصد اینکه در این میدان عظیم که در صفوف مقدمش خواهید بود، جزو برجستگان صفوف مقدم باشید. (۱۹/ ۰۷/ ۱۳۹۱)
اگر به لبخند دشمن اعتماد کردند، یقینا شکست خواهند خورد
حرف این است که قرآن به ما آموخته است که اگر شما صبر کنید، ایستادگى کنید، جاى خودتان را تغییر ندهید، جهت خودتان را تغییر ندهید، شما پیروزید؛ این درس قرآن است. قرآن به ما می گوید اگر به این راه و به این هدف ها ایمان داشته باشید و در راه این ایمان حرکت کنید، بدون شک شما پیروز هستید؛ این درس قرآن است؛ این را باید ملت هاى مسلمان یاد بگیرند، این را باید ملتهاى مسلمان باور کنند؛ اگر باور کردند، بر پیچیدهترین تجهیزات نظامى و اطلاعاتىِ دشمن پیروز خواهند شد؛ اگر سستى کنند، اگر احساس ضعف کنند، اگر توکلشان به خداى متعال ضعیف شود، اگر به لبخند دشمن، به ترفند دشمن اعتماد کردند، یقینا شکست خواهند خورد.
امروز دنیاى اسلام به این درس ها نیاز دارد. براى گسترش این درس ها، بهترین وسیله، بهترین کتاب، خود قرآن کریم است. لذا هرچه ما بتوانیم در میان ملتها، در میان ملت خودمان، در میان ملتهاى مسلمان، انس با قرآن را که با تدبر همراه باشد، با قبول و باور وعدهى الهى همراه باشد، منتشر کنیم و گسترش بدهیم، به بیدارى ملتها کمک کردهایم؛ این یک وظیفه است. (۰۴/ ۰۴/ ۱۳۹۱)
[۱]. بقره: ۳۴٫
[۲]. اعراف: ۸۸٫
[۳]. اعراف: ۸۸٫
[۴]. آلعمران: ۱۳۹
[۵]. آلعمران: ۱۳۹
[۶]. محمّد/ ۳۵
[۷]. فاطر/ ۴۲ و ۴۳
[۸] . فاطر/۴۳
[۹]. نساء/۱۴۱
[۱۰] . منافقون/ ۸
[۱۱]. نساء/ ۷۵
[۱۲]. یوسف/۴۰
[۱۳]. بقره/۱۲۰
[۱۴] . مائده/۵۹
[۱۵]. هود/۱۲
[۱۶]. بروج/۸
[۱۷]. نساء/۷۶
[۱۸]. نحل/۱۲۸
[۱۹]. حج/۳۹
[۲۰]. قصص/۴۱
[۲۱]. طه/ ۷۹
[۲۲]. انعام: ۹۱
[۲۳]. بقره/۲۰۵
[۲۴]. نساء/ ۷۶
[۲۵]. آل عمران/۱۱۸
[۲۶]. فتح/۲۹
[۲۷]. همان
[۲۸]. همان
[۲۹]. همان
[۳۰]. ممتحنه/۴
[۳۱]. همان
[۳۲]. کافرون/ ۲ و ۳
[۳۳]. آل عمران/ ۱۶۸
[۳۴]. آل عمران/ ۱۵۴
[۳۵]. عنکبوت/۵۸ و ۵۹
[۳۶]. انفال/۶۵
[۳۷]. احزاب/ ۲۱
[۳۸]. احزاب: ۲۲
[۳۹]. احزاب: ۱۳
[۴۰]. احزاب: ۶۰
[۴۱]. بقره: ۱۲۰