در آستانه شهادت امیرالمؤمنین (ع)، با بهره گیری از قرآن کریم وکتاب شریف نهج البلاغه، چگونگی زندگی شخصی کارگزاران حکومت اسلامی از دیدگاه ایشان را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
ضرورت ساده زیستی برای مسئولان حکومت اسلامی
یکی از مهمترین شاخصه های دولت مطلوب اسلامی، که به کرات در بیانات رهبر انقلاب و حضرت امام (ره) مورد تأکید قرار گرفته است مسئله «ساده زیستی» کارگزاران حکومت است. هرچند سادهزیستی برای تمام افراد جامعه ارزش محسوب میشود، اما برای مسئولان و مدیران جامعه – خصوصاً اگر شخص مسئول منتسب به دین باشد که در نتیجه رفتار وی در نگاه مردم رنگ دینی نیز به خود میگیرد – یک ضرورت است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامه ای معروف به یکی از کارگزارانشان (عثمان بن حنیف)، که دعوت یکی از ثروتمندان برای مهمانی را پذیرفته بود، می فرمایند:
«گمان نمىکردم مهمانى مردمى را بپذیرى که نیازمندانشان با ستم محروم شده، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شدهاند. اندیشه کن در کجایى و بر سر کدام سفره مىخورى؟ پس آن غذایى که حلال و حرام بودنش را نمىدانى دور بیفکن، و آنچه را به پاکیزگى و حلال بودنش یقین دارى مصرف کن. آگاه باش امام شما از دنیاى خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان رضایت داده است، بدانید که شما توانایى چنین کارى را ندارید امّا با پرهیزکارى و تلاش فراوان و پاکدامنى و راستى، مرا یارى دهید. پس سوگند به خدا من از دنیاى شما طلا و نقرهاى نیندوخته، و از غنیمتهاى آن چیزى ذخیره نکردهام، بر دو جامه کهنهام جامهاى نیفزودم، و از زمین دنیا حتى یک وجب در اختیار نگرفتم و دنیاى شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است… من اگر مىخواستم، مىتوانستم از عسل پاک، و از مغز گندم، و بافتههاى ابریشم، براى خود غذا و لباس فراهم آورم، امّا هیهات که هواى نفس بر من چیره گردد، و حرص و طمع مرا وا دارد که طعامهاى لذیذ برگزینم، در حالى که در «حجاز» یا «یمامه» کسى باشد که به قرص نانى نرسد، و یا هرگز شکمى سیر نخورد، یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایى که از گرسنگى به پشت چسبیده، و جگرهاى سوخته وجود داشته باشدیا چنان باشم که شاعر گفت: «این درد تو را بس که شب را با شکم سیر بخوابى و در اطراف تو شکمهایى گرسنه و به پشت چسبیده باشد آیا به همین رضایت دهم که مرا امیرالمؤمنین خوانند و در تلخىهاى روزگار با مردم شریک نباشم و در سختىهاى زندگى الگوى آنان نگردم. آفریده نشدهام که غذاهاى لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم سازد، چونان حیوان پروارى که تمام همّت او علف، و یا چون حیوان رها شده که شغلش چریدن و پر کردن شکم بوده، و از آینده خود بى خبر است. آیا مرا بیهوده آفریدند آیا مرا به بازى گرفتهاند آیا ریسمان گمراهى در دست گیرم و یا در راه سرگردانى قدم بگذارم… به خدا سوگند، که تنها اراده خدا در آن است، چنان نفس خود را به ریاضت وادارم که هرگاه یک قرص نان بیابد شاد شود، و به نمک به جاى نان خورش قناعت کند، و آنقدر از چشمها اشک ریزم که چونان چشمهاى خشک در آید، و اشک چشمم پایان پذیرد. آیا سزاوار است که چرندگان، فراوان بخورند و راحت بخوابند، و گله گوسفندان پس از چرا کردن به آغل رو کنند، و على نیز [همانند آنان] از زاد و توشه خود بخورد و استراحت کند. پس چشم علی روشن باد! که پس از سالیان دراز، چهارپایان رها شده، و گلّههاى گوسفندان را الگو قرار دهد…پس از خدا بترس اى پسر حنیف! و به قرصهاى نان خودت قناعت کن، تا تو را از آتش دوزخ رهائى بخشد.»[۱]
حضرت همچنین در پاسخ به شریح (که از مسئولین حکومت بود) و خانه ای با قیمت گزاف خریده بود، با نگاه خشم آلودی فرمود:
«اى شریح! به زودى کسى به سراغت مىآید که به نوشته ات نگاه نمىکند، و از گواهانت نمىپرسد، تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. اى شریح! اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشى، که آنگاه خانه دنیا و آخرت را از دست داده اى. اما اگر هنگام خرید خانه، نزد من آمده بودى، براى تو سندى مىنوشتم که دیگر براى خرید آن به درهمى یا بیشتر رغبت نمىکردى؛ آن سند را چنین مىنوشتم: این خانهاى است که بندهاى خوار آن را از مردهاى آماده کوچ خریده، خانهاى از سراى غرور، که در محلّه نابود شوندگان و کوچه هلاک شدگان قرار دارد. این خانه به چهار جهت منتهى مىگردد: یک سوى آن به آفتها و بلاها، سوى دوّم آن به مصیبتها، و سوى سوم به هوا و هوسهاى سست کننده، و سوى چهارم آن به شیطان گمراه کننده ختم مىشود، و در خانه به روى شیطان گشوده است. این خانه را فریب خورده آزمند، از کسى که خود به زودى از جهان رخت برمىبندد، به مبلغى که او را از عزّت و قناعت خارج و به خوارى و دنیا پرستى کشانده، خریدارى کرده است. هرگونه نقصى در این معامله باشد، بر عهده پروردگارى است که اجساد پادشاهان را پوسانده، و جان جبّاران را گرفته، و سلطنت فرعونها چون «کسرى» و «قیصر» و «تبّع» و «حمیر» را نابود کرده است. آنان که مال فراوان گرد آورده و بر آن افزودند و آنان که قصرها ساخته و محکم کارى کردند، طلا کارى کرده و زینت دادند، فراوان اندوختند و نگهدارى کردند و به گمان خود براى فرزندان خود باقى گذاشتند، همگى آنان به پاى حسابرسى الهى، و جایگاه پاداش و کیفر رانده مىشوند؛ آنگاه که فرمان داورى و قضاوت نهایى صادر شود «پس تبهکاران زیان خواهند دید». به این واقعیّتها عقل گواهى مىدهد هرگاه که از اسارت هواى نفس نجات یافته، و از دنیا پرستى به سلامت بگذرد.»[۲]
امام خمینی(ره) پیرامون ضرورت ساده زیستی مسئولان می فرمایند:
«از اهم مسائلى که باید تذکر بدهم، مسئلهاى است که به همه روحانیت و دستاندرکاران کشور مربوط مىشود، و همیشه نگران آن هستم که مبادا این مردمى که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منّت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند؛ زیرا آن چیزى که مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمدهاند و اسلام را ترویج نموده و جمهورى اسلامى را بپا کردند و طاغوت را از میان بردند، کیفیت زندگى اهل علم است. اگر خداى نخواسته، مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر دادهاند، عمارت درست کردهاند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست، و آن چیزى را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهورى اسلامى همان. البته من این نکته را عرض کنم، یک دستهاى که در معرض خطر هستند باید خودشان را حفظ کنند، ولى همینها هم باید مواظب باشند که زاید بر میزان نباشد. شما گمان نکنید که اگر با چندین اتومبیل بیرون بیایید وجههتان پیش مردم بزرگ مىشود، آن چیزى که مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است، اینکه زندگى شما ساده باشد؛ همان طورى که سران اسلام و پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین و ائمه ما زندگىشان ساده و عادى بود، بلکه پایینتر از عادى. آنها هم که جمهورى اسلامى را بپا کردند، مردم عادى هستند، و کسانى که بالا بالاها نشستهاند، هیچ دخالتى در این مسائل نداشته و ندارند. این مردم بازار و کشاورز و کارگران کارخانهها و طبقات ضعیف- به حسب دنیا و قوى به حسب آخرت- هستند که این توقع را دارند که اگر خداى نخواسته، نفوس این مردم از ما منحرف بشود، ضرر آن براى ما تنها نیست، بلکه براى اسلام است. و ما باید حفظ کنیم آنهایى را که اسلام و جمهورى اسلامى را نگه داشتهاند و بعد از این هم نگه خواهند داشت، و حفظ آن به این است که زندگى ما ساده و عادى باشد. آنهایى هم که مىخواهند خودشان را حفظ کنند، باید بدانند که گاهى با یک اتومبیل پیکان بهتر مىتوانند محفوظ باشند تا وسیله دیگر. و ائمه جمعه و جماعاتى که اگر عادى بیرون بیایند ممکن است از بین بروند، باید به آن مقدارى حفظ کنند که زیاد نباشد. و این طور نباشد که امام جمعهاى وقتى در خیابان مىآید، خیابان را خلوت کنند و هیاهو به راه بیندازند؛ این طور چیزها حیثیتشان را در جامعه ساقط مىکند. بزرگى شما آقایان به دنیا نیست، بزرگى شما به آخرت است، و اینکه پیش خدا آبرومند باشید. و این یک مسئله مهمى است که دخالت در حفظ جمهورى اسلامى دارد و ما باید خیلى مواظب باشیم، و اهل علم و دولت و دستاندرکاران بیشتر باید مواظب باشند، چرا که همه دنبال این هستند که نقطه ضعفى، خصوصاً از اهل علم پیدا کنند و در همه جا مطرح سازند. و ما باید به گونهاى زندگى کنیم که اگر چنانچه آن را از ما گرفتند، حسرت نخوریم، نه اینکه مثل رئیس جمهور آمریکا که اگر این مقام را از او بگیرند شاید از حسرت دق کند!»[۳]
پاسخ به برداشت های نادرست از مسئله ساده زیستی
البته در عین حال باید توجه داشت که ساده زیستی مسئولین به معنای دنیاگریزی در سیاست گذاری های اقتصادی و بی توجهی به رفاه مردم نیست. رهبر انقلاب در این زمینه نیز می فرمایند:
«این که دارم می گویم، منظورم بهرهمندی شخصی است؛ معنایش این نیست که کشور، کار آبادانی و عمران نکند و دنیا را آباد نکند. اینها همیشه، تخلیهها و شبههافکنی های مخالفین اسلام بوده؛ می گفتند که اسلام با دنیا مخالف است؛ یعنی دنیا را آباد نکنیم! نه، آن دنیایی که گفته می شود، دنیای شخصی است؛ یعنی خود شما دنبال تکیّف زندگی دنیایی نباشید و زندگی را ساده بگذرانید. معنایش این است. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)، شخصاً زاهدانهترین زندگی ها را داشت؛ اما در عین حال، مرتب هم کار می کرد، مزرعه را آباد و چاه آب جاری می کرد؛ جهاد می کرد و کشور را اداره می کرد؛ حکومت به آن عظمت را ریاست می کرد؛ سیاستگذاری و سیاستمداری می کرد. غرض و مراد ما، دل سپردن به دنیاست که البته مقدار زیادی از مشکلات ما ناشی از این مسأله است! منِ مسؤول دولتی و حکومتی، یا من روحانی، باید مواظب باشم – بخصوص ما دو صنف، خصوصیتی داریم – یک وقت گفتند: «وای به حال آن کسانی که هر دو هستند؛ هم مسؤول حکومتی، هم روحانی»؛ اینها مشکلشان بیشتر و تکلیفشان سنگینتر است! توقع مردم، بجا و بحق از آنها بیشتر است؛ خدای متعال هم آنها را بیشتر مورد سؤال قرار خواهد داد، چون اثر عملشان هم بیشتر است. ما باید بیشتر مواظب باشیم.»[۴]
آثار ساده زیستی زمامداران در جامعه
الف. تثبیت و بقاء حکومت
یکی از آثار مهم سادهزیستی مسئولان، این است که قلوب مردم را به سوی خود جلب کرده و آرامش روحی را به جامعه تزریق میکند. به همین دلیل است که همواره عالمان دینی که همچون مردم عادی زندگی ساده و بیتکلفی داشتند مورد عنایت و محبت مردم بودند و مردم که میان حرف و عمل این بزرگان تطابق میدیدند، از جان و دل مطیع آنان بودند. امام خمینی (ره) در این باره می فرمایند:
«آن روزى که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید ما فاتحه دولت و ملت را بخوانیم. آن روزى که رئیس جمهور ما خداى نخواسته، از آن خوى کوخنشینى بیرون برود و به کاخنشینى توجه بکند، آن روز است که انحطاط براى خود و براى کسانى که با او تماس دارند پیدا مىشود. آن روزى که مجلسیان خوى کاخنشینى پیدا کنند خداى نخواسته، و از این خوى ارزنده کوخنشینى بیرون بروند، آن روز است که ما براى این کشور باید فاتحه بخوانیم. ما در طول مشروطیت از این کاخنشینها خیلى صدمه خوردیم. مجلس هاى ما مملو از کاخنشین بود و در بینشان معدودى بودند که از آن کوخنشینها بودند، و همین معدودى که از کوخنشین ها بودند از خیلى از انحرافات جلو مىگرفتند و سعى مىکردند براى جلوگیرى. آن روزى که توجه اهل علم به دنیا شد و توجه به این شد که خانه داشته باشم چطور، و زرق و برق دنیا خداى نخواسته در آنها تأثیر بکند، آن روز است که باید ما فاتحه اسلام را بخوانیم.»[۵]
ایشان همچنین در سخنان دیگری می فرمایند:
«اگر خداى نخواسته، مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر دادهاند، عمارت درست کردهاند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست، و آن چیزى را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهورى اسلامى همان.»[۶]
بنابراین ساده زیستی مسئولین یکی از بزرگترین عوامل تثبیت حکومت اسلامی است. این یک قاعده عقلانی است که اگر مسئولین حکومت در سطح پایین ترین مردم جامعه زندگی کنند، آنگاه مردم نیز همراهی و حمایت بیشتری از حاکمان خواهند کرد و همین عامل موجب تثبیت بیشتر حکومت خواهد شد. همانگونه که حضرت در جمله دیگری می فرمایند:
«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّهِ الْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَهِ النَّاسِ کَیْلَا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ؛ خداوند بر پیشوایان عادل واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند، تا فقر و ندارى، تنگدست را به هیجان و سرکشی نیاورد.»[۷]
عقل سیاسی می گوید اگر زندگی شخصی مسئولین حکومت مانند سایر مردم جامعه نباشد، آنگاه مردم با مقایسه سطح زندگی خود با مسئولین، دچار سرخوردگی شده و احتمالاً به اعتراض و طغیان روی خواهند آورد و این مسئله حتی ممکن است امنیت سیاسی حکومت را نیز دچار خدشه کند. و بالعکس، عقل سیاسی می گوید، اگر مردم مشاهده کنند که سطح زندگی مسئولینشان با آنان یکی است، حمایت و همراهی بیشتری با آنها خواهند کرد و همین موجب تثبیت بیشتر حکومت خواهد شد.
رهبر معظم انقلاب در سخنرانی مهم و دردمندانه خود در جمع مسئولان و کارگزاران نظام با اشاره معنادار به حادثه جنگ احد و دنیاطلبی برخی اصحاب پیامبر (ص) که منجر به رهاکردن تنگه و در نتیجه شکست سپاه اسلام شد، اینگونه به مسئولان وقت هشدار می دهند که مبادا دنیاطلبی آنان به اعتماد مردم به نظام اسلامی آسیب وارد کند:
«شما چگونه می خواهید محبت و اطمینان مردم را جلب کنید؟ مردم باید به من و شما اعتماد داشته باشند. اگر ما دنبال مسایل خودمان رفتیم، به فکر زندگی شخصی خودمان افتادیم، دنبال تجملات و تشریفاتمان رفتیم، در خرج کردن بیتالمال هیچ حدی برای خودمان قایل نشدیم- مگر حدی که دردسر قضایی درست بکند! – و هرچه توانستیم خرج کردیم، مگر اعتماد مردم باقی می ماند؟ مگر مردم کورند؟ ایرانیان همیشه جزو هوشیارترین ملتها بودهاند؛ امروز هم به برکت انقلاب از هوشیارترین هایند؛ از هوشیارها هم هوشیارترند. آقایان! مگر مردم نمی بینند که ما چگونه زندگی می کنیم؟
آن وقتی که جوان حزباللهی ما به جهاد یا به سپاه یا به فلان وزارتخانه می رفت و به او می گفتند که چهقدر حقوق می خواهی، می گفت این حرفها چیست، مگر من برای حقوق آمدهام؟ اصرار می کردند که بالاخره زندگی خودت و زن و بچهات باید بگردد؛ یک چیزی بگیر. به نظر شما اینها افسانه است؟ به نظرم اگر شما بروید در دنیا این را نقل کنید، چنانچه کسی وضع چند سال قبل ما را ندیده باشد، خواهد گفت که افسانه است؛ ولی این واقعیت است. این رویداد، در همین ایران و در همین تهران و در همین وزارتخانههای ما اتفاق افتاد؛ یکی، دو مورد هم نبود. نمایندهی مجلس وقتی اول بار به او حقوق دادند، خجالت کشید حقوق را بگیرد! بعضی از دوستان ما در دورهی اول نمایندگی مجلس، شرمشان آمد و ننگشان کرد که حقوق بگیرند! گفتند ما حقوق بگیریم!؟
برادران! من و شما داریم از آن ذخیره می خوریم؛ فراموش نکنید، آن را مردم دیدند. نمی شود ما در زندگی مادّی مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک اسوه نگاه کنند؛ مردمی که خیلی شان از اولیات زندگی محرومند.
در این راه، از خیلی چیزها باید گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نیز باید گذشت. نمی گویم مثل پیامبر باشیم، نمی گویم مثل امیرالمؤمنین – که شاگرد پیامبر بود – باشیم؛ که انسان آن مطالب را که می خواند، تنش می لرزد. امیرالمؤمنینی که زهدش در زندگی و دنیا مَثَل سایر است و مسلمان و غیرمسلمان آن را می دانند، دربارهی پیامبر می گوید: «قد حقّر الدّنیا و صغّرها و اهون بها و هوّنها»؛[۸] دنیا را تحقیر کرد – یعنی همین لذایذ و بهرهمندیها و برخورداریهای دنیا را کوچک کرد – به آنها توهین کرد و سبکشان نمود.
در قُبا برای پیامبر آب آوردند و چیزی هم مثل عسل قاطی آن کردند. پیامبر فرمود: من این را حرام نمی کنم، اما نمی خورم. این دو، دو چیز است؛ یا آب یا عسل. آن را از ما نخواستهاند. اگر از من و شما بخواهند، پدرمان درآمده است! مگر ما می توانیم آنطور زندگی بکنیم؟ پیداست که آن نفس قدسی ملکوتی، یک چیز دیگر است.
امیرالمؤمنین در همین جمله می فرماید که خدای متعال به پیامبر فهماند که اگر من دنیا را به اختیار از تو می گیرم، برای این است که چیز شیرین تری به تو بدهم. آن چیز شیرین تر را اولیای خدا می دیدند. من و شما آن را حس نمی کنیم؛ اما در آن راه باید برویم، در آن راه باید قدم برداریم، کمتر خرج کنیم، کمتر بذل و بخشش بیجا کنیم، کمتر به زندگی شخصی خودمان بپردازیم.
من و شما همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکی از شماها معلم بود، یکی دانشجو بود، یکی طلبه بود، یکی منبری بود، همهمان اینطور بودیم؛ اما حالا مثل عروسی اشراف عروسی بگیریم! مثل خانهی اشراف خانه درست کنیم! مثل حرکت اشراف در خیابانها حرکت کنیم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ریششان تراشیده بود، ولی ما ریشمان را گذاشتهایم، همین کافی است!؟ نه، ما هم «مترفین» می شویم. واللَّه در جامعهی اسلامی هم ممکن است «مترف» به وجود بیاید. از آیهی شریفهی «واذا اردنا ان نهلک قریه امرنا مترفیها ففسقوا فیها» (اسراء/۱۶) بترسیم. تُرف، فسق هم دنبال خودش می آورد.
اندازه نگهدارید؛ دولت مخارجش زیاد و سنگین است. مخارج سنگین دولت منجر به این می شود که مثلاً در فلان بخش سوبسید را بردارند. این، سیاست درست و متین و منطقی هم است؛ شکی در آن نیست، باید هم انجام بگیرد، چارهیی هم نیست، روی مردم هم فشار میآید؛ اما این مخارج را منصفانه قرار بدهیم و خودمان به دست خودمان بر مخارج چیزی اضافه نکنیم.
اگر مبلغی از مخارج دولت، عبارت از تغییر دکوراسیون اتاق مدیر کل و معاون وزیر و وزیر و فلان مسؤول قضایی و فلان مسؤول در بخشهای گوناگون دیگر باشد، این جرم و خطاست. اگر یکی از مخارج دولت این باشد که فلان تعداد ماشین جدید بیاوریم و بین دستگاهها تقسیم بکنیم، ما حق نداریم این را جزو مخارج دولت حساب کنیم و به حساب آن از سوبسید مردم بزنیم. نه، این خلاف است. برای این کارها حد بگذارید. دستگاهها باید بخشنامه کنند و در مورد این تغییر دکوراسیون ها و تغییر خانهها و خرج های اضافی حدی معین بکنند. من نمی گویم مثل بعضی از تندروها باشیم که می گویند در مسجد بنشینیم و وزارت کنیم؛ نه، در مسجد نمی شود. وزارت کردن، یک ساختمان و چهار تا اتاق و تعدادی مسؤول و یک مقدار هم بالاخره امکانات برای زندگی آن آقایی که می خواهد خدمت بکند، می خواهد؛ اما باید در حدی باشد.
گاهی از جاهایی گزارش های نومیدکنندهیی می رسد و در برخی موارد انسان واقعاً عرق شرم بر پیشانیش می نشیند؛ رعایت کنید. سؤال می کنیم که چرا ماشین لوکس و نو و مدل بالا؟ می گویند که اشکال امنیتی داریم! چه اشکال امنیتی!؟ آقایان مسؤول در شورای امنیت کشور یا جاهای دیگر، بنشینند معین کنند و مسأله را در جایی ببُرند؛ من هم اگر باید دخالت کنم، بگویید در جایی دخالت کنم. این چه وضعی است که همینطور بی حساب و کتاب جلوی هر وزارتخانه و ادارهیی، دهها ماشین به رنگهای گوناگون متعلق به مسؤولانِ آنجا به چشم می خورد!؟ چه کسی چنین چیزی را گفته است؟
گزارش آمده که روحانی عقیدتی، سیاسی در یکی از دستگاهها، خودش ماشین دارد، ولی ماشین دولتی سوار می شود! من نوشتم که حق ندارد این کار را بکند. برای من جواب آمد که این کار رویه است و همه می کنند! این آقا خودش یک ماشین دارد، که برای خودش لازم است؛ یکی هم خانمش دارد و نمی شود که خانمش از این ماشین استفادهکند! عجب! این چه حرفی است؟
من الان اعلام می کنم و قبلاً هم نوشتم و این را گفتم که آن وقتی که آقایان امکانات شخصی دارند، حق ندارند از امکانات دولتی استفاده بکنند. اگر ماشین دارید، آن را سوار شوید و به وزارتخانه و محل کارتان بیایید؛ ماشین دولتی یعنی چه؟ واللَّه اگر من از طرف مردم مورد ملامت قرار نمی گرفتم که مرتب ملاحظهی جهات امنیتی را توصیه می کنند، بنده با ماشین پیکان بیرون می آمدم.
به حد ضرورت اکتفا کنید و اندازه نگه دارید؛ اینها ما را از مردم دور می کند، روحانیون را از مردم دور می کند. روحانیون، به تقوا و ورع و بی اعتنایی به دنیا در چشم ها شیرین شدند. بدون ورع و بدون دورانداختن دنیا، نمی شود در چشم ها شیرین ماند. مردم رودربایستی ندارند؛ خدا هم با کسی رودربایستی ندارد.
من بارها عرض کردهام که خدای متعال در چند جای قرآن دربارهی بنی اسرائیل می گوید: «و فضّلناهم علی العالمین» (جاثیه/۱۶)؛ ما شما را بر همهی مردم دنیا برتری دادیم. همین بنی اسرائیل اند که باز قرآن دربارهی آنها می فرماید: «و ضربت علیهم الذّلّه والمسکنه و باؤا بغضب مناللَّه» (بقره/۶۱). چرا؟ رفتار خود آنها موجب چنین وضعیتی شد. مگر خدا با من و شما قوم و خویشی دارد؟ مگر خدا با جمهوری اسلامی و با این اسم قوم و خویشی دارد؟ من و شما هستیم که باید معین کنیم این جمهوری، اسلامی است، یا اسلامی نیست؛ این هم در رفتار ماست.
البته بسیاری هم هستند که دندان این چیزها را کشیدهاند و دور انداختهاند و به زندگی ساده ساختهاند و وسوسهها اینها را به طرف خودش نکشانده است. من اینها را در میان مسؤولانمان – معمّ مان و غیرمعمّ مان – میشناسم؛ کم هم نیستند. اینی که من عرض می کنم، جمع و اقلیتی هستند؛ اکثریتی نیستند. واقعاً جمع قابل توجهی هستند که به این چیزها بی اعتنایند و همانطوری که قبل از انقلاب و اول انقلاب زندگی می کردند، همانگونه زندگی می کنند؛ این درست است. پس، محبت و اعتماد مردم، از راه بیان صادقانه و صحیح واقعیتها حاصل می شود.»[۹]
ب. داشتن همت بلند و گرفتن تصمیمات بزرگ
یکی دیگر از آثار ساده زیستی، ایجاد آمادگی در مسئولین برای انجام کارهای بزرگ است. امام خمینی(ره) در این باره می فرمایند:
«شما اگر گردش کنید در بین کاخنشینان، گمان ندارم که پیدا کنید یک کاخنشین موفق شده است به یک اختراع. کوخنشینان بودند که موفق شدهاند به این اختراعات. طبع قضیه کاخنشینى، توجه به عیش و عشرت و توجه به دنیا و توجه به مال و منال است و نمىتواند شهوت و شکم، این طبقه را مهلت بدهد که در یک امر تفکرى وارد بشوند و فکر بکنند. آنهایى که اختراع کردهاند، آنهایى که زحمت کشیدهاند و کتابهاى ارزنده تحویل جامعه دادهاند در هر رشتهاى، این کوخنشینان بودهاند. طبع کاخنشینى منافات دارد با تربیت صحیح، منافات دارد با اختراع و تصنیف و تألیف و زحمت. اگر در سرتاسر دنیا هم بخواهید گردش کنید و پیدا کنید، اگر موفق بشوید، یکى دو تا و چند تاست. تمام مصنفین از این کوخنشینان بودند تقریباً، و تمام مخترعین از همین کوخنشینان بودند تقریباً. ما وقتى که در مذهب خودمان ملاحظه مىکنیم که فقه ما آن طور غنى است و فلسفه ما آن طور غنى است، آن اشخاصى که این فقه را به این غنا رساندند و آن اشخاصى که این فلسفه را به این غنا رساندند کاخنشینان نبودند، کوخنشینان بودند. «شیخ طوسى» که مبدأ این امور و ارزنده ترین اشخاص در جامعه تشیع بوده است یک کاخنشین نبوده است؛ اگر کاخنشین بود نمىتوانست این کُتبى که تحویل جامعه داده است و این شاگردهایى که تحویل جامعه داده است تحویل بدهد. در قشر مرفه نمىشود یک همچو کارى انجام بگیرد. وقتى که در متأخرین از علما ملاحظه مىکنیم مىبینیم که «صاحب جواهر» یک همچو کتابى نوشته است که اگر صد نفر انسان بخواهند بنویسند شاید از عهده برنیایند و این کاخنشین نبوده. آن طور که نقل مىکنند در آن وقتى که ایشان این کتاب را نوشتهاند سرداب در نجف نبوده، سرداب را «شیخ انصارى» از ایران براى نجف سوغات برده، یک منزل محقر داشتند و در یک اتاقشان باز بوده به یک دالانى- از قرارى که نقل مىکنند- که در آن هواى گرم نجف یک نسیمى، نسیم داغى مىآمده است و ایشان مشغول تحریر «جواهر» بودند. از یک آدمى که علاقه به شکم و شهوات و مال و منال و جاه و امثال اینها دارد این کارها نمىآید؛ طبع قضیه این است که نتواند. زندگى «شیخ انصارى» را همه شنیده یعنى بسیارى شنیدهاند چه وضعى داشته است در زهد. اگر نبود آن وضع، نمىتوانست آن شاگردهاى بزرگى را تربیت کند و نمىتوانست آن کتابهاى ارزنده را تحویل جامعه بدهد.»[۱۰]
ج. پایداری و شجاعت در برابر دشمن
یکی دیگر از آثار مهم ساده زیستی مسئولین «پایداری و شجاعت در دفاع از حق در مقابل باطل» است. کسی که خود را به سادهزیستی عادت داده و دل از تعلقات دنیا کنده است، آمادگی کامل برای دفاع از حق در مقابل زورگویان دارد. چنین کسی با شجاعت بیشتری در مقابل باطلگرایان میایستد. همانگونه که امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند:
«گویا مىشنوم که شخصى از شما مىگوید: «اگر غذاى فرزند ابى طالب همین است، پس سستى او را فرا گرفته و از نبرد با هماوردان و شجاعان باز مانده است». آگاه باشید درختان بیابانى، چوبشان سختتر، و درختان کناره جویبار پوستشان نازکتر است. درختان بیابانى که با باران سیراب مىشوند آتش چوبشان شعلهورتر و پر دوامتر است. من و رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) چونان روشنایى یک چراغیم، یا چون آرنج به یک بازو پیوستهایم، به خدا سوگند اگر اعراب در نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند، از آن روى بر نتابم، و اگر فرصت داشته باشم به پیکار همه مىشتابم. و تلاش مىکنم که زمین را از این شخص مسخ شده و این جسم کج اندیش(معاویه)، پاک سازم تا سنگ و شن از میان دانهها جدا گردد.»[۱۱]
امام خمینی (ره) که روحیهی مبارزه با ابرقدرتها را با سادهزیستی قرین ساخته بود، میفرمود:
«اگر بخواهید بیخوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاح های پیشرفته آنان و شیاطین و توطئههای آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان بدر نکند، خود را به سادهزیستی عادت دهید و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید.»[۱۲]
د. تقویت روحیه قناعت و سخت کوشی در جامعه
به حکم قاعده معروف «الناس علی دین ملوکهم»، یکی از مهمترین آثار ساده زیستی مسئولین، انتقال آن به مردم جامعه است. خو گرفتن مردم یک جامعه با روحیه قناعت و دوری از مصرف گرایی و اشرافی گری، خود آثار بسیار قابل توجهی بر جای خواهد نهاد. رهبر انقلاب در این زمینه می فرمایند:
«یک وقت هست که ما در زندگی شخصی خود مثلاً حرکت اشرافگونهیی داریم بین خودمان و خدا؛ که اگر حرام باشد، حرام است؛ اگر مکروه باشد، مکروه است؛ اگر مباح باشد، مباح است؛ اما یک وقت هست که ما جلوی چشم مردم یک مانور اشرافیگری میدهیم؛ این دیگر مباح و مکروه ندارد؛ همهاش حرام است؛ بهخاطر اینکه تعلیمدهندهی اشرافیگری است به: اولاً زیردستهای خودمان، ثانیاً آحاد مردم به این کار تشویق میشوند. ما نباید مردم را به این کار تشویق کنیم. ممکن است در داخل جامعه کسانی پولدار باشند و ریخت و پاش کنند – البته این کار بدی است، ولی به خودشان مربوط است – اما ریخت و پاش ما اولاً از جیبمان نیست، از بیتالمال است؛ ثانیاً ریخت و پاش ما مشوق ریخت و پاش دیگران است. واقعاً «النّاس علی دین ملوکهم». ملوک در اینجا به معنی پادشاهان نیست که بگوییم ما پادشاه نداریم؛ نه، ملوک شماها هستید؛ النّاس علی دین ماها.»[۱۳]
اگر روحیه قناعت در میان مردم جامعه ای ترویج شد و اگر به تبع مسئولین، مردم نیز به قناعت و دوری از تجملات در زندگی شخصی روی آورند، آنگاه «عزت و اقتدار ملی» افزایش خواهد یافت. تاریخ چه بسیار ملتها و حکومتهایی را به خود دیده که بهخاطر روحیهی تجملگرایانهی سران و مردمانش تن به قراردادهای ذلت بار داده و استقلال مملکتی را به پای لذتهای زودگذر قربانی کردهاند! اگر جامعهای که به دلیل روحیه قناعت، در برابر فشارها مقاومت کند و بهخاطر برخوردار شدن از مواهب زودگذر دنیایی، عزت و استقلال خود را از دست ندهد، به آنچه که خود دارد، اکتفا میکند و با تلاش و کوشش سعی میکند که موقعیتهای بهتری را به دست آورد.
آثار ترویج تجمل گرایی در جامعه
الف.تجمل گرایی، منشأ گسترش مفاسد اخلاقی
در نقطه مقابل باید گفت تجملگرایی مسئولین سمّ مهلکی است که آثار مخرب آن دامان جامعه را خواهد گرفت. یکی از آثار مخرب تجمل گرایی مسئولان گسترش فساد و انحطاط اخلاقی در جامعه است.
قرآن کریم ریشه اصلی مهمترین مفاسد اخلاقی را نیز همین مسئله می داند. این مفاسد اخلاقی در قرآن کریم با تعابیری همچون استکبار، طغیان و سرکشی در برابر خداوند، نفاق، فسق، قساوت قلب و … بیان شده اند:
«قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّه» (اعراف/۷۶)
در این آیه شریفه اشراف و راحت طلبان یک جامعه («ملأ»)، با عنوان «الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا؛ کسانی که استکبار ورزیدند» وصف شده اند.[۱۴]
«کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى/ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى؛ چنین نیست که انسان حق شناس باشد؛ مسلما طغیان مىکند. به خاطر اینکه خود را بى نیاز مىبیند!» (علق/۷-۶)
این آیه شریفه نیز یکی از اصلی ترین دلایل «طغیان» انسان در برابر پروردگار را احساس غنا و بی نیازی در او می داند. و بدیهی است که یکی از اصلی ترین عوامل ایجاد این حالت در انسان راحت طلبی و تجمل طلبی اوست.
و در نهایت یکی از سنتهای قطعی پروردگار برای دولت و جامعه خوش گذران و تجمل پرست، بدبختی و هلاکت آن دولت و آن جامعه است. قرآن کریم در این زمینه می فرماید:
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً؛ و چون اراده کردیم که جمعیت و دیاری را نابود کنیم، توانگران خوشگذران را وادار به فساد میکنیم و وقتی به فسق پرداختند، سزاوار عذاب میشوند. آنگاه آنجا را زیر و زبر میکنیم و نابودشان میسازیم.»(اسراء/۱۶)
در این آیه شریفه نیز روی آوردن به «فسق» و گناه، یکی از نتایج «اتراف» شمرده شده است.
امام خمینی (ره) در این زمینه میفرمایند:
«این خوی کاخنشینی اسباب این میشود که انحطاط اخلاقی پیدا شود. اکثر این خویهای فاسد، از طبقهی مرفه به مردم دیگر صادر شده است.»[۱۵]
ایشان در سخنی دیگر خطاب به نمایندگان مجلس شورای اسلامی بهصراحت میفرمایند:
«با زندگانی اشرافی و مصرفی نمیتوان ارزشهای انسانیاسلامی را حفظ کرد.»[۱۶]
ب.تجمل گرایی، زمینه ساز تربیت ضد انقلابی
اصولاً در شکل گیری هر نهضت و حکومت اسلامی، راحت طلبان و به تعبیر قرآن «مترفین»، در خط مقدم مبارزه سیاسی و فرهنگی با مصلحان و رهبران الهی جامعه بوده اند.
علامه طباطبایی در تعریف «مترفین» می فرمایند:
««اتراف» که مصدر کلمه «مترفین» است به معناى آن است که نعمت، صاحب نعمت را دچار مستى و طغیان کند؛ کسى که نعمت با او چنین کند، مىگویند او «اتراف» شده؛ یعنى سرگرمى به نعمت آن چنان او را مشغول کرده که از ماوراى نعمت غافل گشته. پس مترف بودن انسان به معناى دل بستگى او به نعمتهاى دنیوى است؛ چه آن نعمتهایى که دارد، و چه آنهایى که در طلبش مىباشد؛ چه اندکش و چه بسیارش.»[۱۷]
یک نمونه از آیات قرآن در این باره (مخالفت و دشمنی مترفین و رفاه زدگان با حکومت اسلامی) این کلام خداوند است که می فرماید:
«وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ؛ و ما درهیچ شهر و دیارى پیامبرى بیمدهنده نفرستادیم مگر اینکه مترفین آنها (که مست ناز و نعمت بودند) گفتند: «ما به آنچه فرستاده شدهاید کافریم!»»(سبأ/۳۴)
علامه طباطبایی در ذیل این آیه شریفه می فرمایند:
«زیاده روى در لذایذ کار آدمى را به جایى مىکشاند که از پذیرفتن حق استکبار ورزد. هم چنان که آیه بعدى هم آن را افاده مىکند: «وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِین». و خاصیت اتراف و ترفه و غوطهور شدن در نعمتهاى مادى همین است که قلب آدمى به آنها متعلق شود و آنها را عظیم بشمارد و سعادت خود را در داشتن آنها بداند؛ حالا چه اینکه موافق حق باشد، یا مخالف آن. در نتیجه همواره به یاد حیات ظاهرى دنیا بوده، ما وراى آن را فراموش مىکند.»[۱۸]
همچنین در بسیاری از آیات قرآن کریم از گروهی به نام «ملأ» (طبقه اشراف)[۱۹] نام می برد که سردمدار مبارزه با پیامبران بودند.[۲۰]
رهبر انقلاب در سخنانی به این واقعیت اشاره می کنند که این طبقه در جامعه اسلامی، همواره طلبکار انقلاب بوده اند و هیچگاه حاضر نبودند برای انقلاب هزینه کنند:
«البته همهى افراد ملت و جامعه را باید خدمت کرد؛ اما مراد عمدتاً طبقهى محرومند که باید مورد توجه خاص براى خدمت قرار بگیرند؛ به دو دلیل: اولًا چون احتیاجشان بیشتر است و عدل این را اقتضا مىکند؛ ثانیاً چون پشتیبانى آنها از نظام، جدىتر و همیشگىتر است و از اول اینطور بوده است. در جبههها چه کسانى بودند؟ نسبتها را ملاحظه بکنید؛ خیلى از این پولداران، از این مرفهان جامعه، از این بىدردها و بىاحساسها، هشت سال جنگ آمد و رفت، اما اینها جنگ را حس نکردند؛ همان غذا، همان راحتى و همان آرامش! اگر چهار روز هم آن شهر مورد تهاجمى بود، سوار ماشینشان مىشدند و به یک جاى دیگر مىرفتند و راحت استراحت مىکردند؛ نفهمیدند که بر سر این مملکت چه گذشت!»[۲۱]
بنابراین ترویج اشرافی گری در بین مردم جامعه و شکل گیری یک طبقه مرفه متکبر (به تعبیر قرآن کریم، «مترفین» یا «ملأ»)، یکی از اصلی ترین تهدیدات امنیتی برای هر حکومت اسلامی به حساب می آید.
ج. رفاه زدگی و راحت طلبی، یک عامل اصلی نفاق ورزی
یکی دیگر از تأثیرات اجتماعی و سیاسی ترویج فرهنگ راحت طلبی و مصرف گرایی، ایجاد زمینه برای گرایش انسان به سمت نفاق ورزی است. این مطلب نیز از آیات متعدد قرآن کریم قابل برداشت است. در یک آیه پس از بیان کارشکنی های منافقین بر علیه حکومت اسلامی، خطاب به مؤمنین- و برای اینکه آنها نیز دچار نفاق نشوند- می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند! و کسانى که چنین کنند، زیانکارانند!»(منافقون/۹)
در آیات دیگری پس از نهی مؤمنین از خیانت به خدا و رسولش می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ/ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید! و (نیز) در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالى که میدانید (این کار، گناه بزرگى است)!/ و بدانید اموال و اولاد شما، وسیله آزمایش است و (براى کسانى که از عهده امتحان برآیند،) پاداش عظیمى نزد خداست!»(انفال/۲۸- ۲۷)
در آیه ای دیگرخطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، یکی از ویژگی های منافقان را دلبستگی آنها به مال و فرزندان می داند:
«فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ؛و (فزونى) اموال و اولاد آنها، تو را در شگفتى فرو نبرد خدا مىخواهد آنان را به وسیله آن، در زندگى دنیا عذاب کند، و در حال کفر بمیرند!» (توبه/۵۵ و۸۵)
خداوند در سوره مبارکه توبه به داستان فردی اشاره می کند که با اصرار از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست می کرد برای او دعا کند تا خداوند مال فراوانى به او بدهد!، پیغمبر به او فرمود: «قلیل تؤدى شکره خیر من کثیر لا تطیقه؛ مقدار کمى که حقش را بتوانى ادا کنى، بهتر از مقدار زیادى است که توانایى اداء حقش را نداشته باشى.» آیا بهتر نیست که تو به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تاسىجویى و به زندگى سادهاى بسازى؟ ولى ثعلبه دستبردار نبود، و سرانجام به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد به خدایى که تو را به حق فرستاده سوگند یاد مىکنم، اگر خداوند ثروتى به من عنایت کند تمام حقوق آن را مىپردازم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) براى او دعا کرد. چیزى نگذشت که طبق روایتى پسر عموى ثروتمندى داشت از دنیا رفت و ثروت سرشارى به او رسید، و طبق روایت دیگرى گوسفندى خرید و به زودى زاد ولد کرد؛ آن چنان که نگاهدارى آنها در مدینه ممکن نبود. ناچار به آبادی هاى اطراف مدینه روى آورد و آن چنان مشغول و سر گرم زندگى مادى شد که در جماعت و حتى نماز جمعه نیز شرکت نمىکرد. پس از مدتى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مامور جمعآورى زکات را نزد او فرستاد، تا زکات اموال او را بگیرد، ولى این مرد کم ظرفیت و تازه به نوا رسیده و بخیل، از پرداخت حق الهى خوددارى کرد؛ نه تنها خوددارى کرد، بلکه به اصل تشریع این حکم نیز اعتراض نمود. هنگامى که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن او را شنید فرمود: «واى بر ثعلبه اى واى بر ثعلبه!».[۲۲] در این هنگام این آیات نازل شد:
«وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ/ فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ/ فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ؛ از آنها کسانى هستند که با خدا پیمان بستهاند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزى کند قطعا صدقه خواهیم داد و از شاکران خواهیم بود. اما هنگامى که از فضل خود به آنها بخشید بخل ورزیدند، و سرپیچى کردند، و روى گردان شدند. این عمل (روح) نفاق را در دلهایشان تا روزى که خدا را ملاقات کنند برقرار ساخت، این بخاطر آن است که از پیمان الهى تخلف جستند و دروغ گفتند.»(توبه/۷۷- ۷۵)
این آیات و دهها آیه دیگر در این باره، نشان می دهد که از یک سو رفاه زدگی و راحت طلبی، زمینه گرایش مردم جامعه به سمت نفاق ورزی را بیشتر فراهم می کند و از سوی دیگر علت بسیاری از نفاق ورزی های برخی کارگزاران حکومت اسلامی، راحت طلبی و رفاه زدگی آنان است.
[۱]. نهج البلاغه؛ نامه ۴۵
[۲]. نهج البلاغه؛ نامه۳
[۳]. امام خمینی، روح الله؛ صحیفه امام؛ ج۱۹، ص۳۱۷
[۴]. پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای: Khamenei.ir www.؛ ۱۵/۱۲/۷۷
[۵]. امام خمینی، روح الله؛ صحیفه امام؛ ج۱۷، ص۳۷۷
[۶]. همان؛ ص۳۱۷
[۷]. همان؛ خطبه ۲۰۹
[۸]. نهج البلاغه؛ خ۱۰۹
[۹]. پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای: Khamenei.ir www.؛۲۳/۵/۷۰
[۱۰]. امام خمینی، روح الله؛ صحیفه امام؛ ج۱۷، ص۳۷۴
[۱۱]. نهج البلاغه؛ نامه ۴۵
[۱۲]. امام خمینی، روح الله؛ صحیفه امام؛ ج۱۹، ص۱۱
[۱۳] . پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای: Khamenei.ir www.؛ ۸/۶/۸۴
[۱۴]. شبیه به این تعبیر در آیه ۸۸ سوره اعراف نیز تکرار شده است.
[۱۵]. همان؛ ج۱۷، ص۲۱۸
[۱۶]. همان؛ ج۱۹، ص۳
[۱۷] . علامه طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج۱۹، ص۱۲۴
[۱۸] . همان؛ ج۱۶، ص۳۸۳
[۱۹]. واژه «ملاء» در لغت به معنى اشیاء یا اشخاصى است که چشم را پر مىکند و شگفتى بیننده را برمىانگیزد؛ به همین جهت به جمعیت زیادى که داراى رأى و عقیده واحدى باشند «ملاء» گفته مىشود؛ و نیز به اشراف و بزرگان هر قوم و ملتى «ملاء» مىگویند؛ زیرا هرکدام از این دو گروه به خاطر کمیت یا کیفیت خاص خود، چشم بیننده را پر مىکنند. (آیت الله مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ ج۲، ص۲۳۵)
[۲۰]. (اعراف/۶۰)؛ (مؤمنون/۲۴)، (اعراف/۶۶،۷۶- ۷۵، ۸۸، ۱۰۹، ۱۲۷)؛ (قصص/۲۰، ۳۸)؛ (ص/۶)
[۲۱]. پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای: Khamenei.ir www.؛ ۲۳/۵/۷۰
[۲۲]. آیت الله مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ ج۸، ص ۴۸